سفری به عمق زخمهای کودکان آسیبدیده
نمایش «کالاندولا» به کارگردانی احمد سلگی به موضوع آسیبهای روحی و روانی که در سنین پایین به کودکان وارد میشود، میپردازد؛ آسیبهایی که باعث شکلگیری روحی آسیبپذیر میشود.
نمایش «کالاندولا» به کارگردانی احمد سلگی این روزها در تماشاخانه باران روی پرده است؛ اثری که از برپایی کارگاه آموزشی با عنوان «از فکر تا اجرا» شکل گرفته و به صورت گروهی به نگارش درآمده است. در این کارگاه به صورت مشارکتی مسیر رسیدن به یک اجرا از میان دغدغهها و مسالههای ابتدایی تا انتخاب فرم نهایی و کیفیت پایانی محصول، بررسی و گروه در کنار یکدیگر خلق گروهی را تجربه کردهاند.
این اثر نمایشی به مساله کودکآزاری، تجاوز و آسیبهایی که در این میان متوجه کودکان میشود، میپردازد و سراغ زخمهایی میرود که شاید التیامی برای آنها نیست و حتی تا دوران بزرگسالی نیز دست از سر این افراد برنمیدارد.
هر اجرای این اثر نمایشی تنها میزبان ۱۰مخاطب است که به شیوهیی غیرمعمول به جای اینکه در کنار هم نشسته و در سالن تئاتر به دیدن نمایش بنشینند هریک به صورت جداگانه به نقطهیی از تماشاخانه برده میشوند و شاهد روایت اتفاقی هستند که برای یک کودک و نوجوان افتاده است.
در ابتدا احمد سلگی کارگردان نمایش در لابی تئاتر باران حضور پیدا میکند و رو به مخاطبان میگوید: «به ساختمان شماره ۱۲۲۱ خوش آمدید. در این ساختمان هیچوقت هیچ چیز از یاد هیچ کس نمیرود.» در ادامه او توضیحاتی درباره نحوه اجرای اثر برای تماشاگران میدهد و اینکه هر یک باید به تنهایی به دیدن بخشی از داستان بنشینند. پس از آن با خواندن نام هر یک از مخاطبان، آنها یکی از چند طنابی را که قبلا روی زمین قرار گرفته و پارچههایی رنگی به سرشان وصل است، دنبال میکنند تا به مکان مورد نظر در اتاقهای مختلفی که هر یک در تماشاخانه باران کاربردی دارند، برسند. هر بازیگر در هر اتاق با یک مخاطب روبهرو میشود و قصهاش را به تنهایی و در خفا برای او تعریف میکند. ۵ دقیقه بعد مخاطبان دوباره در لابی تماشاخانه باران جمع میشوند و به عکسهایی قدیمی از چند کودک مینگرند و سپس به اتاقی دیگر برای شنیدن و لمس زخمهای دردناک کاراکتری دیگر هدایت میشوند.
در اجرای این اثر نمایشی هر مخاطب میتواند ۲ داستان از ۱۰ داستان نمایش را دنبال کند اما در نیمه دوم این نمایش ۳۰ دقیقهیی که تماشاگران با طنابی که به دستانشان حلقه شده با همراهی بازیگران از اتاقها خارج شده و وارد سالن تماشاخانه میشوند در جریان اجمالی اتفاقات دیگر داستانهای نمایش قرار میگیرند؛ داستانهایی که هر یک حکایتی هستند از آسیبهای روحی و روانی که بر پیکر این کودکان وارد شده و همچنان بعد از سالها دست از سرشان برنداشته است.
شیوه اجرایی این اثر نمایشی تعاملی نیست و مخاطبان در جریان اجرا مشارکتی ندارند و تنها به عنوان یک مشاهدهگر شاهد روایت کاراکترهای نمایش هستند و در سکوت سرنوشتشان را دنبال میکنند. ایده رویارویی هر بازیگر با یک تماشاگر ایده جذابی است که در راستای مفهوم نمایش قرار دارد و باعث میشود، مخاطبان بیشتر با ویژگی کاراکترها و ترسهایی که در طول زندگی با آن دست به گریبان هستند، همذاتپنداری کنند.