ملزومات رشد اقتصادی پایدار و بالا
به باور دکتر پویا ناظران، اقتصاددان ایرانی مقیم امریکا، جبران عقبماندگی اقتصادی ایران از همسایههای خود بدون رشد پایدار دستکم 10 ساله و بالای 6 درصد ممکن نیست. تحقق این میزان از رشد اقتصادی نیز مستلزم دسترسی بخش خصوصی ایران به بازارهای بینالمللی است. لازمه دسترسی به بازارهای بینالمللی نیز تنشزدایی با دنیا از جمله امریکاست. اما برخی میگویند نیازی به حل و فصل اختلاف با امریکا نیست، چون امریکا رو به افول است و میتوان با استفاده از «یوان» در دنیا تجارت کرد. اما بنا به دلایلی که دکتر ناظران در این مطلب ارایه میدهد، امریکا رو به افول نیست و جهانروا شدن «یوان» به عنوان جایگزین دلار امریکا به زودی رخ نمیدهد و به عمر برخی از جمعیت کنونی ایران قد نخواهد داد. این در حالی که توسعه نیافتگی کشور از داخل به یک تهدید امنیتی جدی تبدیل میشود. اینک متن بخش دوم از پست تلگرامی دکتر ناظران را پیش رو دارید.
جنس متفاوت «بدهی» امریکا
حالا بیاییم قدری در مورد ادعای دیگر یعنی افول امریکا صحبت کنیم. آیا امریکا رو به افول است؟ از شواهد مختلفی مبنی بر افول امریکا آورده میشود یکی این است که امریکا کشوری بهشدت بدهکار است. امریکا 30 تریلیون دلار بدهی دارد و این بدهی همواره در حال افزایش است کشوری که اینقدر نیازمند است و اینقدر در تامین مخارجش ناتوان است طبعا رو به افول است فعلا چون زور دارد و قرض و غوله از کشورهای دیگر کارش را پیش میبرد ولی تا ابد که نمیتواند ادامه بدهد پس امریکا رو به افول است نتیجهگیری خیلی بدیهی است اما قضیه به این شکل نیست وقتی ما به قرض فکر میکنیم فکر میکنم آدم نیازمند قرض میکند اگر کسی که درآمد و ثروت دارد که قرض نمیگیرد اما بدهی به عنوان یک ابزار تامین مالی در نظام مالی نوین دنیا است. بدهی برای تامین مالی شخص نیازمند و مستاصل نیست بلکه برای انتقال درآمد اینده به اکنون شخصی است که به احتمال بسیار بسیار زیاد در آینده درآمد مکفی دارد. اصلا کارکرد اعتبارسنجی همین است که مطمئن بشویم فقط شخصی که به احتمال بسیار زیاد در آینده درآمد مکفی خواهد داشت امروز بتواند وام بگیرد نه آدم نیازمند. نوع دوم استفاده از بدهی بر شخص حقوقی است. وقتی شرکتی در یک طرح توسعهای سرمایهگذاری کند و به جهت مزیت اطلاعاتی میداند که این سرمایهگذاری سود خیلی خوبی خواهد داشت ترجیح میدهد از طریق بدهی تامین مالی کند تا سود مازاد بر نرخ بهره را برای سهامدارهای کنونی شرکت حفظ کند پس بدهی برای تامین مالی بنگاه هم کارکرد دارد اما برای بنگاه به بحران خورده مشکلدار نیست، بلکه برعکس بدهی برای بنگاهی کاربرد دارد که موقعیتهای سرمایهگذاری بسیار خوب و کم ریسکی پیش رو دارد.
