اعتقاد ویرانگر و آنگروه سوم
فرهاد فزونی
عضو هیات نمایندگان اتاق تهران
پیشبینی آینده همواره یکی از حوزههای جذاب و پر اهمیت برای انسانها بوده و هست و بهخاطر توأمان بودن جذابیت و اهمیت، سرمایهگذاریهای سنگینی روی آن توسط دولتها، دانشمندان، شرکتها، تجار و... شده است. بهعلاوه این موضوع یکی از زمینههای بکر پرورش شارلاتانها در طول تاریخ بوده است، از انواع فالگیرها و پیشگوهایی که مردم و امپراتوریها را به بازی گرفتهاند تا شایعهسازان (پیشگوها) بازارهای مالی در زمان حال. در ادامه همین اهمیت و جذابیت، در قرن بیستم دانشی به وجود آمد به عنوان آیندهاندیشی (foresight) با اهدافی فراتر از پیشبینی صرف (پیشبینی منفعلانه آینده)؛ دانشی برای مدیریت برآینده. یکی از تفاوتهای دانش آیندهاندیشی با دانش پیشبینی در موضوعی نهفته است تحت عنوان
self-fulfilling prophecy یا پیشبینی خود محققشونده: پیشبینی فرد در مورد یک موضوع خاص منجر به انجام سلسله اقداماتی از جانب او میشود که خود آن اقدامات باعث تحقق پیشبینی انجام شده میشود. این نوع پیشبینی هم در سطح فردی و هم در سطح جمعی (بهویژه در سطح جمعی) میتواند اتفاق بیفتد. بگذارید با مثالی کوتاه موضوع را شفاف کنم، پیشبینی میکنیم فردا باران ببارد و لذا همگی با چتر در معابر ظاهر میشویم، عمل ما (استفاده از چتر) لزوماً باعث تحقق پیشبینی نمیشود. برعکس این حالت، پیشبینی میشود قیمت نفت افزایش یابد و همه بر مبنای این پیشبینی شروع به خرید نفت در بازارهای جهانی میکنند، قطعاً بهواسطه افزایش تقاضا قیمت افزایش خواهد یافت و پیشبینی اولیه محقق میشود. اصولاً در حوزه اقتصاد و بهویژه موضوع عرضه و تقاضا این نوع پیشبینیها به وفور مشاهده میشود. قصد ندارم در ارتباط با موضوعات اقتصادی این مفهوم را مورد بررسی قرار دهم، بلکه در ارتباط با یک مقوله که امروزه گریبان سرمایههای اجتماعی کشور را گرفته و حتی به یکی از موانع تولید و کارآفرینی تبدیل شده است، یعنی اعتقاد به فساد گسترده و زد و بند صحبت خواهم کرد. صلاحیت قضایی ورود به موضوع فساد در جامعه را ندارم، اما به عنوان یک فعال اقتصادی موضوع اعتقاد به فساد را امری گسترده شده در سطح جامعه میبینم. وقتی اعتقاد به فساد و سوءاستفادههای مالی به عنوان یک امر بدیهی مورد پذیرش قرار گرفت، اشخاص حقیقی و حقوقی آینده خود و کسبوکارشان را بر مبنای همین اعتقاد برنامهریزی (و پیشبینی) میکنند و این به یکی از فروض بنیادین هر نوع تحلیل و تصمیمگیری تبدیل میشود. چون موضوع فساد بُعد اقتصادی (جابهجایی منابع و امتیازات دارای ارزش مالی) و انسانی دارد، پای موضوع رقابت و تئوری بازیها نیز به میان میآید. چرا که منابع محدود است و پذیرفتن فساد، رشا و ارتشا در سطح جامعه باعث ورود افراد به این بازی مخرب میشود. اشخاصی که تا دیروز بر مبنای اصول حرفهای و اقتصادی محض فعالیت میکردند از ترس کاهش درآمد و از دست دادن امکانات و فرصتها وارد این بازی شده و شروع به لابیهای غیراخلاقی با مدیران دولتی و... میکنند. وقتی پای لابی (بخوانیم وسوسه) به میان آید، همیشه احتمال لغزش وجود دارد. نه آن مدیر دولتی تا امروز رشوه گرفته و نه این شرکت بدنبال رشوهدهی و زیرپاگذاشتن اصول کار حرفهای بوده است. اما این اعتقاد به فساد باعث میشود یک بنگاه، اخلاقیات را زیرپا بگذارد و مدیری دچار لغزش اخلاقی شود.
