بروند دستفروشی کنند
گروه بنگاهها مهدی بیک
مدتی قبل گفتوگویی را با بهروز فروتن یکی از کارآفرینان شناخته شده و پیشکسوت کشور انجام دادم؛ پرسش و پاسخهای مرسوم مصاحبه که به پایان رسید، هنگام خداحافظی از او پرسیدم که اگر قرار باشد یک پیشنهاد مختصر و مفید به جوانان برای پولدار شدن داشته باشد، چه میگوید؟ بدون فکر کردن پاسخ داد: « باید بروند دستفروشی کنند.» هرچند شاید در بدو امر به نظر برسد که این پیشنهاد، پیشنهاد عجیب و غیرمتعارفی است، اما واقعیت آن است که بسیاری از کارکشتههای تولید، صنعت و کارآفرینی نظری نزدیک به فروتن دارند و تلاش برای ارتباط رو در رو و مسقیم با مشتری و آگاهی از مطالباتش را قدم اول (و شاید مهمترین قدم) در تجارت میدانند.
از منظر این افراد که عمری را در فضای کسب و کار، تولید و تجارت طی کردهاند؛ بدون طراحی مجموعهیی متکثر از «مخاطب» و «مشتری» امکان توسعه و پیشرفت در فضای پرفراز و نشیب تجارت وجود ندارد؛ پدیدهیی که برابر برخی آمارهای غیررسمی حدود ۱۲درصد از درآمد خالص ملی در کشورهای توسعه یافته صنعتی و حتی تا 50درصد در برخی کشورهای در حال توسعه را به خود اختصاص داده است. اما در برابر این دیدگاه، هستند کارشناسانی که اساسا دستفروشی را شغلی کاذب و غیرمفید ارزیابی میکنند که جهتگیری اقتصادی جامعه را به جای تولید و ارزشآفرینی مثبت به سمت واردات و عرضه کالاهای بنجل سوق میدهند. از دیدگاه این افراد، دستفروشی از مشاغل کاذبی است که به دلیل اوضاع نابسامان اقتصادی بروز و ظهور پیدا میکند و زمانی گسترش پیدا میکند که جوانان مسیر اقتصادی سالمی را پیش روی خود نداشته باشند، بنابراین از سر ناچاری به سمت دستفروشی میروند. برخی دیگر از کارشناسان پا را از این هم فرتر میگذارند و بیکاری و رکود اقتصادی را عامل افزایش دستفروشی میدانند و معتقدند که از بین رفتن مشاغل در بخش رسمی، ناتوانی نظام سیاستگذاری اجتماعی در پوشش مخاطرات اجتماعی همچون بیکاری، ازکارافتادگی، فقر، اختلاف طبقاتی و... هستند که منجر به افزایش دامنههای دستفروشی در جامعه میشوند.
در میان این دیدگاههای متفاوت و در برخی موارد متضاد و در شرایطی که این روزها بسیاری از خیابانها و کوچههای کلانشهرها و شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان به تسخیر دستفروشان و خردهفروشان درآمده، بسیاری از تحلیلگران اقتصادی و کارشناسان بازار به دنبال یافتن این پرسش کلیدی هستند که این افزایش اقبال عمومی به دستفروشی در مسیر برنامههای اقتصادی کشور چه نتایج و تاثیراتی را به بار خواهد آورد و از منظر تحلیلی چطور میتوان این مقوله را تفسیر کرد؟ با توجه به اهمیت موضوع در جریان این گزارش میدانی تلاش شده تا روایتهای قطعات مختلف پازل دستفروشی را در کنار هم جمع کنیم تا در نهایت مخاطب بتواند تصویری از این موضوع در ذهن داشته باشد.
برداشت اول؛ مترو؛ عرضه و تقاضا
سال77خورشیدی و در زمان زعامت دولت اصلاحات بر راس هرم اجرایی کشور که برای نخستینبار خط مترو تهران و حومه در مسیر کرج-صادقیه با تلاشهای بیش از 2دههیی آیتالله هاشمیرفسنجانی به بهرهبرداری رسید، هیچکس فکرش را نمیکرد که در کمتر از یک دهه آینده این ابزار موثر در حمل و نقل ریلی به یکی از مهمترین کلونیهای بازار کسب و کار و دستفروشی در کشورمان بدل شود.
