رد پای ناهمانگی دستگاهها در اتفاقات اخیر
مریم شاهسمندی
اگر بخواهیم منصفانه به آنچه تاکنون اتفاق افتاده است نگاه کنیم، نمیتوانیم بگوییم که تنها یک دلیل برای تمامی این مسائل وجود دارد. در واقع بیتوجهی مسوولان به هماهنگی در بین دستگاهها تصمیمگیرنده، سیاستهای یک بام و دو هوا در بسیاری از موارد از جمله همین مساله گشت ارشاد و هزاران هزار موضوع مختلف دیگر به تنهایی میتوانستند قابلیت به جرقه تبدیل شدن برای این شرایط را داشته باشند. بیش از سه سال است که کرونا اقتصاد کشور را با مشکلات عدیده مواجه کرده است، اما سوال اینجاست که کدام مسوول در این رابطه دست به اقدام عملی زده است، مردم هر چه شنیدهاند وعدههایی بوده که هیچگاه جامعه عمل نپوشیدهاند. وقتی رییس دولت در سخنرانی خود دستور میدهد که فقر ریشه کن شود، این چه پیامدهایی میتواند داشته باشد. مگر میتوان فقر را با دستور ریشه کن کرد؟ مگر میشود قیمتها را با دستور به یک سال قبل یا بعد بازگرداند؟ وقتی در جامعه شمار زیادی از افراد برای تامین معیشت خود با مشکل مواجه میشوند و این مشکلات به جای اینکه هر روز کمتر بشود، رو به افزایش است، چطور میتوانی انتظار داشته باشی که هیچ صدای اعتراضی از هیچ کجا بلند نشود. وقتی دستور اجرایی شدن یک مصوبه برای افزایش حقوق بازنشستگان و کارگران آنقدر به درازا میانجامد که تاثیر خود در کاهش فقر این قشر از جامعه را از دست میدهد معلوم است که شما ناخواسته آتش نارضایتی را شعله ور میکنید. مگر میشود، کارگری که تنها ماهی 6 میلیون تومان حقوق میگیرد از پس هزینههای 12 تا 14 میلیونی خط فقری که خود مسوولان اعلام میکنند، بر بیاید. مساله اجارهبها منزل خود یک معضل بزرگ در این زمینه است و هیچ کس به آن توجه نمیکند. مگر رییس دولت در سخنرانیهای تبلیغاتی خود وعده ساخت سالانه یک میلیون خانه را به مردم نداده بود، حالا که بیش از یک سال از دوره ریاستش گذشته چند خانه را ساخته و تحویل مردم داده است؟
مساله این است که مسوولان ما نه تنها با یکدیگر هماهنگ نیستند که حتی پاسخگویی به مردم را هم در دستور کار خود ندارند و تنها به همان تابآوری مردم تکیه کردهاند. غافل از اینکه یک روز ممکن است این تابآوری در برابر تمامی این ناهماهنگیها، بیتوجهیها و بیتدبیریها به پایان برسد و زمان مطالبهگری فرا رسد. اما مساله اینجاست که مسوولان ما تاکنون ثابت کردهاند که طاقت هیچ گونه مطالبهگری از سوی مردم را نداشته و ندارند. مگر میشود، در تمام این سالها با تمام اتفاقات ریز و درشتی که افتاده با تمام اشتباهاتی که از سوی مسوولان رخ داده حتی یک نفر استعفا نداده باشد، یک نفر برکنار نشده باشد، یک نفر مورد بازخواست قرار نگرفته باشد. چطور میشود که ما همیشه در بزنگاههای تاریخی قرار میگیریم که مسوولانمان به جای پاسخگویی به مردم به این فکر میکنند که هر چه زودتر ماجرا را جمع کرده و سوالها را بیجواب بگذارند. همان اتفاقی که در مورد پرواز ps752 رخ داد. چرا باید مسوولان سه روز تمام از افشای واقعیت خودداری کنند. چرا در آن برهه هیچ کدام از مقامهای مسوول در رابطه به این رخداد تلخ از کار برکنار نشد. آنچه تا امروز در جامعه ما رخ داده است، نتیجهای جز «بحران معنا» در زندگی ما نداشته است. در این بین جوانان بیش از بقیه اقشار جامعه با این بحران دست به گریبان هستند. به این ترتیب اگر بخواهیم منصفانه به آنچه تاکنون رخ داده است نگاه کنیم، متوجه میشویم که تمام رخدادها در این چند سال باهم ارتباط کاملا معنادار داشته و هرچه جلوتر میرویم، فرم و محتوای آن به روزتر میشود. شکل محتوایی آن در واقع ریشهایتر میشود و شکل و فرم آن هم در خیابانها گستردهتر و از نظر کمی نیز بیشتر میشود و قشرهای خاصی مانند جوانان بیشتر عرض اندام میکنند، زنان بیشتر در خیابان حاضر میشوند، بنابراین هم از نظر فرم و هم از نظر محتوایی درحالی که در هم تنیده هستند، اما به روزتر میشوند. وقتی یک جوانی که نسبت به آینده ناامید است و خانوادهاش را در فشار میبیند، با تضادهای گفتاری و رفتاری در بین مسوولان مواجه میشود، ممکن است برای اعتراض به این مساله در خیابان هم حضور پیدا کند، یعنی مسوولان شعار عدالتخواهی میدهند، اما در عمل شاهد تبعیض، توزیع نابرابر قدرت و ثروت، آقازادهها و زندگیهای لاکچریشان در ایران و خارج و روابط پشت صحنه برای رسیدن به ثروت بیشتر هستیم. البته برخی از این موارد برای مردم عادی شده است و اگر کسی غیر از اینها بخواهد رفتاری داشته باشد، نابهنجار است و این بسیار بد است که یک نابهنجاری تبدیل به هنجار در جامعهای شود و مثل این میماند که در یک جامعه بیادبی تبدیل به هنجار شود و اگر کسی بخواهد با ادب باشد نابهنجار است.