نوع سوم استفاده از بدهی برای دولتها است. عمده درآمد مالیاتی دولتها در چند مقطع محدود در طول سال محقق میشود اما دولت هر روز خرج دارد لذا در دنیا دولتها از بدهی استفاده میکنند تا بتوانند هزینههای روزانه را با درآمدهایی که فقط سالی چند بار محقق میشود تطبیق بدهند به نوعی آنها هم درآمدشان را در زمان جابهجا میکنند اما علاوه بر آن دولتها سرمایهگذاریهای بلندمدت در زیرساخت میکنند مثلا یک جاده بین شهری احداث میکنند که هزینهها در طول سال از محل عوارضی کسب میشود برای احداث جاده اوراق بدهی منتشر میکنند و با پول عوارضی اقساط را تا تسویه میپردازند یا مثلا بین دو شهر ریل راهآهن احداث میکنند افزایش فعالیت اقتصادی بین آن دو شهر به افزایش درآمد مالیاتی دولت منجر میشود دولت آن ریل راهآهن را با اوراق بدهی تامین مالی میکند و اقساط آن را از محل افزایش درآمد مالیاتی در آینده پرداخت میکند هزینه چنین پروژههایی با بدهی تامین مالی میشود و در کسری بودجه دولت خودش را نشان میدهد ولی در یک حکمرانی به قاعده، این کسری بودجه حاکی از سرمایهگذاری در زیرساخت است و نه نیازمندی دولت. یک نوع چهارم استفاده از بدهی هم داریم که بدهی به مثابه پول است. اقتصاد دنیا یک پول ملی ندارد با چک یک شخص معتمد کار میکند و الان آن شخص معتمد امریکاست که تجارت بینالمللی با چک آن کار میکند از ژاپن و چین گرفته تا امارات و انگلیس و کشورهای دیگر چندین تریلیون دلار اوراق بدهی خزانه امریکا را دارند و این اوراق در بازار بینشان دست به دست میشود. چرا؟ چون دولت امریکا همان شخص ثالث معتبری است که به اعتبار چکش در بازارهای دنیا معامله میکنند سرمایهگذاران در سراسر دنیا چندین تریلیون دلار اوراق بدهی امریکا را نخریدند که به آن قرض داده باشند تا مشکلات رفع و رجوع بشود بلکه آن اوراق را خریدند تا بتوانند مثل پول در بازارهای بینالمللی از آن استفاده کنند وقتی میشنوید کشورها ذخیره دلار دارند این ذخیره اسکناس دلار نیست سپرده بانکی دلار هم نیست، عمده این ذخیره اوراق خزانه دولتی امریکاست. خلاصهاش این است که بدهی زیاد داشتن لازمه کار آن شخص ثالث معتمدی است که همه با چکش معامله میکنند همین طور بدهی زیاد دولت امریکا لازمه جهانروایی دلار است. بدهی زیاد دولت امریکا از بدبختی و نداریاش نیست. پس اینکه میگویند امریکا رو به افول است چون بدهی زیاد دارد اصلا درست نیست.
کسری بودجه؛ نشانه دوم از افول امریکا
کسری بودجه آن جایی بحرانزا میشود و میتواند باعث افول یک کشور بشود که مثل ایران اولا هر سال کسری بودجه بیش از رشد اقتصادی باشد و ثانیا عمدتا به خاطر هزینههای جاری یا یارانهای دولت باشد و آن کسری بودجه ناشی از سرمایهگذاری در زیرساخت نباشد. اثر مثبتی بر رشد اقتصادی و...
متعاقبا رشد درآمد مالیاتی دولت در آینده نداشته باشد. این اثر تا اینجا در مورد امریکا صادق نبوده است ولذا کسری بودجه امریکا دلیلی بر افولش نیست.
از اختلاف طبقاتی تا چالشهای اجتماعی
نشانه سومی که برای افول امریکا میآورند اختلاف طبقاتی و درصد جمعیت فقرای امریکا است اما واقعیت این است که امریکا همیشه فقر و اختلاف طبقاتی داشته است بیشتر از کشورهای اروپایی هم اختلاف طبقاتی داشته 50 سال پیش هم همین بوده و این مساله در گذشته مانع رشد امریکا نبوده دلیلی ندارد که تصور کنیم حالا باعث افولش خواهد شد حتی برخی استدلال میکنند این میزان اختلاف طبقاتی یکی از عوامل رشد امریکا بوده نشانه چهارمی برای افول امریکا میآورند شکست امریکا در عراق و افغانستان است. حضور نظامی امریکا در 20 سال گذشته و هزینههای چندین تریلیون دلاری که صرف حضور امریکا در این دو کشور شد نه نفعی برای امریکاییها داشت نه افغانها نه بقیه دنیا. حماقت جورج بوش بود اما امریکا 50 سال پیش حضور نظامی طولانیتری در ویتنام داشت و شکست سنگینتری هم در ویتنام خورد شکستی که تلفات نیروی انسانی به مراتب بیشتری به امریکا تحمیل کرد خیلی بیشتر از تلفات امریکا در 20 سال گذشته. اما علیرغم تلفات جنگ ویتنام و شکست امریکا در ویتنام امریکا در 50 سال بعد از آن افول نکرد بلکه رشد کرد و جایگاهش در دنیا بیش از پیش تثبیت شد در 20 سالی هم که امریکا تریلیونها دلار در افغانستان و عراق هدر داد کماکان به رشدش ادامه میدهد در واقع خروج امریکا از عراق و افغانستان با پایان دادن به اقدام احمقانه جورج بوش ریسک افول امریکا در آینده را کاهش میدهد چون هدررفت منابع مالی امریکا را کم میکند و در بهتر صرف کردن آن منابع مالی به امریکا انعطاف عمل میدهد. نشانه پنجمی که بر افول امریکا مطرح میشود صحبت تحلیلگران امریکا است که مدام نسبت به چالشهای جامعه امریکا هشدار میدهند و خبر از افول امریکا در آینده نزدیک میدهند و این درست است در رسانههای امریکا هر روز بالاخره یک جایی یک مطلبی صحبتی در این زمینه هست اما این نتیجه یک جامعه باز با آزادی بیان است مزیت آزادی بیان همین است که خیل کثیری همواره در پی یافتن و برجسته کردن ریسکها و خطراتی هستند که در کمین جامعه نشسته به همین دلیل هم جوامعی که آزادی بیان دارند در بلندمدت پایدارتر و باثباتتر هستند بعضی از این تحلیلها اشتباه از آب درمیآید بعضیها اغراقآمیز از آب درمیآید اما به هر حال هشدارها و ابراز نگرانیها دلیل بر افول نیست بلکه بیانگر ریسکهایی است که آینده معلوم متوجه هر کشوری میکند طبعا رسانهها در رقابت برای جلبتوجه مخاطب یک قدری هم پیازداغش را زیاد میکنند.