براساس آمارهای موجود روزانه بیش از 5هزار دستفروش در مترو تهران مشغول فعالیت هستند که از نظر فراوانی سنی بین گروههای 19 تا 50 سال را شامل میشوند. نیازمندیهای خانگی، خوراکیهای سبک، لوازم آرایش، جوراب، پوشاک، برخی اقلام الکترونیکی، اسباببازی و سرگرمی، لوازمالتحریر و... که اغلب اقلام وارداتی از کشور چین محسوب میشوند به واسطه نیاز مشتریان و قابل حمل بودن آنها در مترو با قیمتی بین هزار تا 10هزار تومان به فروش میرسد. دستفروشانی که اغلب به صورت طایفهیی، خانوادگی یا قومیتی از شهرهای مختلف کشورمان از جمله استان لرستان، کردستان، کرمانشاه، خراسانجنوبی و... همچنین مناطق حاشیهیی نزدیک به پایتخت، کلونیهای دستفروشی تشکیل دادهاند و طی 14تا 16ساعت فعالیت روزانه کالاهایی حول و حوش قیمت تقریبی 10میلیارد تومان را عرضه میکنند و از این میزان بیش از 2میلیارد تومان سود خالص نصیب خود میکنند.
در یک روز میانه هفته با علیرضا که خود را از اهالی نورآباد خرمآباد معرفی میکند که یکسال پیش همراه با 3 برادر، پدر، عمو و 2پسرعمویش برای کار دستفروشی راهی پایتخت شدهاند و الان به قول خودش جوراب 4جفت 5هزار تومان دست مردم میدهد، سر صحبت را باز میکنم.
از علیرضا میخواهم که از دلایل انتخاب دستفروشی صحبت کند و اینکه اگر یک شغل ثابت به او پیشنهاد میشد آیا به دستفروشی ادامه میداد؟ میگوید: روزهای اولی که شروع به کار کردیم حس خوبی نسبت به دستفروشی نداشتم؛ ما در روستایمان در نورآباد زمین کشاورزی داشتیم که به علت کمبود آب و عدم رسیدگی و کمک مسوولان رها کردیم و به خاطر بیکاری، مردان خانواده با پیشنهاد یکی از همولایتیها در هشتگرد کرج یک خانه کوچک اجاره کردیم و بعد هم دستفروشی در مترو را آغاز کردیم. به بازار تهران رفتیم و اجناس ارزانی که شنیده بودیم بازار خوبی در مترو دارد، خریداری کردیم و هر روز از ساعت 7صبح تا 9:30 شب مشغول کار شدیم؛ خب اگر شغل بهتری داشتم که پول بیشتر و راحتی بیشتری داشت دستفروشی نمیکردم؛ دوست دارم شرایط فراهم میشد کشاورزیمان را رونق میدادیم اما مسوولان فقط در حرف از کشاورزی حمایت میکنند اما در عمل توجهی ندارند.» از علیرضا درباره درآمد ماهانهاش در مترو میپرسم که میگوید: « خدا رو شکر؛ بعد از آشنا شدن با خواستههای مشتریها و مردم الان شرایطمون بد نیست و روزانه هر یک بین 100 تا 150هزار تومان درآمد داریم؛ البته بالا و پایین هم دارد. یک روز بیشتر میشود و روزهایی هم که مردم حال و حوصله خرید ندارند، دخلمون میاد پایین. مثلا بعد از زلزله تهران بازار دستفروشی در مترو حسابی خوابید. مردم اصلا حوصله خودشون هم نداشتند چه برسه به خرید کردن.»
برداشت دوم؛ دستفروشی برای درآمد بالا
اما در شرایطی که علیرضا معتقد است که اگر شغل بهتری به او پیشنهاد میشد از دستفروشی دست میکشید، مهران محمودی دستفروش دیگری است که با آگاهی کامل و در راستای آمال و آرزوهایش شغل دستفروشی را انتخاب کرده است. در مسیر مترو شادمان-صادقیه از او میپرسم که از شغلش راضی است؟ میگوید: « بله، چرا نباشم. خدا رو شکر. روزی تا 200هزار تومان درآمد دارم که بهطور متوسط ماهانه 5میلیون تومان میشود. جمعهها هم استراحت مطلق میکنم. » در میان صحبت با مهران یکی از مسافران مترو یکی از کیفهایی که او آورده را برانداز میکند و بعد از چانهزنی خریدش را انجام میدهد. مهران دستگاه کارت خوانش را در میآورد و قیمت کیف که 20هزار تومان است از طریق دستگاه پوز پرداخت میشود. این فروشنده مترو در ادامه میگوید: «پدر خود من مغازه کیففروشی در سلسبیل دارد. ولی من برای اینکه مستقل باشم و کاسبی خودم را راه بیندازم به دستفروشی در مترو اقدام میکنم. پدرم هر سال باید حداقل 40میلیون تومان مالیات بدهد، عوارض شهرداری بدهد. قبضهای برق و آب و تلفن را پرداخت کند؛ ولی من نه اجاره مغازه دارم، نه مالیات، نه عوارض و نه هیچ چیز دیگر، خب عقل حکم میکند که پایههای ابتدایی کارم را دستفروشی کنم تا بعد از جمع کردن بیشتر سرمایه بتوانم کار و کاسبی دایم خودم را راه بیندازم. قصد دارم یک کارگاه کوچک تولید کیف چرمی بزنم و بعد آن را گسترش دهم. » از مهران هم میپرسم اگر یک شغل دولتی با حقوق معمول به تو پیشنهاد شود، حاضری دستفروشی را رها کنی، میگوید: «نه، چرا باید اینکار رو بکنم؛ شغل دولتی باید ساعت 7صبح برم تا 6بعدازظهر به هزار نفر هم باید جواب پس بدم تا آخر ماه یکمیلیون و 500هزار یا حداکثر 2تومن به من حقوق بدهند؛ در حالی که من اینجا ماهی حداقل 5تومن درآمد دارم نوکر و آقای خودم هم هستم و جای پیشرفت هم دارم.»