حالت عکس این ماجرا نیز اتفاق افتاده و باعث تقویت آن میشود، یعنی زمانی که یک کارمند و مدیر دولتی بر مبنای همین اعتقاد ویرانگر و بر مبنای همان منطقی که از نظریه بازیها نشأت میگیرد و نگران از اینکه به اصطلاح سرش بیکلاه بماند، وارد یک بازی رقابتی با سایر همکاران میشود (بازی که شاید اصلا وجود خارجی نداشته و ناشی از همان اعتقاد است) و خود آغازگر ارایه پیشنهادات غیرحرفهای به ارباب رجوع میشود که متعاقباً باعث افزایش اعتقاد ارباب رجوع (شخص حقیقی یا حقوقی) به موضوع فساد شده و یک سیکل خودتقویتگر و ویرانگر آغاز شده و جامعه به سوی زوال میرود. البته همه درگیر این بازی نمیشوند. اما در وهله اول بهواسطه تقویت و استمرار وسوسهها از یک طرف و در وهله بعد به خاطر فشار اقتصادی (ناشی از جریان یافتن منابع و درآمدها به سمت افراد درگیر در فساد) هر روز تعداد این افراد (گروه اول) بیشتر میشود. اما در نهایت همواره افرادی یافت میشوند که از اصول کوتاه نمیآیند. این گروه دوم نیز خود به چند دسته تقسیم میشوند. دستهای در کنار حفظ اصول و از آنجا که اعتقاد به فساد در آنها بهشدت ریشه دوانده، ترجیح میدهند وارد فضای اقتصادی نشده یا اگر هم حضور دارند از این فضا خارج شوند یا مهاجرت کنند. در نتیجه انگیزه برای فعالیت اقتصادی سالم کاهش یافته و سرمایهگذاران کمتری (صاحبان سرمایه مالی و انسانی) وارد عرصه کار و تولید (حداقل در ایران) میشوند. دسته دیگر اما در عین حفظ اصول، امید خود را از دست نداده و وارد گود میشوند. اما زور و توان این افراد آنقدر نیست که زیانهای بالقوه ناشی از انفعال دسته قبل و زیانهای بالفعل ناشی از انحراف منابع و سقوط بهرهوری (ناشی از فساد رخ داده) توسط گروه اول را جبران کنند. لذا پایان این چرخه و پیشبینی خود محقق شونده بسیار ناگوار است مگر آنکه اگر توسط خود مردم و حاکمیت ابتدا کند و سپس متوقف شود.
مسوولان اگر واقعا قصدی برای اصلاح امور بهویژه در موضوع فساد را داشته باشند، لازم است با اقداماتی جلوی تقویت این اعتقاد ویرانگر را بگیرند و با بهرهگیری از پیشنهادات و راهکارهای جامعهشناسان، آیندهاندیشان و به خصوص متخصصان اقتصادی (بهویژه در حوزه نظریه بازیها)، اعتقاد به «مبارزه جدی با فساد» را جایگزین این اعتقاد ویرانگر کنند، زیرا چنین اعتقادی جدید و موارد مشابه آن نیز با همان خاصیت خود محققشوندگی میتوانند باعث بهبود شرایط شوند. در سطح عام نیز مردم باید از نشر دادن پیامهای کلی در مورد وجود فساد سازمانیافته، فساد افسارگسیخته و ... خودداری کنند. مگر در مواردی که واقعا احساس شود اگر نشر داده نشود، امکان تضییع حقوق و فرار فسادگران از مجازات از بین میرود. یک شهروند عادی به تنهایی نه توان ایجاد تغییر را دارد و نه توان ارتباطگیری و اثرگذاری بر صاحبان قدرت. دو انتخاب پیشرو دارد یا اعتقاد به فساد گسترده را پذیرفته و تبدیل به یکی از اعضای گروه اول و دوم فوقالاشاره شود یا اینکه این اعتقاد را رد کرده و امیدوارانه و با رویکردی سالم و حرفهای در جامعه به فعالیت مولد روی بیاورد و در کنار آن از نشر شایعات و نظراتی که باعث ترویج آن اعتقاد ویرانگر در سطح جامعه میشود، خودداری کرده و گروه سومی را شکل دهد که بتواند باعث تحول در جامعه شود.