جنگ اوکراین؛ به نفع امریکا به زیان خاورمیانه
نشانه ششمی که برای افول امریکا طرح میشود جنگ روسیه در اوکراین است تسلط روسیه بر اوکراین غرب را دچار دو چالش توامان میکند انرژی و غذا. کاملا درست است که از حیث انرژی اروپا امسال زمستان سختی خواهد داشت. به خصوص آلمان و هلند در شرف تجربه یک بحران تمام عیار انرژی در زمستان امسالاند اما با توجه به اینکه امریکا بهطور خالص صادرکننده انرژی است اتفاقا این وضعیت تقویتکننده هژمونی امریکا بر متحدان اروپاییاش خواهد بود شاید رشد قیمت انرژی برای بایدن خوب نباشد و نیست اما برای امریکا خوب است. رشد قیمت انرژی برای اروپا هم در کوتاهمدت بد است ولی در بلندمدت حرکتشان به سمت منابع غیرفسیلی را تسریع میکند و در افق 10 ساله هم اتفاقا قیمتهای کنونی برای امثال روسیه و عربستان بد خواهد شد. اما بحران غذای پیش رو عمدتا گریبان کشورهای فقیر و خشک آفریقا و خاورمیانه و همینطور امریکای مرکزی را خواهد گرفت از قضا حمله روسیه همه جوره مقوم هژمونی امریکا شد و دنیا در همین چند ماه مجددا به سمت دنیای تک قطبی به رهبری امریکا متمایل شد یک نشانهاش همان پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو است. روسیه به بهانه گسترش ناتو جنگ راه انداخت خودش باعث گسترش بیشتر ناتو و افزایش مرزش با ناتو شد.
نشانه هفتمی که برای افول امریکا مطرح میکنند سقوطی که بازار بورس امریکا در ماههای گذشته تجربه کرده قضیه بورس و اقتصاد امریکا این است که در رسیدن کرونا به امریکا در اواخر زمستان سال 98 از ترس تبعات اقتصادی کرونا امریکاییها از طرفی سیاست پولی انبساطی اتخاذ کردند و از طرفی با فرستادن چک در خانه مردم و اعطای وام به بنگاهها سیاست بودجهای انبساطی هم اتخاذ کردند در شرایط عادی چنان اقداماتی سیاستهای بهشدت تورمزا هستند اما شوک کرونا میرفت که تورم بهشدت منفی ایجاد کند لذا این سیاستها اتخاذ شدند تا آن اثر خنثی شود و ثبات قیمتی حفظ بشود جلوی ورشکستگی شرکتها هم گرفته بشود موثر هم واقع شد از بهار 99 نرخ بیکاری در امریکا شروع به کاهش تدریجی کرد اما نتیجه دیگری این سیاستهای انبساطی کاهش نرخ بهره واقعی بود به حدی که نرخ بهره واقعی امریکا منفی شد نرخ بهره واقعی به نرخ بهره مازاد بر تورم میگویند نتیجه این نرخ بهره واقعی منفی رشد شدید بورس در طول یک سال بعد از کرونا بود در سال 1400 عمده واکسیناسیون انجام شد و اقتصاد امریکا تدریجا به شرایط عادی برگشت تا پاییز 1400 نرخ بیکاری امریکا به 3.5 درصد کاهش پیدا کرده بود که قدری پایینتر از سطح طبیعی نرخ بیکاری امریکا است. با عادی شدن وضع اقتصاد از نیمه 1400 اثرات تورمی رشد شدید نقدینگی دلار بروز کرد و تورم را تا 5، 6 درصد هم برد حالا نوبت سیاست پولی انقباضی بود تا تورم مهار بشود و این سیاستی بود به تدریج از زمستان 1400 شروع شد در واقع ترس از دلتا و اومیکرون سیاست انقباضی دیرتر شروع بشود باید شش ماه زودتر شروع میکردند حالا برای برگرداندن تورم به 2 درصد باید جبران زمان از دست رفته بکنند و سیاست انقباضی شدیدتری اتخاذ کنند با سیاست انقباضی اولا نرخ بهره واقعی مثبت میشود که بورس را منفی میکند علاوه بر آن با سیاست انقباضی سرعت رشد اقتصاد کاهش میدهند و اقتصاد را عمدا وارد یک رکود ملایم میکنند تا نرخ بیکاری قدری رشد کند و بازار مسکن قدری راکد بشود این هم سیاستهای ضد تورمی امریکا است اما اثر منفی بر قیمت سهام هم میگذارد انتظار میرود در سال 2023 شاهد یک رکود ملایم در امریکا باشیم رکودی