از هجوم تا وحشت
سال 1370 که نخستین همایش سیاستهای پولی و ارزی برگزار شد، شرایط اقتصادی ایجاب میکرد که در نظام پولی و ارزی کشور تجدیدنظرهایی صورت گیرد. نزدیک به دو سال و نیم بود که ایران از شرایط جنگی بیرون آمده بود و ضرورتهای خاص خود را برای ارتقای سیاستهای پولی و ارزی میطلبید. در آن همایش مرحوم دکتر محسن نوربخش که وزیر وقت امور اقتصادی و دارایی بود به ظرافت - که البته ظرافت گویی مسائل پیچیده از ویژگیهای خاص وی بود - یک معضل مهم نظام وقت بانکی را بیان و راهحل آن را در خصوصیسازی نظام بانکی کشور ارائه کرد. حدود 6سال بعد وقتی نخستین موسسه اعتباری غیربانکی و 10سال بعد از نخستین همایش، نخستین بانک خصوصی پا به عرصه وجود گذاشت، اکثر کارشناسان اقتصادی این گمان را بردند که شرایط برای احیای نظام بانکی پیشرفته مهیا شده است. اما در این میان یک اتفاق افتاد که تقریبا سیاستهای مهم و مدنظر سیاستگذاران وقت اقتصادی کشور را به حاشیه برد و آن تاسیس نهادهای خالق پولی بودند که در خارج از ضوابط بانک مرکزی و نظام بانکی کشور شکل میگرفتند و در عین حال بانکهای خصوصی هم که تاسیس میشدند برای تامین نرخ سود سپردههای خود به فعالیتهای اقتصادی روی آوردند. واقعا در این نظام پیچیده اقتصادی و بانکی که همه دنبال بهینهترین شیوههای بانکی هستند تا سیاستهای نقدینگی را کنترل کنند و مانع خلق پول بیضابطه شوند، چه کسی گمان میبرد که یک بانک در صادرات فرش یا بانک دیگری در واردات خودرو یا یک موسسه اعتباری در خرید و فروش ساختمان و سکه و ارز نقش داشته باشند.
در اصل نظام بانکی ایران درست بر خلاف قاعده کلی نظام جهانی بانکی حرکت میکرد؛ قاعدهیی که براساس آن در نظام پولی هر کشوری، بانکها در عین حال که حافظ پول مردم و ارزش آن هستند محلی هم برای تامین سرمایه هستند. بهطوری که در این نظام برای آنکه مردم مطمئن شوند که در کجا سپردهگذاری میکنند بانکها و موسسات اعتباری را هم رتبهبندی میکنند و بهطور رسمی اعلام هم میشود تا سپردهگذاران بدانند در چه مسیری حرکت میکنند. در این نظام قاعدهمند فعالیتهای اقتصادی بر عهده فعالان اقتصادی است نه تامینکنندگان سرمایه، زیرا اگر در این فعالیت ضرر و خسارتی به بانک وارد شود، کما اینکه در ایران شد و در این راستا هم مردم وارد صحنه شوند و مطالبه پول خود را کنند چه کسی و نهادی میتواند از دومینوی ورشکستگی بانکی جلوگیری کند. بانکها چگونه میتوانند ریسک خود را پوشش دهند. بر همین اساس نظام جهانی بانکی که به کمیته بال معروف است، معیاری را برای سلامت بانکی در نظر گرفت و آن نسبت کفایت سرمایه بود. در واقع نسبت کفایت سرمایه یکی از نسبتهای سنجش سلامت عملکرد و ثبات مالی موسسه مالی و بانکهاست که بانکها باید سرمایه کافی برای پوشش دادن ریسک ناشی از فعالیتهای خود را داشته و مراقب باشند که آسیبهای وارده به سپردهگذاران منتقل نشود. اما در ایران این معیار با آنکه بارها گفته شده بود اما به دلایلی که گفتن آن در اینجا ضرورتی ندارد و در نوشتههای بعدی باید به آن پرداخت، شروع به حسابسازی کردند و ماجرا را به گونهیی دیگر جلوه دادند. حتی گزارش رتبهبندی بانکها و موسسات مالی و اعتباری منتشر نشد دلیل این اقدام هر چه بود، سپردهگذاران را با خلأ اطلاعاتی مواجه کرد. سرپوش گذاشتن بر این اطلاعات و بحران که در واقع نخستین نطفههای بحران بانکی از آنجا شکل گرفت، تبعات بعدی دیگری هم داشت که با نظام IFRS سرباز کرد. این بحران پیش از این از سوی نهادهای ناظر بینالمللی مطرح شده بود. حدود 4 سال پیش موسسه «دارین آنالیتیک» که به تحلیل وضع بانکی ایران پرداخت از بحران دیون بانکی خبر داده بود و دو نقطه ضعف بانکی کشور را به عیان مطرح کرد؛ اولی این بود که برخی بانکها ورشکسته هستند و اگر مردم برای گرفتن سپردههای خود رجوع کنند، میتوانند نظام بانکی را به دردسر بیندازند و دوم، فساد بانکی در این سیستم که میتواند کل نظام اقتصادی کشور را به چالش بکشد. این دو رویداد به نظر میآید که به واقعیت پیوسته است. به نظر میرسد در حال حاضر برخی بانکها و موسسات اعتباری با هجوم بانکی run مواجه شدهاند. هجوم بانکی ممکن است با یک داستان ساختگی یا کذب آغاز شود در این حال حتی سپردهگذارانی که میدانند این داستان دروغ است، انگیزه لازم برای برداشت از حساب خود را خواهند داشت چون فکر میکنند دیگر سپردهگذاران داستان را باور دارند. این مرحلهیی است که اگر مهار نشود، میتواند وارد فاز وحشت بانکی panic شود. سیستم بانکی زمان زیادی برای مهار دامنه این هجوم ندارد. باید دید راهکار کوتاهمدت و بلندمدت سیاستگذاران پولی بانکی کشور چیست؟