افزایش حاشیهنشینی و لزوم توجه به آن
امانالله قرایی
پدیده حاشینه نشینی از جهات مختلفی حایز اهمیت است و پدیدههای مختلفی را دربر میگیرد. بحث حاشیهنشینی ابعاد مختلفی دارد و یک مقوله چند منظوره است که باید با یک دید جامع و اصطلاحا منظومهوار به آن نگاه کرد. بهطور مثال ما مسالهای تحت عنوان مهاجرت معکوس داریم که افراد از استانها به شهرستانها یا شهرهای کوچک میروند. صرفا بحث مهاجرت را نمیتوان گفت خوب است یا بد. خانوادهای که به واسطه اجارهبهای سنگین و هزینههای زندگی مجبور به مهاجرت و دوری از منطقه محل سکونت خود میشود قطعا اولین مسالهای که با آن مواجه میشود مواجهه با یک نظام فرهنگی جدید است. در شهرهایی که مهاجرپذیر هستند درصد جرایم اجتماعی بالا است. یعنی در چنین شرایط اقتصادی که خانواده ناچار به مهاجرت به مناطق حاشیهای با بافت جدیدی مواجه میشود و اطرافیان هم او را نمیشناسند درصد تخلفهای اجتماعی بالا میرود. به عنوان مثال در پردیسان قم آمارهای تخلفات نوپدید و نوظهور نوجوانان و خانوادهها بیشتر است. یکی از علتها این است که خانوادهها به مکانی مهاجرت کردند که غریب هستند و با یک فرهنگ غریبی مواجه شدند. لذا افراد این جرات را به خود میدهند که به این مسائل و آسیبهای اجتماعی آلوده شوند. در همان مناطق حاشیهنشین اگر بتوانیم شرایط و سازو کاری را مهیا کنیم که بتواند کانونهای فرهنگی و اصلاح و تربیت به وجود بیاید. یعنی همان حلقههای میانی بتوانند حضور فعالانهای داشته باشند میتوان با کاهش آسیبهای اجتماعی مواجه شد. اما در غیر اینصورت متاسفانه همین مساله اقتصادی هم عاملی شده است که این آسیبها را دو چندان کند. مسالهای دیگر در معضل حاشیهنشینی که با آن مواجه هستیم، تفاوت سنت و مدرنیته است. در جامعه مدرن با یک سری سازوکارها و ملزومات جدید و در جامعه سنتی با باورها و فرهنگهای قدیمی مواجه هستیم. در حاشیهنشینی تناقضی بین سنت و مدرنیته وجود دارد. از یک طرف بافت سنتی وجود دارد و از طرفی جامعه، مدرن شده است. پس بین حاشیهنشینی و شهرنشینی تفاوت چشمگیر وجود دارد. افراد به فضای مجازی و وسایل ارتباط جمعی دسترسی دارند که این عامل باعث تشدید این تفاوت میشود. شخص حاشیهنشین مدرنیته را میبیند اما دسترسی به آن جامعه ندارد. این مساله باعث خشم بیشتر افراد در جامعه حاشیهنشین میشود که منجر به خشونتهای حوزه خانوادگی میشود یا روابط اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد و در تربیت فرزندان نیز اثر منفی دارد. خیلی از اتفاقاتی که در حوزه روابط زوجین و خانوادهها، تربیت فرزند و فرزندپروری ملاحظه میکنیم متأثر از خشم درونی افراد است.
یعنی زن یا مرد نارضایتی اجتماعی دارد که باعث اختلافات زناشویی میشود. این قضیه قطعا در حاشیهنشینی بیشتر وجود دارد. فرد حاشیهنشین ایدهآلها را در اطراف خود و در مرکزیت شهر میببیند اما نمیتواند به یک سری ایدهآلهای خود دست پیدا کند و این باعث میشود با فضای ایده آلی که ترسیم میکند تناقضی برایش به وجود بیاید که خشم او را دوچندان کند و هم در حوزه خانوادگی و هم در حوزه اجتماعی این خشم تاثیر خود را میگذارد. وقتی معیشت و وضعیت اقتصادی خانواده دچار مشکل میشود متاسفانه در حوزه فرزندآوری هم تأثیر میگذارد. غیر از اینکه هزینههای سرسامآور برای فرزندآوری مثل هزینههای بهداشتی، درمانی و تربیتی و آموزشی فرزند در فردی که حاشیهنشین شده تأثیرگذار است اما تمام علت آن را نمیتوانیم روی مسائل اقتصادی تمرکز کنیم. یعنی مسائل اقتصادی دلیل تامه در این بحث نیست. در بحث حوزه سیاستگذاری و رفاهی خانواده، با رصد چند کشور دنیا، نقطه اشتراک همه این کشورها تأثیر زیاد بافت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در مساله فرزندآوری است. البته در مناطق حاشیهای مرزی نگاه افراد به فرزندآوری این است که درآمدزایی شود. یعنی فرزنددار شوند تا یارانه به آنها بدهند و امتیازات دیگری از کمیته امداد و غیره... دریافت کنند. دولت باید سیاستهای مستقیم یا غیرمستقیم را در نظر بگیرد. در سیاست مستقیم، باید برای حاشیهنشینی یک سیاستگذاری را قرار دهد، آسیبها و مسائل مرتبط را ببیند و بر اساس آن قوانینی را دربرنامههای توسعه و غیره درنظر بگیرد. سیاست غیر مستقیم مثل کاهش قیمت اقلام غذایی، انرژی، اجارهبها و کنترل قیمتهای افسارگسیخته قطعا موثر خواهد بود. به عنوان مثال اگر روی مساله اجارهبها سیاستگذاری شود مطمئنا نتیجه آن، کاهش آسیبهای حاشیهنشینی خواهد بود یعنی یک مساله اجتماعی دیگر را غیرمستقیم درگیر میکند. از سوی دیگر سهیم کردن مردم در حاکمیت باعث میشود دیگر نگاه از بالا به پایین نباشد یعنی از خود مردم بیایند و در حاکمیت نقش داشته باشند. اینجا بحث حلقههای میانی و تشکلهای مردمی است که بتوانند در صحنه حضور داشته باشند، دولت از این تشکلها حمایت کند و این تشکلها مسائل آسیبهای حاشینه نشینی را حل کنند. اگر دولت یا حاکمیت را در حل معضل حاشیهنشینی، مستقیم با مردم مواجه کنیم به دلیل پیشفرض منفی مردم به دولت و حاکمیت به خاطر سیاستگذاریهای نادرستی که در سالهای قبل بوده یا عدم اجرای درست قوانین ممکن است نتیجه مطلوبی نداشته باشد.