که در واقع قسط آخر هزینههای کرونا است این رکود از جنس رکودهای 30 سال اخیر امریکا نخواهد بود و انتظار میرود نسبت به آنها ملایمتر باشد چرا که این رکود تعمدی و صرفا به جهت رساندن تورم به سطح 2 درصد ایجاد میشود اگر تا اواخر سال 2023 تورم به 2 درصد برسد اقتصاد امریکا از سال 2024 وارد روند عادیاش میشود. لذا تعبیر وضعیت اقتصاد امریکا در یکی دو سال آتی به افول بلندمدت اشتباه است اینها تبعات طبیعی کرونا است و گذرا. بحران 2008 که به مراتب شدیدتر و خطرناکتر بود به افول امریکا منجر نشد وضعیت یک سال آتی که صرفا سیاستی در جهت برگرداندن تورم به 2 درصد است. نشانههای دیگری هم مبنی بر افول امریکا برشمرده میشود که دیگر آنقدر سطحیاند ارزش وقتگذاشتن بیش از این را ندارد.
اما فرض کنیم امریکا افول کرد. اگر ایتالیا را تداوم امپراتوری روم بدانیم آن دیگر بیش از هزار سال افول کرده ولی با آن هم مجبوریم رابطه داشته باشیم. دنیای امروز همین است دسترسی به همه بازارها و همه اقتصادها مهم است نباید منتظر دنیایی بنشینیم که در آن بشود بدون رابطه با امریکا رشد و توسعه پیدا کرد چنین دنیایی هرگز نخواهد رسید.
رد عقبماندگی امریکا نسبت به چین
بحث دیگری که مطرح میشود این است که افول امریکا نسبی است یعنی شاید امریکا در آینده رشدش را ادامه بدهد اما امریکا نسبت به چین در حال افول است این یعنی به زودی یوان چین جای دلار امریکا را در تجارت بینالمللی میگیرد یا دستکم در کنار دلار سهم بسزایی در تجارت بینالمللی پیدا میکند همین که یوان سهم بسزایی در تجارت بینالمللی داشته باشد بر اینکه ایران وارد بازارهای بینالمللی بشود و تحریمهای امریکا را خنثی کند کافی است. باید فکر کنیم آیا واقعا یوان چین دارد جای خودش در کنار دلار باز میکند؟
7 خان «یوان»
برای اینکه یوان چین جایگاهی در کنار دلار داشته باشد و جهانروا بشود چین باید چند خان مختلف را رد کند. اولین خان بزرگ کردن اندازه اقتصاد است بسته به اینکه از کدام شاخص استفاده کنید. تولید ناخالص چین به اندازه امریکا یا یک قدری کمتر به هر حال میشود گفت چین خان اول را طی کرده. خان دوم انتشار اوراق بدهی است؛ دیدیم که لازمه جهانروا بودن یک واحد پول داشتن بدهی زیاد است دولت چین حدود 15 تریلیون دلار بدهی دارد اما برای جهانروایی پول این بدهی باید به شکل اوراق قابل معامله در بازار باشد فقط چهار تریلیون دلار از بدهی چین به صورت اوراق بدهی منتشر شده با توجه به حجم کنونی تجارت بینالمللی برای اینکه یوان بتواند جهانروا بشود لازم است چین دستکم دو برابر این میزان اوراق بدهی جدید منتشر کند یعنی چین تا گذر دوم خان راه دارد. خان سوم داشتن بازاری با نقدپذیری بالا برای این اوراق بدهی است. از این 4 تریلیون بدهی اوراق چین که صحبتش را کردیم فقط یک تریلیون دلارش در بازارهای مالی بینالمللی دنیا ثبت شده و قابل معامله است. 3 تریلیون دلار دیگرش در ترازنامه بنگاههای چینی نشسته و در بازار دست به دست نمیشود این یعنی بهرغم بدهی 15 تریلیون دلاری چین که میدانیم برای جهانروا شدن یوان لازم است اوراق بدهی چین از نقدپذیری خیلی پایینی برخوردار است حجم اوراقی که در روزانه در بازارها معامله میشود خیلی کم است از 30 تریلیون دلار بدهی امریکا قریب 15 تریلیون دلارش در دسترس معاملهگران بازار و روزانه معامله میشود برای اینکه یوان بتواند در کنار دلار قرار بگیرد چین باید این یک تریلیون دلار را به 15 تریلیون دلار برساند و این اصلا کار آسانی نیست. خیلی زمان میبرد.
