مثبت اندیشی در روانشناسی زرد و آسیب به سلامت روان
فاطمه رحمتی
فرار از واقعیت زندگی میتواند لطمههای جبرانناپذیری به سلامت روان انسان وارد کند. مسالهای که در روانشناسی زرد به آن بسیار پرداخته میشود. نادیده گرفتن مشکلات و نگاه مثبت به زندگی همیشه هم نمیتواند برای افراد گره گشا باشد.
ممکن است فرد با ادامه این روند در دامی اسیر شود که او را از زندگی واقعی جدا کرده و به یک زندگی ذهنی برده و باعث شود تا قدرت مقابله با اتفاقاتی که در زندگی رخ میدهد را نداشته باشد.
اینکه افراد با خود و اتفاقاتی که در اطرافشان رخ میدهد صادق باشند و آنها را بپذیرند و برای بهبود وضعیت تلاش کنند با اینکه سعی کنند با مثبت نگری سمی مشکلات را نادیده گرفته و فقط به جمله «حال من خوب است» اتکا کنند در طولانی مدت باعث بروز مشکلات بسیاری برای سلامت روان آنها میشود. تحقیقات نشان میدهد که مثبتگرایی سمی میتواند بهطورجدی بر سلامت روان تأثیر بگذارد و منجر به احساس گناه، اضطراب و بیکفایتی شوداگر قرار باشد انسان در زندگیاش فقط به دنبال شادی باشد و فقط به چیزهای مثبت فکر کند، کمکم از خودش ناامید و مأیوس خواهد شد. گاهی همین مثبت اندیشی بی ضابطه باعث بروز افسردگی در افراد میشود.
در این روش فرد سعی میکند همیشه به اتفاقات مثبت زندگی خود فکر کند و توان مقابله با واقعیت و اتفاقات منفی را ندارد و همین مساله باعث میشود تا احساس افسردگی کند. ضربهای که مثبت اندیشی سمی به سلامت روان افراد میزند بسیار عمیق است. اما خوشبینی و مثبتگرایی اصولی یعنی اینکه ما درست مثبت فکر کنیم نه اینکه احساسات منفی را نادیده بگیریم. مثبتگرایی یعنی علیرغم همه کمبودها و مشکلات، با خودمان مهربان باشیم، شفقت داشته باشیم و پذیرای تمام چیزهای منفی باشیم. در زندگی واقعی هیچوقت تمام روزهای ما نمیتواند روز خوب و شاد باشد. قدرت پذیرش اتفاقات تلخ و روزهای بد خود نوعی انگیزه برای به دست آوردن موفقیتهای بیشتر خواهد بود. زندگی واقعی یعنی شادی و غم در کنار هم. ما نمیتوانیم نیمی از احساساتمان را که مربوط به غم و منفی نگری و ... است نادیده بگیریم به این بهانه که میخواهیم با مثبت اندیشی زندگی خود را بهتر کنیم. انسانها مجموعهای از احساسات متضاد هستند.
این احساسات در کنار هم وقتی قرار میگیرند فرد را به پویایی و تلاش وا میدارند. اگر قرار باشد ما نیمی از احساسات خود را نادیده بگیریم به انسانی تبدیل میشویم که همهچیز را خوب میبینیم و دیگر انگیزهای برای تلاش کردن و رسیدن به موفقیت نخواهیم داشت. روانشناسی زرد با حرفهای مثبت و انگیزشی مثلاینکه شما نباید ناراحت باشید، پول بسازید، انرژی مثبت بدهید تا انرژی مثبت دریافت کنید و... سعی میکنند تا افراد را به سمت خود جذب نمایند. درحالیکه زندگی بالا و پایین دارد و همیشه همهچیز مثبت و عالی نیست و وجود نخواهد داشت. باید توجه داشت که روانشناسی زرد با القای مثبت اندیشی سعی دارد تا ما احساسات درونی خود مثل غم و ناراحتی را نادیده بگیریم. با ادامه این روند، ما فرصت چارهاندیشی برای حل مشکلاتمان را از دست میدهیم.
روانشناسی اصولی در مقابل روانشناسی زرد بر این باور است که ما باید در زندگی رنج و سختی را تجربه کنیم و آنها را بپذیریم؛ در مرحله بعد، برای حل رنجهایمان تلاش کنیم که ماحصل حل رنجها میشود حال خوب و شادی در زندگی. اگر میخواهید در دام روانشناسی زرد گرفتار نشوید سعی کنید تمام احساسات ازجمله احساسات منفی خودتان را بپذیرید و بدانید که مثبت و منفی و شادی و غم کنار هم قرار دارد. شناخت احساسات منفی مستلزم این است که به خود اجازه تجربه و بیان غم، خشم، ترس و ناامیدی را بدهید. هنگام مواجهه با یک موقعیت دشوار، طبیعی است که احساس استرس، نگرانی یا حتی ترس داشته باشید. از خودتان توقع زیادی نداشته باشید، مراقبت از خود را تمرین کنید و روی برداشتن گامهایی کارکنید که میتواند به بهبود وضعیت شما کمک کند.