دوران خالیبندی یا خالیگویی ؟!
بالاخره آن روز فرارسید. آقای باراک حسین اوباما رفت و آقای دونالد ترامپ آمد. آقای ترامپ در سخنرانی شروع به کار ریاستجمهوریاش گفت که «دوران خالیگویی به پایان رسیده است.» این سخن ایشان مرا به یاد ضربالمثل معروف خودمان انداخت؛ «خالیبندی» اما همانطور که خیلیها انتخاب ایشان را غیرمنتظره مطرح کردند طی چند روز اخیر و پس از شروع به کار ایشان نیز عکسالعملها در مخالفت ریاستجمهوری ایشان و سخنانی که گفته است اگر بیسابقه نباشند در امریکا و جهان کم سابقه محسوب میشوند.
دوران موسسات مالی ؟
برخی ناظران میگویند: بهترین خالیبندان سیاستمداران هستند. آنها حرفی میزنند و کار دیگری را پیش میبرند. برخی هم میگویند که سیاستمداران این استعداد را دارند که آنچه واقعیت ندارد را طوری بیان کنند که شنوندگان یعنی رایدهندگان تصور کنند که آنها راستگوترین مردم هستند. آقای ترامپ درکتابی که نوشتن آن تحت عنوان «هنر معاملهگری» به ایشان نسبت داده شده و نخستین بار درسال 1988 میلادی در انگلیس چاپ و منتشر شد، میگوید
«... اکثرمردم کوچک اندیشند، برای اینکه از موفقیت میترسند، از اینکه باید تصمیم بگیرند دلواپساند، از اینکه برنده شوند دلواپساند و این ترس و دلواپسیها برای کسانی مثل من فرصتهای بزرگی را فراهم میکند.» درخاطراتی که ایشان در کتاب مذکور نوشته است از معاملاتی سخن میگوید که وقتی خواننده خوب در آنها دقیق میشود، این احساس را پیدا میکند که آقای ترامپ در خالیگویی و به اصطلاح ما خالیبندی استاد است. بنابراین حالا که کار بسازوبفروشی؛ مدیریت قمارخانهها، کشتیهای نمایشی خشن، هتلهای لوکس و کازینوداری را به فرزندان واگذار و خودش وارد گود سیاستمداری شده است، وقتی میگوید دوران خالیگویی تمام شده باید در این گفته او بهطور جدی تردید کرد.
ترامپ عضو باشگاه اولیگارشهای امریکا !
در واقع در سال 2008 میلادی، باشگاه الیگارشها یعنی اصحاب ثروت و قدرت امریکا با بحران ورشکستگی بانکها و تعطیلی کارخانهها و... جنگ در افغانستان، عراق و... احتمال جنگ با ایران دست به گریبان بودند. رییسجمهور وقت از حزب جمهوریخواه، یعنی آقای بوش، نتوانسته بود امریکا را خوب مدیریت کند. آقای ترامپ در آن زمان از هواداران حزب دموکرات بود و با روی کار آمدن باراک حسین اوباما هم مخالفتی نکرده بود. زیرا مشکلات اقتصادی، امریکا را درآستانه از هم پاشیدگی نظیر سرنوشت شوروی سابق قرار داده بود. با بهتر شدن اوضاع در سال 2010 و ادامه آن در سال 2011 بهطور غیرمنتظرهیی امریکا با بیداری اسلامی
(یا بهار عربی) سیاست خارجیاش دچار بحران شد. متحدان امریکا یکی پس از دیگری با خطر سرنگونی دست به گریبان بودند. برای کنترل اوضاع بنگاههای مالی و پولی امریکا نفت عربستانسعودی در زیر زمین را گرو برداشتند و میلیاردها دلار چاپ کردند و بخش عظیمی از آن را به عربستان وام دادند تا هزینه کند و جلو سقوط خودش و بقیه را بگیرند. داعش متولد شد و تحریمها علیه ایران به ویژه صنعت نفت و انرژی (برق) ایران تشدید شد. دولت وقت ایران هم دراین رابطه تحلیل درستی نداشت و سیاست مناسبی را تعریف نکرد. اقتصاد امریکا درحال بهبود و رونق گرفتن بود. اما نگرانی از تورم غیرقابل کنترل بانک مرکزی امریکا و موسسات مالی و پولی را متقاعد کرد که باید به ادامه چاپ دلار بدون پشتوانه پایان داد. این اتفاق در سال 2011 و سالهای بعد از آن رخ داد. بحث افزایش بدهیهای امریکا موجب طرح بالابردن نرخ بهره برای سرازیرکردن دلارها که در نفت و طلا سرمایهگذاری شده بودند به سوی بانکها شد. امریکا از نظر تامین امنیت انرژی خودکفا محسوب شد و با افزایش ظرفیت تولید نفت وگاز داخلی و امکان صادرات و ورود به بازار نیز نقش تولیدکننده برای برقراری تعادل در بازار را از
عربستان گرفت و به خود اختصاص داد تا در قیمتهای بالا بتواند بازار را کنترل کند. در نتیجه قیمت نفت سقوط کرد. سقوط قیمت نفت برخلاف آنچه بسیاری مطرح کردند از جمله عربستان سعودی به ضرر تولید شیل اویل و شیل گاز نبود و عربستان هم برای بازپرداخت وام هایی که گرفته بود باید نفت خام تولید و به امریکا تحویل میداد که هنوز هم میدهد و این خود مزید برعلت برای کاهش بیشتر قیمت نفت خام بود و هست.