خان چهارم شفافیت است؛ چرا شفافیت مهم است؟ وقتی کشوری از پول کشور دیگر در تجارت بینالمللی استفاده میکند، دارد دستش را زیر ساطور ان کشور میگذارد یعنی چه؟ ما اگر بخواهیم با چین تجارت کنیم چه کار میکنیم؟ مثلا 10 میلیارد یوان لازم داریم پس 10 میلیارد دلار نفت یا طلا یا محصولات دیگر به چین صادر میکنیم و در ازای آن 10 میلیارد یوان پولشان را در حساب بانکیمان در چین نگهداری میکنیم تا به پشتوانه آن پول در چین تجارت بکنیم. اگر ناگهان چین پول چاپ کند و ارزشش را کاهش بدهد این سرمایه ما است که ارزشش کاهش پیدا میکند به این معنی دست کشوری که از پول کشور دیگر استفاده میکند زیر ساطور آن کشور است. امریکا همین طور است؟ بخشی از اعتبار دلار امریکا ناشی از عملکرد گذشتهاش است و اینکه تورم کمی داشته چین هم ولی در 20 سال گذشته تورم کمی داشته اما اعتماد به آینده دلار صرفا به خاطر عملکرد گذشته امریکا نیست بلکه بخشی هم به خاطر شفافیت مالیاش است که اعتماد نسبت به حال و آینده ایجاد میکند. گفتم که امریکا 30 تریلیون دلار بدهی دارد و چین حدود 15 تریلیون دلار در واقع میتوانم بگویم که در تاریخ چهارشنبه 8 تیر 1401 بدهی امریکا دقیقا 30 تریلیون و 471 میلیارد و 945 میلیون و 407 هزار و 32 دلار و 54 سنت بوده چون امریکا هر روز رقم دقیق بدهی دو، سه روز پیش را تا سنت آخر منتشر میکند اما چین شفافیتی نسبت به بدهیاش ندارد شما نمیتوانید دادههای دقیق بدهی چین را به صورت ماهانه پیدا کنید روزانهاش که هیچی. شرکتهای تحلیل مالی با کنار هم گذاشتن دادههای مختلف به این تخمین رسیدهاند که چین حدود 15 تریلیون دلار بدهی دارد که حدود 4 تریلیونش به شکل اوراق منتشر شده که حدود یک تریلیون دلارش در دسترس معاملهگران بازار است ولی دقیقا نمیدانیم رقم کل بدهی چین چقدر است و این یک فرق مهم بین چین و امریکاست شفافیت مالی امریکا به بدهیاش محدود نیست؛ امریکا هر روز عملکرد مالی بودجهاش را هم منتشر میکند یعنی شما هر روز میتوانید ببینید هر وزارتخانه و سازمان امریکا دقیقا آن روز چقدر درآمد و چقدر هزینه داشته دیلی ترژیست مند را گوگل کنید یک گزارش 4 صفحهای پیدا میکند روی وبسایت خزانهداری امریکا هر روز منشتر میشود. شفافیت مالی امریکا به این هم محدود نیست بانک مرکزی امریکا هر هفته سر یک روز و ساعت مشخصی ترازنامه هفته پیش را منتشر میکند هر هفته منظم و دقیق این میزان تعهد به شفافیت مالی در ارکان مختلف دولت امریکا یکی از دلایلی است که کشورهای دنیا با نگهداری دلار اعتماد میکنند که دستشان را بگذارند زیر ساطور امریکا چرا از وضعیت روزانه دولت امریکا مطلعند و میتوانند ریسکش را مدیریت کنند وضعیت مالی چین شفافیت چندانی ندارد و لذا ریسک دارندگان یوان به آن اندازه قابل مدیریت نیست. خان پنجم نهادسازی است یک دلیل اینکه دلار ارز جهانروا است این است که امریکا توانمندترین بانک مرکزی دنیا از حیث مدیریت بازارهای پولی و مالی را دارد و توانمندترین خزانهداری را از حیث تامین مالی ایفای تعهدات و رصد بازارهای دنیا دارد و این توانمندی نهادی مجموعهای از بدنه کارشناسی زبده و سازوکارهای نرمافزاری نهادهای مالی که به تدریج در طول سالها ایجاد شده بانک مرکزی و خزانهداری چین هم خیلی توانمند است، توانستند تورم را در اقتصادی با چنین سرعت رشد بالایی مهار کنند و به آن ثبات مالی بدهند توانمندی بالایی میطلبد ولی برای تبدیل یوان به ارز جهانروا چین نیازمند نهادسازی در حد و اندازه بازارهای بینالمللی است و هنوز چنان توانایی ندارد به همین دلیل هم هست که میبینیم فقط بازار هنگکنگ را به روز بازارهای مالی دنیا باز کرده ولی به سرمایه بینالمللی اجازه ورود و خروج راحت به بازارهای داخلی چین را نمیدهد این را مقایسه کنید با بازار مالی نیویورک که تریلیونها دلار سرمایه بینالمللی روزانه به آن وارد و از آن خارج میشود برای اینکه بیجینگ و شانگهای بتوانند گردش مالی مشابه نیویورک داشته باشند باید نهادهای مالی متناسبی ایجاد کنند جهانروایی یوان مستلزم این است که سرمایههای بینالمللی بتوانند به راحتی در بیجینگ و شانگهای گردش کنند و هنوز در آن شرایط نیستیم.
