دلارهای نفتی، اشتغال و رشد اقتصادی
با منتشر شدن قطعی آمارهای اقتصادی امروزه دیگر همه میدانند که طبق آمار رسمی مرکز آمار از سال 85 تا 90 سالانه تنها 14هزار شغل به شغلهای موجود در کشور اضافه شده است. این البته بهآن معنا نیست که کلا 14هزار شغل به کل اشتغال اضافه شده است بلکه بدان معنی است که با در نظر گرفتن همه شغل تازه ایجاد شده و نیز شغلهای از دست رفته در کل سالانه 14هزار نفر و در عرض 5 سال تنها 70 هزار نفر به کل اشتغال کشور در این فاصله اضافه شده است. درآخرین سرشماری رسمی در سال 90 کل جمعیت کشور 75 میلیون نفر و کل جمعیت در سن کار درکشور 63 میلیون نفر بوده است. این بدان معناست که 84 درصد جمعیت کشور در سن کار هستند. به این پدیده در ادبیات اقتصادی «پنجره جمعیتی» میگویند که یکی از شروط رشد سریع کشورهای در حال توسعه محسوب میشود که گویا در کشور ما به جای فرصت به یک تهدید تبدیل شده است.
آنچه معضل ایجاد میکند، این است که کل جمعیت فعال کشور، یعنی افرادی که یا کار دارند یا به دنبال کار هستند تنها 23 میلیون نفر است. این یعنی تنها 30درصد از کل جمعیت کشور بهدنبال کار هستند یا کار میکنند. همچنین کل شاغلان کشور تنها 20 میلیون نفر هستند و طبیعتا حدود 3 میلیون هم بیکار داریم. این یعنی 54 درصد جمعیت کشور (تفاوت میان 84 درصد جمعیت در سن کار و 30 درصد جمعیت فعال) یعنی حدود 36 میلیون نفر که اصولا در سن کار هستند و باید در جستوجوی کار باشند دنبال کار نمیگردند. حال یا به این دلیل که نمیخواهند کار کنند یا از کار پیدا کردن خسته شدهاند و عطایش را به لقایش بخشیدهاند. این رقم بسیار بالاست و به معنای این است که جامعه ایرانی از «کار کردن» فراری شده است. شاید به این لحاظ که ایران کشوری نفتی و جامعهیی ثروتمند است و بخشی از این افراد قطعا میتوانند تا حدی خود را به لحاظ مالی تغذیه کنند و ترجیح میدهند کار نکنند. این آمارها همه بدان معناست که ما حدود 40 میلیون نفر جمعیت غیرفعال در سن کار داریم که نمیخواهند یا نمیتوانند کار کنند. یعنی کسانی که نه کار میکنند و نه دنبال کار میگردند. هرچند ممکن است آمار کمی در این جا دقیق نباشد. چراکه گمانه زنیها حاکی از این است که حدود یک الی 2 میلیون نفر که در این 40 میلیون نفر هستند عملا شاغلند ولی کارهای سیاه یا زیرزمینی میکنند و در آمارهای اشتغال وارد نمیشوند. اما به هرحال طبق آمار رسمی ما حدود 40 میلیون نفر جمعیت غیرفعال داریم که از این میان حدود 5 میلیون و 500 هزار نفر در دانشگاهها مشغول تحصیل هستند یا تازه فارغالتحصیل شدهاند.
این افراد تحصیلکرده به اضافه حجم بزرگی از آن 40 میلیون جمعیت غیرفعال چارهیی نخواهند داشت جز اینکه در سالهای آتی وارد بازار کار شوند. برخی تحقیقات نشان میدهد که در سه ساله مانده از دولت روحانی حدود 4 میلیون نفر و در 7 سال آینده حدود 7 الی 8 میلیون نفر به آمار افراد جویای کار (جمعیت فعال) اضافه میشود. از سوی دیگر اگر دولت معجزه کند و بتواند سالانه بهصورت متوسط 4درصد رشد اقتصادی ایجاد کند حدود 400 هزار شغل سالانه ایجاد میشود که در عرض سه سال میشود یک میلیون و 200 هزار شغل و در عرض 7 سال 2 میلیون و 800 هزار شغل. یعنی علاوه بر سه میلیون بیکاری که در حال حاضر داریم در سه سال آینده 2 میلیون و 800 هزار نفر و در عرض 7 سال حدود 5 میلیون نفر به آمار بیکاران اضافه خواهد شد. این یعنی نرخ بیکاری واقعی در کشور (با همین مدلهای آماری) در پایان دولت اول روحانی به حدود 20 درصد و در پایان 7 سال به حدود 25 درصد افزایش خواهد یافت.
بنابراین بزرگترین مشکل دولت برای بقا در پایان سه سال، بحران بزرگ بیکاری است که قطعا دامنگیر دولت شده و حتی میتواند دولت را یک دورهیی کند. فارغ از این، بحران بیکاری تبعات بسیار خطرناکی برای کشور دارد. بنابراین چه به دلایل سیاسی و چه به دلایل ملی بیش از هرچیز باید به ایجاد اشتغال در این سه سال توجه کرد. امری که توجه بیشتر شخص خود روحانی را میطلبد.