خرید و فروش نوزادان کاسبی تازه دلالان کلانشهرها
زنان حاشیه شهرها نوزاد خود را پیشفروش میکنند
گلی ماندگار|
هنوز چند ماهی از تصویب قانون جوانی جمعیت و صیانت از خانواده نگذشته بود که وزارت بهداشت و درمان طی ابلاغیهای در اختیار گذاشتن وسایل جلوگیری به صورت رایگان را در خانههای بهداشت و دیگر مراکز درمانی ممنوع اعلام کرد. همین مساله اعتراضهای زیادی را به دنبال داشت، برخی از دست اندرکاران حوزه بهداشت و درمان بر این باور بودند که ابلاغ چنین بخشنامهای میتواند به سقطهای زیرزمینی دامن بزند و البته جان مادران بیشتری را به خطر بیندازد. اما حالا راه تازهای برای حل این مشکل پیدا شده است. بسیاری از افرادی که توان نگهداری از فرزند خود را ندارند و به دلیل عدم دسترسی به وسایل جلوگیری از بارداری حامله میشوند، به مدد حضور دلالان میتوانند نوزادان خود را به خانوادههای متمول که احتمالا به دلایلی بچهدار نمیشوند تا قیمت 120 میلیون تومان پیشفروش کنند. بماند که خیلی از این دلالان تنها به قصد کلاهبرداری به سراغ خانوادههای متمول میروند و بعد از دریافت پول هم خبری از نوزاد نیست و نخواهد بود.
البته هر از گاهی اخباری مبنی بر منهدم کردن یک باند خرید و فروش نوزاد توسط پلیس منتشر میشود، اما این آسیب هم مثل بسیاری از آسیبهای اجتماعی دیگر به این سادگیها قرار نیست ریشه کن شود. در حال حاضر دلالان بچه در حاشیه کلانشهرها و در زایشگاههای دولتی پرسه میزنند. با برخی از پرستاران و دیگر پرسنل بیمارستانها به توافق میرسند. زنان جوانی را که به دلیل فقر و اعتیاد توان نگهداری از فرزندشان را ندارند با قیمتهای نجومی اغفال میکنند و از آنها میخواهند فرزندشان را به خانوادهای دیگر واگذار کنند تا زندگی بهتری داشته باشد و...
البته معضل خرید و فروش نوزادان به امروز و دیروز برنمیگردد، این معضل سالهای سال است که در کنار دیگر معضلات اجتماعی رشد کرده و حالا آنقدر قد کشیده که دیگر نمیتوان آن را زیر شاخ و برگ انکارها و تکذیبها مخفی کرد. دختر جوانی را میشناسم که سالها پیش خانوادهاش او را به زن و شوهری که بچهدار نمیشدند فروختند، آن خانواده 5 فرزند داشت و این دختر ششمین فرزند خانوادهای بود که به سختی میتوانست شکم بچههایش را سیر کند، زن و شوهری که این دختر را به فرزندی قبول کردند در قبال این کار در یکی از محلههای پایین شهر خانهای برای این خانواده خریدند. آن دختر الان زندگی خوب و راحتی دارد، استاد دانشگاه شده، ازدواج کرده و از زندگیاش راضی است اما داغ بیمهری خانواده اصلی همچنان بر دلش مانده است.
اما مساله اینجاست که چند درصد از این کودکان که خرید و فروش میشوند، به دست خانوادههایی میافتند که آنها را خوشبخت میکنند. از کجا معلوم افراد بیمار، آزارگر یا حتی کسانی که برای باندهای قاچاق اعضای بدن کار میکنند، خریدار این کودکان نباشند؟
از سوی دیگر قیمتهایی که برای فروش کودکان هر از گاهی در رسانهها اعلام میشود، آن چیزی نیست که به مادر کودک تعلق میگیرد، در واقع درصد بالایی از این مبلغ به جیب دلالانی میرود که این کار را انجام میدهند، اگر میگویند 120 میلیون تومان قیمت فروش یک نوزاد است، به این معنی نیست که مادر 120 میلیون تومان میگیرد و نوزادش را به دلال میفروشد، شاید سهم او از این پول تنها یک سوم یا کمی بیشتر باشد.
قیمت در حاشیه شهرها پایینتر است
مینو معینزاد، فعال اجتماعی در این باره به «تعادل» میگوید: متاسفانه معضل خرید و فروش نوزادان با توجه به شرایط اقتصادی رشد چشمگیری داشته است، اگر به محلههایی مثل دروازه غار سری بزنید، یا اصلا به حاشیه تهران بروید، مادران زیادی را میبینید که حتی حاضرند برای 3 تا 4 میلیون تومان کودک خود را هم بفروشند. به دلیل فقر، اعتیاد و هزاران مشکل دیگری که با آن دست و پنجه نرم میکنند. مادری که معتاد است، وقتی خمار میشود و مواد در دسترسش نیست، ممکن است دست به هر کاری بزند، فروش کودک و نوزاد یکی از همین کارهاست.
او میافزاید: قیمتهایی که در رسانهها اعلام میشود مربوط به افرادی است که در شرایط بهتری از نظر سلامتی و زیبایی و البته تغذیه دوران بارداری به سر میبرند، وگرنه زنان در حاشیه شهرها با مبالغی بسیار پایینتر نوزادان خود را پیش فروش میکنند. در بسیاری از موارد دلالان این کودکان را به اندک قیمتی از آنها میخرند و با قیمتهای کلان به خانوادههایی که مشکل بچهدار شدن دارند میفروشند.