خان ششم متحدهای بینالمللی. یک دلیل دیگر جهانروا بودن دلار امریکا این است که کشورهای با اقتصادهای بزرگ مثل اتحادیه اروپا، کانادا، ژاپن و غیره متحدان نزدیک سیاسی امریکا هستند از حیث سیاسی هم بسیار هماهنگ با امریکا عمل میکنند بدون متحد مثل اروپاییها دلار امریکا چنین جایگاهی پیدا نمیکرد چین متحدانی لازم دارد چین طرفهای تجاری زیادی دارد در سراسر دنیا اما اتحادهای سیاسی به آن قوت شکل نگرفته البته بر روی آن کار میکنند. مثلا سازمان همکاریهای شانگهای در همین جهت و هدف است ولی بقیه اعضایش اقتصادهای چندان بزرگی نیستند و مشخص نیست این کشورها در نهایت چه حد بتوانند اتحادهای سیاسی ماندگاری در مواجهه با بحرانها شکل بدهند. زمان نشان خواهد داد. اما مثلا ایران به نظر میآید حاضر است به عنوان متحد سیاسی چین بشود ولی ابعاد اقتصادی ایران آنقدر کوچک است که نهایتا آن نقشی که آلمان یا فرانسه میتوانند برای امریکا بکنند ایران یا حتی عربستان و اندونزی و ویتنام هم برای چین ایفا کنند روسیه تنها کشوری بود که زمانی میتوانست چنان نقشی برای چین ایفا کند اما با گیر انداختنش در باتلاق اوکراین خودش را از همه نظر ضعیف کرده و دیگر در بلندمدت چنان کارکردی برای چین ندارد. چین هنوز تا شکل دادن متحدان برای خودش خیلی کار دارد.
نهایتا خان هفتم توان نظامی است. اینکه هم دلار ارز جهانرواست و هم امریکا نقش پلیس دنیا را ایفا میکند اتفاقی نیست این دو مساله به هم مرتبط هستند برای اینکه یوان چین جهانروا باشد چین باید توان نظامی خودش را از حد یک توان دفاعی افزایش بدهد و به حد توان پلیسی در دنیا برساند و این برای چین خیلی هزینه دارد در واقع خیلی از تحلیلگران معتقدند چین اصلا نمیخواهد یوان فعلا جهانروا بشود و در این جهت اقدام جدی نمیکند دقیقا به خاطر اینکه از نظر چین الان به جای سرمایهگذاری در ایجاد ظرفیتهای اقتصادی نظامی برای جهانروا شدن یوان خیلی بهتر است سرمایهاش را در هوش مصنوعی و کریسبر وام ار انای تکنولوژیهای نسل آینده سرمایهگذاری کند چین یک رویکرد بسیار صبورانه و بلندمدت به رشد و توسعه دارد و در این مرحله جهانروا شدن یوان را یک انحراف از مسیر بلندمدت رشد و توسعه خودش میبیند هر چند برخی در ایران آرزو داشته باشند یوان فردا رقیب دلار بشود. به احتمال خیلی زیاد 50 سال دیگر یوان یک ارز جهانروا است و چین یک کشور ابرقدرت. ولی معلوم نیست 50 سال دیگر من و شما زنده باشیم کشور ما امروز در بحران اقتصادی است بحرانهای داخلی آنچنان امنیت کشور را تهدید میکنند که نمیتوانیم دیگر آغاز رشد و توسعه کشور را عقب بیندازیم
برای اینکه یوان یک ارز جهانروا بشود چین باید خانهای متعددی را طی کند برخی را طی کرده در برخی پیشرفت نسبی داشته از برخی هنوز خیلی فاصله دارد. اما مهمتر از همه این است که چین اصلا باید بخواهد و شواهد حاکی از این است که فعلا چین هنوز علاقهای ندارد که یوان را جهانروا کند چون چین اولویتهای دیگری دارد لذا بعید است حتی 10 سال دیگر هم یوان رقیب جدی برای دلار شده باشد البته ایران همین امروز هم به یوان نفت میفروشد به یوان سپردهگذاری میکند و با یوان خرید میکند ولی اگر حتی 10 تا کشور دیگر هم این کار را بکنند استفاده از یوان بازارهای بینالمللی را به روی ایران باز نمیکند بلکه نهایتا دسترسی به 10 تا بازار کوچک را برایش ایجاد میکند برای هموار شدن مسیر رشد و توسعه استراتژی بینالمللی باید کسب دسترسی به بازار دستکم 90 درصد جیدیپی دنیا باشد و این امر حتی 10، 20 سال دیگر هم با یوان قابل اکتساب نخواهد بود.
