چهره روز: خبرنگار
خبرنگار چهره است؛ بخواهی نخواهی چهره است؛ چه استاد معتمدنژاد پدر مطبوعات ایران باشد که همیشه دغدغه خبرنگاران را داشت و عمری را صرف تلاش برای تثبیت طرح طبقهبندی شغلی روزنامهنگاری کرد، چه حسین قندی که عمری را صرف اینکه به خبرنگاران جوان و علاقهمند ویراستاری خبر را آموزش دهد و از بایدها و نبایدها بگوید. خبرنگار چهره است؛ چه در امریکا باشد و رسوایی واترگیت را برملا و جایزه پولیتزر را برای تلاشش دریافت کند، چه در ایران باشد و مظلومانه از راه یافتن به اتاق فلان مدیر وا بماند و سرانجام متوجه نشود که کدام تیتر جایزه برترین تیتر سال را در جشنواره مطبوعات برد. خبرنگار چهره است؛ چه از سر عشق و اشتیاق نوشتن وارد این وادی شده باشد و چه دست روزگار بیآنکه خود بخواهد، او را در این مسیر قرار داده باشد. در هر حال اضطراب خبر، اضطراب گرفتن خبر، خلق خبر، یا ترجمه خبر، رنج انتقال آن با اینترنتی که گاه اعصاب را میجود و باعث میشود خون خونت را بخورد تا منتقلش کنی، منتشرش کنی و شاهد دیدهشدنش باشی، چنان فرسودهات میکند که حتی به این فرسودگی هم عادت میکنی و روز تعطیل را هم معتادانه صرف سایتهای خبری میکنی تا چیزی از چشمت
نیفتاده باشد. خبرنگار ایرانی با فرسنگها فاصله واقعی و مجازی از خبرنگار آن سر دنیا، بار سنگینی را به دوش میکشد تا حیثیت شغلیاش را حفظ کند و در چارچوبی که برایش تعیینشده، نفس خبر را زنده
نگه دارد.
چه در روز 17مرداد جای خالی معتمدنژادها و قندیها را حس کنی و غمگین باشی، چه در غم محمود صارمی این روز نمادین را زندگی کنی، چه دغدغه نظر فلان مسوول را داشته باشی و چه در شش و بش سررسید وامت باشی، خبرنگاری و یک بار متفاوت روی شانهات است، توی همه وجودت است: نه مثل یک پروانه که مثل یک همزاد... مسوولیت اجتماعی خبرنگار او را تا کجا میبرد؟