معینزاده درباره این موضوع که آیا ممکن است این نوزادان و کودکان به افراد نامناسب و حتی قاچاقچیان اعضای بدن هم فروخته شوند، میگوید: هیچ چیز بعید نیست. ما انتظار نداریم تمام این کودکان به آغوش گرم خانوادههایی برسند که شرایط مالی مناسب دارند یا حتی از نظر روحی و روانی افراد سالمی هستند. این خطر که ممکن است کودکان به دست افراد نامناسب برسند همیشه وجود دارد و در این زمینه هم نمیتوان کاری کرد. در واقع مشکل باید از ریشه حل شود.
فقر بر همهچیز سایه میاندازد
سحر براتی، مددکار اجتماعی نیز در رابطه با معضل خرید و فروش نوزادان به «تعادل» میگوید: مراکز مددکاری با از این دست اتفاقات بسیار مواجهاند. طی سالهای گذشته مادران زیادی را داشتهایم که به این مراکز مراجعه کردهاند و برای فروش کودکانشان به دنبال خریدار بودهاند، تا جایی که توانستهایم آنها را از تصمیم خود منصرف کردهایم، تا جایی که توانستهایم در تامین مخارج زندگی به آنها کمک کردهایم، اما وقتی مادری سه تا چهار فرزند قد و نیم قد دارد و دوباره باردار میشود و میداند که از پس هزینههای کودک دیگری برنخواهد آمد، چرا که همسرش معتاد است و کودکانش دستفروشی میکنند و خودش هم در حال تکدیگری است دیگر سراغ مراکز مددکاری نمیآید یک راست به سراغ دلالانی میرود که حاضرند در قبال خرید نوزادش به او مبلغ پول هر چند ناچیز بدهند تا بتواند حداقل هزینه چند ماه زندگیاش را در آورده باشد.
او میافزاید: کافی است سری به زایشگاههای دولتی بزنید، آنجا پاتوق دلالان نوزاد است، متاسفانه برخی پرستاران و پرسنل بیمارستان هم با آنها همکاری میکنند. سراغ مادرانی میروند که وضعیت مالی خوبی ندارند و پیشنهادهای مالی وسوسهکننده به آنها میدهند. این معضل با منهدم کردن یک باند و دستگیری چند نفر حل نمیشود، در واقع وقتی فقر بر همهچیز زندگی یک انسان سایه میاندازد، دیگر نمیتوانی از او توقع مهر مادری و عطوفت پدری داشته باشی. اکثر این آدمها فرزندانشان را به امید آیندهای بهتر برای او به دست دلالان میسپارند اما در نهایت معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار این نوزاد است.
معضلی دیگر به نام نداشتن اوراق هویتی
مصطفی اقلیما، پدر علم مددکاری ایران نیز درباره معضل خرید و فروش نوزادان به «تعادل» میگوید: یکی از معضلاتی که در این رابطه وجود دارد، نداشتن اوراق هویتی است، متاسفانه ما هنوز در بسیاری از مناطق محروم افراد زیادی را داریم که اوراق هویتی ندارند، یعنی نه مادر اوراق هویتی دارد، نه پدر و نه حتی فرزندان، همین مساله اگر حل شود میتواند مانع بزرگی بر سرراه دلالان برای خرید و فروش نوزادان قرار بگیرد. اما متاسفانه سالهاست که قرار است این مساله حل شود اما هنوز به صورت یک مشکل لاینحل باقی مانده است. اما این موضوع فقط به مناطقی چون سیستان و بلوچستان و کرمان و خراسان ختم نمیشود. بلکه در تهران هم افرادی هستند که شناسنامه ندارند، چون برخی مادران حالا چه اعتیاد داشته باشند یا نه از پس هزینههای ترخیص بیمارستان بر نمیآیند و گواهی ترخیص دریافت نمیکنند. این یعنی بخشی از جمعیت ما بیهویت باقی میماند. در میان این مادران نیز هستند کسانی که میخواهند نوزاد خود را واگذار کنند. این زنان باردار در بیمارستان هنگام زایمان اظهار میکنند که هویت و شناسنامهای ندارند. بنابراین با هویت مادری که قرار است نوزاد را در اختیار بگیرد وضع حمل میکنند و پولی را که میخواهند میگیرند. مسلما باید این قوانین تغییر کند. او مهمترین عامل بازدارنده این خرید و فروش را اجباری کردن داشتن هویت برای هر فرد عنوان کرده میافزاید: هیچ فردی نباید در یک پروسه یک ساله بیهویت بماند. وقتی زنی هویت و شناسنامه ندارد نباید بیمارستان هویت شخص دیگری را جایگزین او بپذیرد. اگر این مشکلات حل شوند آن وقت میتوانیم انتظار داشته باشیم که پدیده فروش کودکان هم کنترل شود. متاسفانه وقتی شایسته سالاری در دستورکار قرار نمیگیرد بروز چنین معضلات و مشکلاتی در جامعه اصلا جای تعجب ندارد.
وقتی همهچیز فروشی میشود
زمانی در و دیوارهای شهر پر بود از آگهی فروش کلیه، افرادی که به خاطر مشکلات مالی حاضر بودند یکی از اعضای بدن خود را به فروش برسانند، شاید همین مساله هم برای خیلی از ما دردناک باشد، اما قطعا دردناکتر از این نیست که آگهی فروش کودکی را در خیابان ببینیم یا خبر خرید و فروش نوزادان را در روزنامهها و فضای مجازی بخوانیم. فقر که از سر و رویمان بالا برود همهچیز فروشی میشود، حتی بچهای که از پوست و گوشت و استخوانمان باشد.