رشد پایدار بدون بازارهای بینالمللی ممکن نیست
گفتیم کشور ما دارد از بقیه دنیا عقب میافتد و به شدت نیازمند این است که در ریل رشد و توسعه قرار بگیرد در این جهت لازم است که دولت مداخله قیمتی در اقتصاد را و بنگاهداری را کنار بگذارد و همین طور نظام بانکداری ما نیازمند اصلاحات ریشهای است این اصلاحات خیلی خیلی سخت هستند، اما تازه همین اصلاحات خیلی خیلی سخت نهایتا به یک رشد بلندمدت 3، 4 درصدی منجر میشوند و این برای جبران عقبماندگی اقتصاد ما از بقیه دنیا کافی نیست ما نیازمند 10 سال رشد 6 تا 8 درصدی و 40 سال رشد میانگین 5، 6 درصدی هستیم و چنین رشدی بدون دسترسی به بازارهای بینالمللی محال است. تاکید میکنم یعنی دسترسی به بازار امریکا لازم است ولی کافی نیست، بازار چین هم لازم است ولی کافی نیست. بازارهای روسیه، هند، آلمان، برزیل، مالزی، ترکیه، مصر، ترکمنستان هم لازمند ولی هیچ کدام به تنهایی کافی نیستند. البته دسترسی به بازارهای یکشبه ایجاد نمیشود هر کدام مستلزم مذاکرات طولانی و دیپلماسی اقتصادی مفصل هستند اما نگاه بلندمدت به سیاست خارجی باید ایجاد دسترسی به همه بازارهای دنیا برای بخش خصوصی کشور باشد چه در شرق دنیا چه در غرب چه در شمال دنیا چه در جنوب چه در نزدیکی مرزهایمان و چه در دور. لازمه چنان دسترسی به بازارها تنشزدایی با دنیا از جمله امریکاست اما برخی میگویند نیازی به حل و فصل اختلاف با امریکا نیست چون امریکا رو به افول است و میشود به زودی شروع کرد با یوان در دنیا تجارت کرد. دلایل مختلفی ارایه شد که امریکا رو به افول نیست و یوان هم اگر چه به احتمال زیادی بالاخره روزی یک ارز جهانروا خواهد شد این اتفاق حالا حالاها رخ نمیدهد و به عمر برخی از ما قد نخواهد داد. این در حالی که توسعه نیافتگی کشور ما تبدیل به یک تهدید امنیتی جدی از داخل میشود و تا دیر نشده باید کشور را در ریل توسعه قرار بدهیم. زمان برای تعلل نداریم. ولی این نگرانی هم مطرح میشود که اگر بخواهیم با دلار کار کنیم باید همه چیز بدهیم؛ هستهای را بدهیم، موشکی را بدهیم. پهپادی را بدهیم. منطقهای را بدهیم. اما امنیتمان را که دادیم باز امریکا از توافق خارج میشود مثل گذشته تحریمها را برمیگرداند و آن وقت دستمان خالی است. نه به اقتصاد رسیدیم نه به امنیت. آن وقت دیگر حتی با چین هم نمیتوانیم کار کنیم ولی مگر چین 30 سال پیش که اقتصاد بسیار ضعیف و فقیری داشت مجبور شد هستهایاش را بدهد تا به بازار امریکا دسترسی پیدا کند مگر چینی که 20 سال پیش به سازمان تجارت جهانی پیوست مجبور شدند امنیتش را بدهد؟ اگر هدف خود را 4 تریلیون دلار در 40 سال قرار بدهیم و از مذاکره مستقیم نترسیم خط قرمزهای امنیتی – دفاعیمان را مشخص کنیم ابدا مجبور نیستیم امنیتمان را بدهیم کما اینکه کشورهای دیگر هم مجبور نشدند امنیتشان را بدهند. طرفداران هدف دوم و سوم یعنی مقاومت در برابر امریکا یا نابودی یک کشور دیگر خیلی تلاش میکنند وانمود کنند که دسترسی به بازارهای جهانی در نظم کنونی مستلزم این است که امنیتمان را بدهیم در حالی