انسانها بزهکار متولد نمیشوند
مصطفی اقلیما
مساله افسردگی در میان مردم این روزها به یک باب گفتوگو و البته توجیح کردن مشکلات و مسائل اجتماعی است که در کشور وجود دارد. مساله افسردگی مردم نیست، مساله این است که مردم بیتفاوت شدهاند، امیدشان را از دست دادهاند، آنها آینده مثبتی را پیش روی خود نمیبینند و جامعهای با این مشخصات قطعا با آسیبهایی بیشماری همراه است. در واقع ما مسائل اجتماعی را با بیماری افسردگی اشتباه گرفتهایم، در واقع این باب است که در کشورهای جان سومی به جای اینکه به دنبال راهحلی برای معضلات اجتماعی باشند، مساله را به افسردگی مردم ربط بدهند. اینکه ما قرار باشد همهچیز را فردی مورد بررسی قرار بدهیم هیچوقت موفق به حل و رفع مشکلات و معضلات اجتماعی نخواهیم شد. در حال حاضر این وضعیت بالا رفتن میزان آسیبها در جامعه ما سر ریز شده است. در واقع اگر بخواهیم منصفانه به ماجرا نگاه کنیم و خیلی راحت مشکل را توضیح بدهیم باید بگوییم مردم وقتی اشتغال و معیشتشان مشکل دارند احساس شادابی ندارند. در جوامعی که پاسخگویی وجود ندارد و فشار روی افراد زیاد است همه موضوعات معلول علتهاست، هیچ کس وقتی به دنیا میآید به خودی خود دزد، قاتل، رشوهگیر، اختلاسگر، بیمار و افسرده نیست و این سیستم جوامع است که افراد را اینگونه بار میآورد. مساله مهمتر این است که آسیب اجتماعی در کوتاهمدت ایجاد نمیشود و در کوتاهمدت هم از بین نمیرود برای مثال وقتی در یک جمعی یک یا دونفر معتاد وجود دارد عیب را از خود آنها میدانیم اما در یک جمعی که عده بسیاری از آنها معتاد هستند دیگر نمیتوانیم این را به مشکلات فردی ربط دهیم بلکه شرایط آن محیط یا اجتماع باید حل شود تا مشکل افراد حل شود. باید علت مسائل و مشکلات جامعه را شناسایی کنیم، باید ریشههای مشکلات را برطرف کنیم، اگر میبینیم امروز مردم مشکل دارند به هر حال باید ببینیم علت این بیاعتمادی، افسردگی، بیحوصلگی و مشکلات مردم چیست، وقتی مردم امید زندگی خود را از دست دادهاند باید بدانیم و یک جایی بفهمیم راه را به بیراهه میرویم به سرعت در حال رسیدن به موقعیت بحرانی هستیم. از سوی دیگر وقتی به شرایط معیشتی مردم نگاه میکنیم میبینیم که با وجود تورم وحشتناک که هر سال هم در حال افزایش است مردم فقیرتر میشوند، این فقر خود عامل بسیاری از آسیبهاست، عامل طلاق، اعتیاد، دزدی، قتل، فحشا و... به هر حال اگر میخواهیم میزان آسیبها را کاهش دهیم، اولا باید بهطور واضح و روشن در مورد آنها حرف بزنیم، با مخفیکاری و ندادن آمارهای درست و شفاف نمیشود در این زمینه کاری انجام داد. از سوی دیگر باید شرایط جامعه تغییر کند، تا زمانی که وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم به این شکل باشد، نمیتوانیم امیدی به کاهش بزهها و آسیبها داشته باشیم. اگر بخواهیم تعریف درستی از حال امروز مردم ایران ارایه دهیم درماندگی، استیصال و فرسودگی است. این وضعیت و این شرایط تنها با رفع شدن مشکلات رفاهی و اقتصادی امکان تغییر پیدا میکند. شما نمیتوانید از فردی که تمام زندگیاش را از دست داده و به واسطه تورم و گرانیها از طبقه متوسط جامعه به طبقه فقیر سقوط کرده انتظار داشته باشی که رفتارهای یک فرد سالم را داشته باشد. از سوی دیگر فراموش نکنیم که ظرفیت افراد برای پذیرش مشکلات با یکدیگر متفاوت است، به همین خاطر است که در شرایط بحرانی شاید همه دزد نشوند اما تعداد افرادی که برای رفع مشکلات اقتصادی خود به این اقدام فکر میکنند و افرادی که دست به این کار میزنند افزایش پیدا میکنند. در واقع بیکاری اعتماد به نفس افراد را از بین میبرد و روان او را مختل میکند اما افراد شاغل احساس شادابی دارند و درصد بسیاری از مشکلات جامعه به خاطر بیتوجهی به افراد است و کمتر میبینیم افراد شاغل هم در جای اصلی خود باشند و با درنظر گرفتن شایستگی آنها به کار گرفته شده باشند و همه اینها عامل آسیبهای بعدی مانند بیهدفی و ناامیدی و بیتفاوتی است. مساله این است که مسوولان دو اصل مهم را در اداره کشور فراموش کردهاند، شایستهسالاری و پاسخگو بودن در برابر مردم.