مشکل اعتیاد است نه معتاد متجاهر
مریم سروش
مشکل اعتیاد یکی از آسیبهای اجتماعی دیرپا و ریشهدار جامعه است که روز به روز شکلها و ابعاد جدیدی پیدا میکند. تاکنون تحقیقات فراوانی درباره پدیده اعتیاد و علل و عوامل آن در ابعاد پزشکی، اقتصادی و اجتماعی انجام گرفته است و دانش مناسبی در این زمینه وجود دارد. اما اینکه چرا تا به حال در حل معضل اعتیاد موفق نبودهایم میتواند دلایل بسیاری داشته باشد، شاید درست عمل نکردن در این رابطه، جدی نگرفتن معضلی که هر روز بیشتر از روز قبل در جامعه نمایان میشود. بیتوجهی در نحوه اجرای برنامههایی که به عنوان مسکنهای لحظهای استفاده میشوند اما هیچ فایده بلندمدتی برای جامعه ندارند. اگر میخواهیم مشکلات در این زمینه را حل و فصل کنیم نیاز به بررسی، دقت نظر و از همه مهمتر برنامهای مدون داشته باشیم. با طرحهای ضربتی و بگیر و ببند به جایی نخواهیم رسید. در واقع پایان چنین طرحهایی موفق نخواهد بود. قبل از هر چیز درباره پدیده اعتیاد باید به علل اعتیاد در چند سطح شامل علل فردی، اجتماعی و جامعهای توجه کرد، در سطح فردی تجربیات زندگی فرد، ویژگیهای شخصیتی و مهارتهای زندگی مطرح است. درسطح اجتماعی شبکه روابط اجتماعی فرد، هنجارهای گروهی در خانواده، دوستان و همکاران و ویژگیهای کالبدی و اجتماعی محل زندگی
دست اندر کار هستند و در سطح جامعه نیز ساختارهای کلان اقتصادی، سیاستگذاریهای اجتماعی و سیاسی اثرات غیرقابل انکاری بر شیوع بیشتر، پیشگیری، کاهش یا افزایش شدت آسیبها خواهند داشت. در کشور ایران به صورت کلی و ساختاری، نحوه مواجهه با آسیبهای اجتماعی، خود دچار آسیبهای متعدد است. در واقع نبود متولی یا از آن سو، تعداد فراوان متولی، سیاستگذاریهای لحظهای، سلیقهای و سیاست زده، دیدگاههای بعضا متعارض چند متولی در مورد یک آسیب، عدم توجه به نظر تخصصی در اجرای سیاستگذاریها، تک بعدی دیدن آسیبها از جمله آسیبهای مواجهه با مشکل اعتیاد است. از سوی دیگرعدم توجه به پیامدهای خواسته و ناخواسته اقدامات و سیاستهای شهری و اجتماعی و عدم مطالعه آنها قبل، حین و بعد از اجرای برنامه یا سیاست، در مواجهه با آسیب و عدم توجه و بها ندادن به ابعاد اجتماعی و اقتصادی آنها، مهمترین علل عدم توفیق اقدامات و سیاستهای قبلی و همچنین ناکارآمدی در رفع مشکل اعتیاد بوده است. عدم توجه به آموزش موثر مهارتهای زندگی یکی دیگر از موانع مواجهه با مشکل اعتیاد است. گرچه در این مورد بودجههای فراوانی صرف شده، کلاسهای آموزشی بسیاری برگزار شده و شعارهای بیشماری داده شده است، اما به دلیل سطحی بودن، استفاده از روشهای ناکارآمد در آموزش، ایدئولوژیک بودن آموزشها و بعضا استفاده از مدرسان بدون دانش و عدم دغدغه برای افزایش واقعی مهارت زندگی در جمعیت تحت پوشش آموزشها، توفیق چندانی حاصل نشده است. حتی میتوان گفت که از استفاده بیش از حد از این واژه، مفهوم مهارت زندگی معنای خود را از دست داده و به مفهومی تکراری و بیخاصیت تبدیل شده و حاصل آن عمیقتر شدن آسیبهای اجتماعی و ناامیدی به حل آنها شده است. نکته قابل اعتنا در سخنان مسوولان در مواجهه با معتادان، طرز مطرح کردن مساله است. در واقع درست مطرح کردن مساله نیمی از حل مساله است، باید دقت داشت که «اعتیاد» مشکل است، نه «معتاد متجاهر»، و مشکل اعتیاد باید حل شود نه اینکه معتاد «پاکسازی» شود. چنین ادبیاتی، این معنا را به ذهن متبادر میکند که اگر معتاد به جای خیابان در پستوی خانهاش باشد، دیگر مشکل دیرینه شهر نخواهد بود. تکیه بر نظرسنجیهای دورهای و تحقیقات میدانی به صورت محلی و منطقهای (در صورتیکه با قواعد علمی و توسط فردی متخصص انجام شود) میتواند راهگشای سیاستهای آینده باشد.