مستمریهای ناچیز بازنشستگی و تورم افسارگسیخته/ بازنشستگان در سرما و برف هم به دنبال احقاق حق خود هستند
گلی ماندگار| خبر کوتاه بود، حتی در این روزهای برفی هم بازنشستگان برخی شهرها برای اینکه صدای خود را به گوش مسوولان برسانند در مقابل دفاتر تامین اجتماعی جمع شدهاند.
آنها حقشان را میخواهند، سالها زحمت کشیدهاند، کار کردهاند و حق بیمه پرداخت کردهاند تا در دوران پیری بتوانند در آرامش زندگی کنند، اما حالا این تورم افسارگسیخته در کنار مستمریهایی که کفاف خرج یک هفته آنها را هم نمیدهد باعث شده تا دیگر کاسه صبرشان لبریز شود. مدتهاست که مساله حقوق و مستمری بازنشستگان به یکی از چالشهای اقتصادی جامعه تبدیل شده است.
اینکه بسیاری از این افراد سالها تلاش کردهاند و حالا که وقت استراحتشان است مجبورند برای اینکه بتوانند کسری هزینههای زندگی شان را تامین کنند دوباره به سر کار بروند یک طرف ماجراست و سوی دیگر آن افرادی هستند که توانایی کار کردن دوباره را ندارند و نمیتوانند با مستمری که دریافت میکنند چرخ زندگی شان را بچرخانند.
بارها و بارها بازنشستگان با تجمع کردن در مقابل سازمان تامین اجتماعی، مجلس و... تلاش کردند صدای خود را به گوش مسوولان برسانند و به آنها بگویند که کمرشان زیر بار مشکلات اقتصادی شکسته و دیگر یارای ادامه دادن ندارند، اما هر بار مسوولان با وعدههایی که هیچوقت عملی نشد آنها را از سر باز کردند.
تلاشهایمان هیچ نتیجهای نداشت
علی محبی، بازنشسته به «تعادل» میگوید: 30 سال تمام به این مملکت خدمت کردهام، 30 سال تمام زحمت کشیدم که در روزگار پیری بتوانم سرم را بالا بگیرم و در مقابل زن و فرزندانم سربلند باشم، اما حالا به وضعیتی افتادهام که فکر میکنم تلاشهایم بیفایده بوده است. مگر میشود 30 سال زحمت بکشی و حالا حقوقی که دریافت میکنی هزینههای یک ماه تو را تامین نکند و همیشه شرمنده زن و بچه ات باشی. بازنشستهها اکثرا عیالوار هستند، فرزندانشان ازدواج کردهاند و بچهدار شدهاند، هفتهای یک بار هم که بچههایم بخواهند به من و مادرشان سر بزنند، هزینه زیادی برای من بر میدارد. من 7 نوه دارم. با این حقوق بخور و نمیر حتی ماهی یک بار هم نمیتوانم فرزندانم را برای نهار یا شام به خانهام دعوت کنم. برای روز پدر که بچههایم به خانه ما آمدند انگشتر همسرم را فروختم تا بتوانیم از آنها پذیرایی کنیم.
او میافزاید: حالا اینبار انگشتر را فروختم، دفعه بعد هم تنها النگوی دست همسرم را میفروشم بعد از آن باید چطور زندگی کنیم. این وضعیت دیگر قابل تحمل نیست. رییس دولت و نمایندههای مجلس چرا یک بار برای خرید مایحتاج زندگی شان سری به مغازهها نمیزنند، به خدا که اگر الان قیمت مرغ و تخممرغ را از آنها بپرسی نمیدانند. به همین خاطر هم هست که کاری برای ما نمیکنند.
ما درمان رایگان میخواهیم
عطیه ملکی، بازنشسته نیز درباره خواستهاش به «تعادل» میگوید: من کارگر بازنشسته هستم، 30 سال تمام در سالنهای ورزشی به عنوان خدمات کار کردهام. کارم سخت بوده و بیماریهای بسیاری گرفتهام. اما برای هزینههای درمان هر بار باید کلی دوندگی کنم تا بتوانم از بیمه تکمیلی پول بگیرم. این چه وضعیتی است که برای ما راه انداختهاند، من با 70 سال سن و با دو زانوی از بین رفته چقدر باید از این مرکز به آن مرکز بروم. ما نیاز به درمان رایگان بدون بیمه تکمیلی داریم، این همه بیتوجهی به وضعیت بازنشستهها بسیار دردناک است.
او میافزاید: از طرفی برای تامین هزینههای معیشت در فشار هستیم و از طرف دیگر برای هزینههای درمانی. در حالی که برای بازنشستگان در اکثر کشورهای دنیا خدمات درمانی رایگان است. خیلی وقتها چون نمیتوانم برای پیگیری هزینههای درمانیام به دفاتر بیمه تکمیلی بروم کلا بیخیال درمان میشوم. اما خب تحمل درد هم اندازهای دارد. چرا من باید با این سن و سال اینقدر درد را تحمل کنم چون بیمه فقط میخواهد از زیر پرداخت هزینهها شانه خالی کند. درمان رایگان ابتداییترین حق بازنشستگان است.