برداشت آخر؛ دستفروشی، بایدها و نبایدها
بیرون از دالان تاریک مترو در حاشیه خیابانهای شهر هم دامنه وسیعی از کلونیهای دستفروشی وجود دارند که تلاش میکنند روزی خود را از این طریق به دست بیاورند. دستفروشان رنگ به رنگی که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد را در کنار بساط کوچک خود عرضه میکنند. در خیابان ستارخان مرد جوانی کنار نیسان آبی رنگ خود در خیابان ستارخان ایستاده که مملو از کاپشنهای دسته دوم است و با قیمت مقطوع 50هزار تومان به فروش میرساند. به نظر میرسد که این نوع دستفروشی شکل جدید فروشگاههای تاناکوراست که در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 خورشیدی رونق بسیاری داشت. استقبال مردم از این پوشاک باعث میشود تا توجهم جلب شود و نزدیکتر شوم. از مردی که مشغول برانداز کردن کاپشنها و اورکتهاست، میپرسم؛ جنسشون خوبه؛ مرد بدون اینکه به من نگاه کند، میگوید؛ «عالی است؛ اجناسش خارجی و برند است؛» به اجناس تلنبار شده روی هم نگاهی میاندازم و میپرسم؛ «اگه برند باشه که 50هزار تومن نمیدهند؛» مرد اینبار نگاهش را به صورتم میدوزد و ادامه میدهد: « این اجناس رو به صورت عدلی از چابهار میآورند؛ معمولا از کشورهای اروپایی و امریکایی برای برخی مناطق پاکستان و افغانستان این پوشاک ارسال میشه تا اونها استفاده کنند که بخشی از اونها از طریق چابهار به ایران میاد.»
در حالی که نشان میدهم موضوع برایم جالب است از مرد میپرسم، «از نظر بهداشتی تمیزه؟» مرد نگاهی عاقل اندر سفیه به من میاندازد و میگوید: « من که از خریدهای قبلی راضی بودم؛ اومدم برای پسرم هم بخرم. همین جنس رو تو مغازهها زیر 200تومن نمیدهند.» هرچند فروشنده این بساط دستفروشی حاضر نشد تا میزان درآمد روزانهاش را اعلام کند اما شواهد نشان میدهد که بازار محصولات مستعملی که خیران اروپایی و امریکایی برای مردم فقیر پاکستان و افغانستان میفرستند در ایران بازار خوبی دارد. »
در حین گفتوگو با دستفروش خیابان ستارخان هستیم که خبر میرسد، ماموران سد معبر شهرداری در حال ورود هستند. مرد با شتاب بساطش را جمع میکند. پیادهرویی که تا چند دقیقه قبل پر از دستفروش بود به ناگاه ساکت و خالی میشود. من هم ساکت ایستادهام کنار و با تعجب به این معرکه نگاه میکنم و به این فکر میکنم که آیا دستفروشی برای شرایط امروز کشورمان موضوعی راهگشاست یا اینکه باید آن را در زمره بزرگترین مشکلات اقتصادی و معیشتی کشور ثبت کرد؟ اما در این میان بسیاری از اقتصادهای توسعه یافته و در حال توسعه تلاش میکنند با هدایت درست دستفروشی از این ظرفیتها به نفع رونق تولید و تجارت خود و بهبود اوضاع معیشتی مردم استفاده کنند. دولت آفریقایجنوبی به عنوان یکی از کشورهایی که در آن دستفروشی رونق دارد، قراردادی تنظیم کرده است که به موجب آن، دستفروشها را جزو صاحبان مشاغلی دانسته که بر شکوفایی اقتصاد کشور تاثیر دارند و طبق این قرارداد باید محیط مناسبی برای دستفروشها برای فعالیت اقتصادیشان در نظر گرفته شود. اما آیا ما از این تجربیات به نفع بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی مردم استفاده میکنیم؟ مامورها بساط دستفروشان را جمع کردند و پیادهرو خالی خالیست.