امنیت روانی فرد و احساس رضایت از زندگی
نازنین هنرپروران
امنیت روانی افراد در احساس رضایت از زندگی بسیار موثر است، اگر قرار باشد فردی احساس رضایت داشته باشد، اولین مساله امنیت اقتصادی است، وقتی در جامعهای دایما قیمتها و قوانین تغییر پیدا کند انسانها دچار ناایمنی میشوند برای اینکه شاهرگ حیات یک زندگی اقتصاد است و آدمها بر اساس توانایی اقتصادیشان ب رنامههای کوتاهمدت یا میان مدت تنظیم میکنند.حال اگر چنانچه قیمتها دایما تغییر پیدا کند مسلما مردم دچار نا ایمنی و اضطراب و نگرانی و اگر شرایط اقتصادی شان خوب نباشد حالت استیصال به افراد دست میدهد و این وضعیت استیصال است که گاه گاهی منجر به خودکشی میشود. در حال حاضر کشور ما در شرایط ناایمنی قرار دارد، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی، همین امر باعث میشود تا میزان استرس و فشار روحی و روانی بر افراد افزایش پیدا کند. وقتی ما میگوییم میزان خشونت، جرم و ... در کشوری افزایش پیدا کرده است، دقیقا در مورد تاثیرات امنیت روانی بر افراد آن جامعه صحبت میکنیم. افزایش قیمت کالاهای اساسی میتواند تاثیر مستقیم بر از بین رفتن امنیت روانی افراد داشته باشد. اعضای خانواده به خصوص پدر و مادر که وظیفه تامین معیشت فرزندانشان را بر عهده دارند، در برابر این گرانیهای افسار گسیخته دچار استرس و آسیبهای روحی و روانی میشوند، وقتی دخل و خرج خانوادهها با هم هماهنگی نداشته باشد، تنش را در فضای خانه بیشتر میکند. بسیاری از بحث و جدلهای این روزها در محیط خانه به همین مساله تامین معیشت باز میگردد. بسیاری از طلاقها و اعتیادها به همین خاطر اتفاق میافتد. ما نمیتوانیم به امنیت روانی جامعه بیتوجه باشیم و در عین حال بخواهیم جامعه را به پویایی و پیشرفت برسانیم. در بسیاری از موارد همین عدم توانایی در تامین مایحتاج زندگی باعث میشود تا دیگر آن احترام و آرامشی که در خانوادهها وجود داشته از بین برود. بچهها گاهی وقتها چیزی را طلب میکنند که والدین قدرت خرید آن را ندارند، برای کودکان هضم این ماجرا سخت است، آنها نمیتوانند فقر را درک کنند آن هم در شرایطی که شاید یا یکی دو سال پیش با چنین وضعیتی در خانواده مواجه نبودهاند.
همین عدم درک باعث میشود که والدین به دلیل همان اضطراب و استرسهایی که دارند، رفتارهای خشن با کودکان داشته باشند، این مسائل بنیان خانوادهها را از هم میگسلد. کودک اگر در خانه احساس آرامش و امنیت نداشته باشد، به افراد دیگری پناه میبرد که شاید اصلا افراد شایستهای نباشند. از سوی دیگر وقتی شما در یک شرایط استیصال خانوادگی قرار گرفته باشید نسبت به آیندهتان بیمناک میشوید و نسبت به تعهداتی که دارید بیمناک و ناامید میشوید و این سرمنشأ این است که چون راه و مفری نیست فرد این را در درون خودش میریزد و این خود به خود زمینه ساز افسردگی است.اینکه شما هر لحظه دچار بحرانهای اقتصادی، تغییر قیمتها و بهخصوص تغییر قوانین میشوید منجر به این میشود که در شرایطی ناایمن قرار بگیرید و این باعث میشود به سمت افسردگی میل کنید و نسبت به جامعه بدبین شوید و نسبت به مسوولان بیاعتماد شوید.در واقع بین مردم و مسوولان فاصله میافتد.این نکته مهمی است چرا که مردم احساس میکنند که مسوولان به فکر اینها نیستند و هرکس به فکر خودش و به فکر جیب و کیسه خودش هست. چنین مسائلی واقع این پیامدها را دارد که برخی مالیات ندهند و هرجا که بتوانند خرابکاری کنند، برای اینکه این بیاعتمادی مردم به مسوولان و توقعی که از مسوولان مبنی بر پشتیبانی و حمایت دارند برآورده نمیشود و باعث میشود که اینها احساس بیپناهی کنند و در نتیجه هرج و مرجهای رفتاری شیوع پیدا کند. اعتمادسازی و جلوگیری از اختلاسها و رشوهخواریها و زد و بندها که هر روز شاهد این اتفاقات هستیم باعث میشود مردم احساس امنیت کنند و بگویند که دولت پشت ماست و اینجا فقیر بودن مهم نیست چراکه مردم فقر را تحمل میکنند بلکه بیعدالتی را تحمل نمیکنند. از سوی دیگر اتحاد خانوادگی، صرفهجویی در مخارج، نداشتن توقع بیش از حد از رییس خانواده و قبول شرایط سخت امروز در مجموع عواملی است که در این شرایط به کمک میآید. به خصوص اگر بین اعضای خانواده صمیمیت و اتحاد برقرار باشد میتوانند به یکدیگر کمک کنند و در این شرایط نامطلوب کنار هم بمانند و این دوران سختی که به وجود آمده را تحمل کنند تا به اصطلاح شرایط به وضع بهتری تبدیل شود. اما رسیدن به این بینش در بسیاری از خانوادهها سخت و دشوار است و باید ابتدا آن امنیت روانی بر خانواده حکمفرما شود تا دیگر شرایط بهبود رقم بخورد.