اتحاد مسکو با پوپولیستهای اروپا
علاقه شدید به جام جهانی باعث شده تخمین زده شود حدود یک میلیون هوادار فوتبال، که بسیاری از اروپا و امریکا هستند، به مسکو و سایر شهرهای روسیه، سفر کنند. این امر احتمالا باعث خواهد شد شکاف به وجود آمده بین روسیه و غرب تا حدی پوشیده شود. در واقع، روابط روسیه و اروپا امروزه صرفا کاری است؛ یعنی جنگ سرد جدیدی آغاز شده است.
به نوشته شفقنا، آیا این امید که روسیه پس از شوروی «به غرب خواهد پیوست»، همیشه در حد یک توهم بوده است و همین گونه باقی میماند؟ برخی تاریخ روسیه را زیر و رو کردند و از ظلم و ستم قوم تاتار تا نبود «عصر روشنگری» گفتند تا بر این نتیجه صحه بگذارند؛ برخی نیز معتقد هستند که غریبگی روسیه با غرب برحسب اتفاق بوده است. به عنوان مثال، الکساندر لوکین، دانشمند علوم سیاسی روسیه، در کتاب اخیر خود با عنوان «چین و روسیه: ایجاد روابط حسنه جدید» استدلال میکند با وجود اینکه چین با روسیه بیش از هر کشور دیگری، بر سر مسائل ارضی اختلافنظر دارد، تغییر موضع کرملین در قبال چین، یک «نتیجه طبیعی» بود. روسیه، به عنوان یک ابر قدرت شکست خورده، میخواست این کفه ترازو که به نفع چین سنگینی میکرد را کمی به حالت تعادل برساند.
آنطور نبود که بگوییم چارهیی برای این مساله وجود نداشت. بنا به گفته لوکین، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، غرب دو گزینه پیش رو داشت: سخت تلاش کند تا روسیه را با عضویت در ناتو و کمک مالی برای رشد اقتصادی وارد دنیای غرب کند یا اینکه ذرهذره به قول خودشان، این «هسته دنیای خودسر و متمرد» را نابود کنند. در واقع، همانطور که لوکین میگوید، رهبران کشورهای غربی راه دوم را انتخاب کردند و ناتو و اتحادیه اروپا را گسترش دادند و در این روند هیچ اعتنایی به آزادیخواهان روسیه که هشدار میدادند این سیاستها باعث تقویت قدرتطلبی این کشور خواهد شد، مبذول نداشتند. با این حساب، واکنشهای روسیه را باید غالباً به حساب دفاع گذاشت. تصرف شبه جزیره کریمه توسط روسیه، پاسخی به تلاش آشکار ناتو برای نزدیک شدن به مرزهای روسیه و بیرون راندن ناوگانهای روسیه از دریای سیاه بود.
لوکین طرفدار اصل «واقعگرایی» در روابط بینالملل است که بر اساس آن کشورهای مستبد همواره سعی خواهند کرد روابط خود را با توجه به اصل توازن قدرت تنظیم کنند. تلاشهای غرب برای به پیروزی رسیدن در جنگ سرد به اندازه تلاشهای روسیه برای معکوس کردن این روند قابل پیشبینی بودند. در مقابل دیدگاه کلی در غرب این است که در حال حاضر کشورها یا به میل خود یا به اجبار طبق اصول قوانین بینالملل عمل میکنند. اکنون غرب، روسیه را به خاطر نقض قوانین بینالمللی تحریم کرده و این در حالی است روسیه غرب را در تلاش برای تجزیه سرزمینش مقصر میداند. این جنگ سرد جدید تا وقتی که غرب یا روسیه از جاهطلبیهای خود دست نکشند، پایان نخواهد یافت. راه دیگر این است که هر دو طرف به دنبال منافع مشترک مهم باشند.
ورق برای پوتین با انفلابهای رنگی سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۸ در اوکراین و گرجستان برگشت. سوال بیپاسخ این است که چگونه «حکومت مستبد فاسد» به تثبیت رسید و چرا هنوز هم با اقبال عمومی در روسیه مواجه است؟ مسائل اقتصادی میتواند بخشی از این دلایل باشد. اصلاحطلبان روسیه در پایان دهه ۱۹۸۰ مشتاقانه از لیبرالیسم اقتصادی استقبال کردند. آنها پیرو نئولیبرالیسم میلتون فریدمن و مارگارت تاچر بودند. نتیجه آنی این تلاشها برای پیادهسازی اصول نئولیبرالیسم، فروپاشی اقتصادی روسیه بود. وقتی نئولیبرالیسم اقتصادی بهطور جدی اجرایی شد، مقامات لیبرال روسیه هرگونه شانسی برای جانشینی کمونیسم را از دست دادند. آسیب سیاسی که آنها به جنبش لیبرال وارد کردند، آن قدر شدید بود که بهبود اقتصادی بعدی نیز مرهمی بر آن نشد.
اما در سالهای اخیر، ظهور احزاب پوپولیستی در اروپا برای نخستینبار کشورهای غربی را طرف صحبت رژیم پوتین قرار داده است. متئو سالوینی، رهبر حزب لیگ ایتالیا که در حال حاضر وزیر امور داخلی کشور در دولت ائتلافی ایتالیا است، به فضای صمیمانه دیدارش با پوتین در سال ۲۰۱۴ اشاره میکند: «ما در مورد تحریمهای پوچ اتحادیه اروپای بزدل درباره روسیه صحبت کردیم، اتحادیه اروپا به جای اینکه از منافع شهروندانش دفاع کند در راستای منافع سرمایهداران اقتصادی حرکت میکند.» سالویلی در ادامه گفت: «ما در مورد مسائل مهمی از قبیل محافظت از استقلال ملی، مبارزه با مهاجران غیرقانونی و دفاع از ارزشهای مرسوم، صحبت کردیم.» باتوجه به این اظهارات سالوینی میتوان نتیجه گرفت همگرایی بین ارزشهای روسیه و غرب، حداقل در برخی از کشورهای غربی، اتفاق افتاده است.
اتحاد تاکتیکی بین کرملین و پوپولیستها، رویای تحقق یک ائتلاف ایدئولوژیک که «از لیسبون تا ولادیووستوک» ادامه داشت را به حقیقت نزدیکتر کرده است. ائتلافی که براساس ارزشهای «یوروآسیایی» و نه غربی، شکل خواهد گرفت. اینکه چنین پروژههای ژئوپولتیکی در حال حرکت از حاشیه به متن هستند، باید زنگ هشداری برای همه باشند.