نوروز با طعم بیپولی و...
مریم شاهسمندی
صدای ساز و دهل در خیابانهای شهر میپیچد، سر هر چراغ قرمز حاجی فیروزها در حال انجام حرکات موزون هستند و خیابانها مملو از ماشینهایی است که معلوم نیست از کدام مبدا آمده و به کدام مقصد میروند، شهر شلوغ است اما انگار این شلوغی چیزی کم دارد. خبری از لبخندها و چهرهای از هم شکفته نیست. هر چه هست آدمهایی است که با شتاب از کنار هم میگذرند، سرها در گریبان است و مغازهها با اینکه سعی کردهاند با انواع و اقسام برچسبهای تخفیف نظر مشتریان را جلب کنند سوت و کور ماندهاند. بساط دستفروشان بیشتر از مغازهها مشتری دارد.
سر هر کوچه و چهارراهی هستند کسانی که به دنبال کسب درآمد روزانه شان دست به سوی رهگذران دراز میکنند و گاه این دستها خالی میماند و گاه با یک اسکناس سبز هزار تومانی یا 10 هزار تومانی آذین میشود. انگار هر چه عمیقتر نفس میکشی کمتر بوی بهار و رسیدن نوروز را حس میکنی، حتی درختان هرس شده هم که باید تا به حال جوانه زده باشند، کم رمق شدهاند. اگر بخواهیم واقع بین باشیم سال بدی را پشت سر گذاشتیم، سالی پر از حوادث تلخ و تاریک. سالی که برای خیلی از ما به دو نیمه تقسیم شد. اما بیش از همه این تورم و گرانی است که مردم را دلزده و سرخورده راهی خیابانها کرده است. میآیند و میروند، اما خبری از کیسههای خرید رنگ و وارنگ نیست.
قیمتها را که نگاه میکنی انگار پرت شدی به دهها سال جلوتر، مگر میشود در طول یک سال این همه افزایش قیمت را باور کرد. پارسال همین موقعها بود که میتوانستی آجیل مخلوط شب عید را با 450 هزار تومان بخری و حالا برای یک کیلو از همین آجیل باید 950 هزار تومان بپردازی. نوروز امسال گره خورده با گرانی و بیپولی و البته بیحوصلگی مردم. خیابانها شلوغ است اما از این شلوغی بوی شادی نمیآید. انگار هر کسی تنها برای به جا آوردن رسم هر ساله راهی خیابان میشود و در نهایت دست خالی به خانه باز میگردد.
اینکه هنوز کارگران نمیدانند در سال جدید قرار است چقدر دستمزد بگیرند، اینکه بازنشستگان و مستمری بگیران تنها یک میلیون و 800 هزار تومان عیدی دریافت کردهاند، اینکه برخی از کارگران هنوز عیدی و حقوق اسفند ماه خود را دریافت نکردهاند، تمام اینها دست به دست هم داده تا آن شادی روزهای پایانی سال و استقبال از بهار رنگ و بوی غم و بیپولی به خود بگیرد.
این روزها برای خیلی از افراد همین قیمتهای تنظیم بازاری هم زیاد است. همین گوشت کیلویی 270 هزار تومان هم خیلی زیاد است. خیلیها دیگر حتی به خرید میوه و شیرینی شب عید هم فکر نمیکنند چون توان پرداخت هزینههای آن را ندارند، وقتی قرارباشد بین خرید این وسایل و شاد کردن دل بچه ات که لباس نو میخواهد یکی را انتخاب کنی، قطعا شاد کردن دل کودکت را ترجیح میدهی، اما عید حداقل باید شیرینی داشته باشد، باید سفره هفت سین داشته باشد، باید گلدان پر گل در خانه گذاشت که البته همین بایدها وقتی کنار هم قرار میگیرند به رقمی میرسند که با تو مجبور میشود به جای تیک زدن لیست خریدت آنها را خط بزنی و از خیر خیلی چیزها بگذری. اینها واگویه واقعیتهایی است که این روزها در جامعه ما جریان دارد، نه سیاه نمایی است و نه رنج نامهای برای ناامیدی.
تمام اینها عین واقعیت است. وقتی قرار باشد مردم شاد باشند، باید حداقلهایی برایشان فراهم باشد، اما وقتی این حداقلها نباشد، شادی دیگر معنی ندارد. این نوروز که بیاید خیلیها جای خالی عزیزانشان را سر سفره هفت سین خواهند داشت. این نوروز که بیاید خیلیها به دلیل آنچه فقر نامیده میشود حتی هفت سینی نخواهند داشت که کنار آن بنشینند و لحظه تحویل سال را با لبخندی هر چند مصنوعی شروع کنند. این نوروز که بیاید جای خیلیها بین ما خالی است. ولی زمان متوقف نمیشود تا ما با غصه هایمان آن را آذین ببندیم، زمان میگذرد، این روزها هم میرود، سال نو میآید یا با شادی یا با غم لحظه تحویل سال هم فرا میرسد، کاش بتوانیم لبخند بزنیم.