چرا دولت با روح و روان ما بازی میکند
فرشته اخوت، بازنشسته تامین اجتماعی درباره مشکلات بازنشستگان به «تعادل» میگوید: من سالها در رسانهها فعالیت کردهام، بازنشسته رسانهای هستم، میدانم که دولت چه مبالغ هنگفتی به سازمان تامین اجتماعی بدهکار است که اگر پرداخت کند بسیاری از مشکلات ما حل میشود. اینکه دولت حتی برای افزایش حقوق و مستمری بازنشستگان هم تعلل میکند، نشان از بیتوجهی به وضعیت این قشر دارد. چطور توقع دارند ما بعد از سالها کار کردن و در حالی که بیشترمان به کمک عصا میتوانیم راه برویم، دوباره برای تامین هزینههای زندگی مجبور به کار کردن بشویم. اصلا در حالی که جوانان تحصیلکردهمان بیکار هستند، چه کسی به ما کار میدهد. چرا باید در این سن و سال مدام نگران هزینههای زندگی و هزینههای درمانی خود باشیم. ما فقط وقتی روی آرامش میبینیم که بمیریم. در غیر این صورت هر روز باید با استرس و ترس از فقر و نداری دست و پنجه نرم کنیم. چرا دولت با روح و روان ما بازی میکند.
بیتوجهی به بازنشستگان افزایش شکاف اجتماعی
با وجود آنکه، در اکثر کشورهای جهان افراد بازنشسته، دوران بازنشستگی خود را به دور از نگرانی برای تأمین معاش سپری کرده و به عنوان «شهروندان ممتاز جامعه» از منزلت اجتماعی خاصی برخوردارند، در ایران دوران بازنشستگی به گونهای است که به دلیل مشکلات معیشتی و هزینههای بالا، به دشوارترین دوران زندگی اغلب مردم تبدیل شده است. زیرا عمدهترین دغدغه افراد بازنشسته در کشور این است که به جای استراحت یا مسافرت، در اندیشه یافتن کار جدیدی باشند تا بتوانند با ایجاد درآمد جدید از عهده تأمین هزینه سنگین مخارج زندگی برآیند.
امانالله قرایی با بیان این مطلب به «تعادل» میگوید: بیتوجهی به وضعیت بازنشستگان میتواند شکاف اجتماعی در کشور را افزایش دهد. علاوه بر مشکلات مالی و اقتصادی که بازنشستگی برای افرادی ایجاد میکند که به دلیل کبر سن یا طول خدمت، خانهنشین میشوند، به لحاظ بروز تغییرات عمده در شیوه زندگی آنان، این افراد دچار پریشانی و ترس میشوند. بدون شک، توجه دولتها و سازمانهای بزرگ به رفاه یا تأمین حداقل زندگی و معاش دوران پیری و از کار افتادگی کارکنان خود که با وضع قوانین و مقررات بیمه و بازنشستگی محقق شده است، میتواند و میبایست زمینه ذهنی مساعدی در افراد شاغل به نحوی ایجاد کند که بدون کمترین دغدغه و نگرانی ناشی از عدم امنیت اقتصادی و تأمین معاش و زندگی خود و خانوادهشان در زمان پیری و از کار افتادگی به کار و زندگی خود ادامه دهند.
با این حال، به دلایل مختلف از جمله مشکلات معیشتی در ایران شاغلان، خصوصاً کارکنان دولتی، با تمایل به بازنشسته شدن ندارند. در صورتی که قاعدتاً میبایست شروع دوران بازنشستگی، به عنوان یک دورة کامل آرامش، به دلیل فراهم ساختن فرصت کافی برای تفریح، استراحت و مسافرت برای افرادی که بیش از 30 سال فعالیت مستمر داشتهاند مطلوب باشد. هر چند که در هر صورت خلأ ناشی از بازنشستگی، موجب بروز عوارض روحی و جسمی شدیدی برای فردی میشود که مدتها بهطور مدام کار کرده و یک باره از سازمان خود فاصله میگیرد.
بیتوجهی به مردم و افزایش یأس و ناامیدی
این جامعهشناس در بخش دیگری از سخنان خود میافزاید: متاسفانه دولتمردان به این اصل مهم که بیتوجهی به مردم خواستها و نیازهای آنها باعث افزایش یأس و ناامیدی اجتماعی میشود توجهی ندارند. در واقع وقعی جمعی از جامعه که حالا به دوران پیری رسیدهاند و توقع دارند که زندگی راحتی را داشته باشند اما با انواع و اقسام مشکلات اقتصادی و معیشتی مواجه شدهاند، هم آنها را خشمگین میکند و هم دچار یأس و دلمردگی آنها میشود.
از سوی دیگر نیروی جوان جامعه هم وقتی قشر آسیبپذیر بازنشسته را میبیند که بعد از سالها تلاش و کوشش باز هم برای تامین حداقلهای زندگی با مشکلات زیادی مواجه است انگیزه کار و تلاش خود را از دست میدهد. قرایی تاکید میکند: این مساله یکی از بزرگترین و عمده دلایل مهاجرت جوانان از کشور به شمار میآید.
چرا که آنها میبینند پدر و مادرشان بعد از سالها تلاش و کار حالا با حداقل حقوقی که دریافت میکنند نمیتواند معاش خود را تامین کند، پس ترجیح میدهد برای به دست آوردن آرزوها و رویاهای خود به جای دیگر برود. این مساله در درازمدت میتواند مشکلات لاینحلی برای جامعه به وجود بیاورد.
او در پایان میگوید: ما به دنبال افزایش جمعیت هستیم اما تمام سیاستگذاریهای دولت در جهت مخالف این مساله حرکت میکند. اینکه ما امکانات مثل وام فرزندآوری و... را وعده بدهیم نمیتواند مشکل گشا باشد، ما باید ابتدا شرایطی را فراهم کنیم که جوانان به جای مهاجرت در کشور بمانند و زندگی کند و با توجه به امیدی که در آنها به وجود میآوریم به تشکیل خانواده فکر کنند.