که بسیاری کشورهای دنیا هم امنیت دارند هم حضور در بازارهای جهانی. البته هستند کشورهایی که امنیتشان قربانی کردند و هزینه بالایی بابتش دادند و این اشتباه خودشان بود نه الزام حضور در عرصه بینالمللی. در ابتدای بحث گفتیم که برای رسیدن به 4 تریلیون دلار در 40 سال یک پارادایم امنیتی لازم داریم و این پارادایم دو بال خواهد داشت، یکی توان نظامی - دفاعی متعارف و دیگری وابستگی متقابل اقتصادی بلندمدت. از مصادیق توان نظامی- دفاعی متعارف توان موشکی با شعاع 2 هزار کیلومتر و توان پهپادی است اوایل انقلاب یک عده میخواستند با شعارهای ضداستکباری ضد سلطه و اینها خریدهای نظامی دوران پهلوی را پس بفرستند به کشورهای غربی، اما بدون آن ادوات نظامی نتیجه جنگ 8 ساله خیلی بدتر رقم میخورد امروز هم توان موشکی ایجاد شده را لازم داریم و سرمایهگذاری روی آن را باید ادامه بدهیم اما با رویکرد دفاعی ابدا این طور نیست که برای دسترسی به دلار و بازارهای دنیا باید از خیر موشکی و پهپادی بگذریم. همه این الان موضع دولت بایدن در زمینه موشکی این است که کشورهای عربی منطقه جنگنده اف-35 دارند و طبیعی است که ایران برای توازن قوا در منطقه موشک و پهباد بخواهد امریکاییها هم میگویند مادامی که برد موشکها زیر 2 هزار کیلومتر ما تهدید نمیکند پس مشکل ایران هم و همسایههایش است که مساله امنیتی خودشان حل کنند به ما چه؟
از چه چیزی باید بگذریم؟
برای کسب دسترسی به بازارهای بینالمللی آنچه باید از آن بگذریم اولا رویکرد و ادبیات گاهی تهاجمی است. . اگر هدف بلندمدتمان شد توسعه اقتصادی، هم امنیت داخلی را کسب میکنیم هم میتوانیم توان نظامی متعارف لازم برای دفاع از کشورمان را حفظ کنیم در این شرایط میتوانیم به بازارهای بینالمللی دسترسی پیدا کنیم تا در همان ریلی از رشد و توسعه قرار بگیریم که یک زمانی ژاپن، کره و چین قرار گرفتند آن ریلی که ظرف 40 سال به 4 تریلیون دلار تولید ناخالص میرساند برای احیای تمدن ایران باید قدرتمند بشویم آیا قدرت از پول می آید یا موشک؟
واقعیت این است که از هر دو میآید. پول بدون موشک و موشک بدون پول هر دو ناپایدارند. هنر ما باید این باشد که توازنی بین ایجاد قدرت دفاعی و ایجاد قدرت اقتصادی برقرار کنیم. اما قدرت اقتصادی بدون دسترسی به بازارهای دنیا و بدون پیوستن به زنجیره تولید ارزش جهانی ممکن نیست اگر تجربه دنیا مدرن برایتان ملاک است هیچ کشوری بدون دسترسی به بازارهای بینالمللی به توسعه نرسیده؛ نه آلمان، نه ژاپن، نه کره، نه چین. اگر تمدن اسلامی برایتان ملاک است پیامبر اسلام پیش از پیامبری تاجر بودند و از آفریقا تا آسیا سفر میکردند و تجارت میکردند، بعد از شکلگیری حکومت اسلامی هم این دامنه تجارت مسلمانان و دسترسیشان به بازارهای دنیا از انتهای شرقی آسیا تا انتهای غربی آفریقا و حتی شمال اروپا بود که به تقویت تمدن اسلامی و گسترش آن منجر شد. به هر نگاهی که قائل باشید جز یک نتیجه نمیگیرید: دسترسی به بازارهای بینالمللی باید از اولویتهای اصلیمان باشد و باید لوازم آن را فراهم کنیم.