تربیت دوگانه کودکان و نتایج آن

۱۴۰۱/۰۸/۰۸ - ۰۲:۴۴:۱۵
کد خبر: ۱۹۳۸۵۲
تربیت دوگانه کودکان
 و نتایج آن

مریم میرزا ابوالحسن

تربیت کودکان یکی مسیرهای حرکت و تعامل والدین با دو شخصیت متفاوت است که اگر همگون و هماهنگ نباشد آسیب‌های زیادی را در پی دارد. یکی از نکات مهمی تربیتی کودکان این است که وقتی پدر و مادر دو سبک متفاوت تربیتی دارند، بچه‌ها دچار دوگانگی و گم و گیج می‌شوند. آنها با سبک تربیتی ضد و نقیضی بزرگ می‌شوند و وجودشان سرشار از تناقضات و تعارضات حل نشده باقی می‌ماند چون هماهنگی و یکنواختی تربیتی وجود نداشته است.شخصیت بچه‌ها دارای دو بعد است، بخشی از این شخصیت را پدر و بخشی را مادر تکمیل می‌کند و همانطور که مغز ما دو نیمکره دارد فرزند هم دو والد دارد که هر کدام کارکردهای خود را دارد، پدر کارکرد اعتماد بخشی منبع قدرت و مادر کارکرد مراقبتی و منبع محبت و عاطفه است، با توجه به این ویژگی‌ها مادر و پدر مانند دو بال هستند که فرزند را به تعالی برسانند. ناهمگون به وضعیتی اطلاق می‌شود که در حالت ثبات و در حالت تعادل همانند دو کفه ترازو یکی بالا و دیگری پایین است یا حالتی همچون الاکلنگ که یک سمت به بالا و دیگری به پایین می‌رود که شاید یکی از موقعیت‌ها اوج همگونی باشد، همچون کاری که الاکلنگ یا ترازو انجام می‌دهد ولی در بعضی موقعیت‌ها ما نیاز به یک هم سویی، همراهی و هم جهتی داریم. وقتی در یک جریان دو جهت مخالف اتفاق افتد ناهمگونی رخ می‌دهد، لذا وقتی واژه تربیت به آن اضافه می‌شود از آن جایی که یک مقوله‌ای است که بیشتر مربوط به فضای خانواده است اما نه به‌طور مطلق پا در عرصه تربیت فرزندان می‌گذارد، بنابراین آنچه مدنظر ما است بحث تربیت پدر و مادر و تربیت ناهمگون این دو است که باید با یکدیگر هم گویی و هم سویی داشته باشد. ما غیر از اینکه بایستی یک سری آموزش‌های عمومی در این خصوص ارایه دهیم، به عنوان روان شناس و مشاور که در کلینیک‌های خود به مردم ارایه خدمت می‌کنیم به این عدم هماهنگی به عنوان یکی از دغدغه‌های پر تکرار مراجعین برخورد می‌کنیم که  یک ناهمگونی جدی در اصول تربیتی بین پدر و مادر است و اختلاف نظر در مقوله تربیت فرزند را به دنبال دارد. جدای از اینکه بنابر شرایط برخی خانواده‌ها والدین هر دو شاغل هستند و در اکثر موارد فرزند را به اقوام خود می‌سپارند و تربیتی متفاوت بر آن کودک تسلط می‌یابد و افراد مختلف نظرات تخصصی و تربیتی خود را به اندازه کودک و خانواده او تحمیل می‌کنند که این مورد نیز جای بحث دارد. یکی از مولفه‌هایی که برای بچه‌ها ایجاد آرامش می‌کند و تربیتی اصولی را فراهم می‌آورد این است که هر دو والد در اصول تربیتی خود هماهنگ باشند، چرا که نا هماهنگی میان این دو نه تنها اختلاف میان این دو زوج را فراهم می‌کند بلکه منجر به عدم ثبات و آسیب‌های شخصیتی کودک می‌شود، فرضا تصور کنید فرزندی مادر مقتدر و پدر آسان‌گیری دارد، این بچه لازم است دو بار اختلاف نظر والدین خود را مشاهده کند و بعد از این مشاهده درمی یابد که چگونه زیرکانه می‌تواند در این بین حرف خودش را به کرسی بنشاند و به خواسته خود برسد حال یا با بدگویی کردن از مادرش پیش پدرش به خواسته خود می‌رسد؛ چون مادر به او امتیاز نمی‌دهد و مقتدر است یا از پدر دادخواهی می‌کند که تو برای من بستنی بخر یا تو برای من اسباب بازی بخر چون مادر نمی‌خرد یا به پدر شکایت مادر را می‌کند که او به حرف من گوش نمی‌دهد. پدرو مادری که خواسته یا ناخواسته به جای اینکه مثل دو هم تیمی و در قالب یک تیم مشترک فرزندی با ثبات شخصیتی تربیت کنند، با یارکشی و تلاش برای اثبات حقانیت حرف‌های خودشان فرزندشان را دایما مثل یک توپ پاس کاری می‌کنند و این وسط ضربه‌های متعددی را به این بچه وارد می‌کنند. اینها نباید انتطار داشته باشند که یک نوجوان آرام و همراه طی سال‌های پیش رو داشته باشند. حال ممکن است این بچه وقتی به سن نوجوانی رسید خودش فردی بشود که مقابل این دو نفر قرار گیرد و شروع به یار کشی در مقابل پدر و مادر کند و در تیم مقابل والدینش قرار گیرد.