دوران شرکتهای نفتی ؟
موسسات مالی و بانکی توانستند در دوران اوباما خود را کاملا از بحرانی که با آن دست به گریبان هستند، نجات دهند و بعد از مذاکرات و توافق برجام سعی داشتند که با بدهکار کردن کشورها به دلار در آنها تاثیرگذار باشند. بهترین تلاش را به عمل آوردند که قدرت را از دست ندهند و با نامزد کردن هیلاری کلینتون فکر کردند که برای نخستین بار در تاریخ امریکا یک زن ریاستجمهوری امریکا را عهدهدار خواهد شد، بنابراین پیروزی هیلاری کلینتون را حتمی میدیدند. اما، اولیگارشهای نفتی برنامه دیگری داشتند و در ایالت هایی که سهم بیشتری در انتخاب ریاستجمهوری دارند روی شعارهای ضد مهاجرپذیری، نژاد پرستانه و... خالیبندی و عوام فریبی آقای ترامپ سرمایهگذاری کردند که موفق هم شند. خانم کلینتون سه میلیون رای بیشتر از آقای ترامپ دارد ولی او رییسجمهور نشد. شرکتهای نفتی بلافاصله نامزد سمتهای وزارت امورخارجه، مشاور انرژی و وزارت انرژی امریکا شدند. ژنرالهای سیستمهای امنیتی و نظامی هم درهمین راستا برگزیده شدهاند. سیاست روابط و تعامل با روسیه نیز برهمین مبنا قبل از هرسیاست دیگری مطرح شد.
و اما چرا برجام را فاجعه خواندند؟
سیاستهای تعریف شده توسط مشاوران نفتی و اندیشه خالیبندی، بساز وبفروشی و مدیریت و مالکیت کازینویی آقای ترامپ اورا متقاعد کرد که باید دلواپس بازگشت ایران به بازارهای اقتصاد جهانی بود. او و مشاوران نفتیاش از اینکه ایران توانست پس از برجام و درمدت کمی دربازار به نحوی ایفای نقش کند که اوپک و غیراوپک به این نتیجه رسیدند که نمیشود بدون رضایت ایران تصمیمی پایدار گرفت، دلواپس شد. به همین دلیل مهمترین شعار انتخاباتی را به اینکه «برجام یک فاجعه است و چرا ما باید بگذاریم که میلیاردها دلار گیر ایران بیاید» اختصاص دادند. ترامپ در سیاست خالیبندی میداند که نمیتواند با شعارهای دشمنی با چین زیادهروی کند، با روسیه قصد تعامل دارد ولی بالاخره باید دشمنی داشته باشد که وقتی دلارهای حاکمان مادامالعمر عربی را میگیرد (کما اینکه اخیرا گفت یک پیشنهاد 2میلیارد دلاری برای مشارکت در تجارت شخصیاش از یک عرب پولدار داشت و اگرچه با وظایف ریاستجمهوریاش مغایرت قانونی هم ندارد، ولی قبول نکرد) باید یک دشمنی برای توجیه حمایت از حاکمان متحد امریکا و اسراییل درخاورمیانه و شمال آفریقا داشته باشد.
ادامه در صفحه 10