مردم، قدرت و منافع (6)

۱۳۹۸/۰۳/۲۳ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۶۳۶۴

سرمایه‌داری پیشرفته در عصر نارضایتی

نویسنده: جوزف استیگلیتز|

ترجمه: منصور بیطرف|

با این حال، تغییر چهره جمعیتی امریکا باعث شدده که نگاه به این گذشته «شکوهمند»- گذشته‌ای که بخش بزرگی از جمله زنان و رنگین‌پوستان، از رفاه آن مستثنی شده بودند- در یک دو راهی دمکراتیک قرار بگیرد. نه تنها اکثریت امریکایی‌ها به زودی رنگین‌پوست می‌شدند بلکه جهان و اقتصاد قرن بیست و یکم هم نمی‌توانستند با یک جامعه مردسالار مصالحه کنند. همچنین مراکز شهری ما چه در شمال و چه در جنوب، که اکثریت امریکایی‌ها زندگی می‌کنند ارزش تنوع را یاد گرفته‌اند. آنهایی که در این مکان‌های رشد و پویایی زندگی می‌کنند، ارزش‌های همکاری را یاد گرفته‌اند و نقش دولت را دیده‌اند که اگر سهمی از رفاه وجود نداشته باشد دولت می‌تواند و باید نقش خود را ایفا کند. آنها چرندیات گذشته را پاره کردند و گاهی اوقات هم یک‌شبه این کار را می‌کردند. اما اگر اینچنین است، پس در یک جامعه دمکراتیک برای اقلیت- حال می‌خواهد شرکت‌های بزرگی باشند که به دنبال استثمار مصرف‌کننده هستند، بانک‌هایی که به دنبال استثمار قرض گیرندگان هستند یا آنهایی که در گذشته که بدنبال خلق یک دنیای کهنه بوده‌اند غرق شده‌اند- تنها یک راه باقی می‌ماند و آن هم این است که با سرکوب دموکراسی به هر طریق به سلطه اقتصادی و سیاسی‌شان بچسبند .

اما مسیر نباید این باشد- امریکا که یک کشور ثروتمند است نباید مردمان فقیر زیادی داشته باشد، افراد زیادی تلاش می‌کنند تا از این فقر رهایی یابند.

 در حالی که نیروهای زیادی وجود دارند که نابرابری‌ها را افزایش می‌دهند- که در میان آنها تغییرات فناوری و جهانی شدن است- الگوهایی که در بین کشورها و در جوامع دمکراتیک متفاوت هستند نشان می‌دهند که «سیاست‌ها» مهم است. نابرابری یک انتخاب است و آن هم اجتناب ناپذیر نیست. اما تا زمانی که ما روند جاری خودمان را تغییر ندهیم، به احتمال زیاد نابرابری بیشتر خواهد شد و رشد اقتصادی ما به احتمال در سطح پایین فعلی خود درجا خواهد زد- خود این با توجه به آنکه فرض بر این است که اقتصاد ما مبدع‌ترین اقتصاد در مبدع‌ترین دوره تاریخی دنیا است، یک معما است .

ترامپ نقشه‌ای برای کمک به کشور ندارد؛ او نقشه دارد که سرقت از اکثریت را توسط آنهایی که در راس هستند ادامه دهد. این کتاب نشان می‌دهد که برنامه ترامپ و حزب جمهوری‌خواه به احتمال این است که تمام مشکلاتی را که جامعه ما با آن مواجه است بدتر کند- تقسیم‌بندی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را افزایش دهد، عمر مفید آینده را کاهش دهد، مالی کشور را بدتر کند و کشور را به دوره جدیدی که رشد اقتصادی بیش از همیشه کاهش یابد

 هدایت کند .

ترامپ را نمی‌توان به خاطر مشکلات زیاد کشورمان متهم کرد اما او به تجسم بخشیدن به آنها کمک کرده است: تقسیم بندی‌ها برای هر عوامفریبی که می‌خواست از آن بهره‌برداری کند وجود داشت. اگر ترامپ وارد صحنه نمی‌شد، چند سال بعد، عوامفریبان دیگری وارد می‌شدند. اگر نگاهی به اطراف خود در دنیا بیاندازیم، نمونه‌های عرضه آن وجود دارند- لوپن در فرانسه، موراویکی در لهستان، اوربن در مجارستان، اردوغان در ترکیه، دوتره در فلیپین، و بولسونارو در برزیل . در حالی که این عوامفریبان تماما متفاوت هستند اما آنها در یک چیز شریک هستند و آن تحقیر دموکراسی (اُ ربان با غرور از فضیلت‌های لیبرال دموکراسی حرف می‌زند) همراه با حکومت قانون، رسانه‌های آزاد و استقلال قوه قضایی آن است .آنها همگی به «مردان قوی»- البته در خودشان- معتقد هستند، فرقه‌ای از شخصیت که در اکثر نقاط دنیا دیگر رسم و رسوم آن از بین رفته است. و همگی آنها بدنبال آن هستند که مشکلات خودشان را به دیگران نسبت دهند؛ آنها همگی ناسیونالیست‌های بومی هستند که از فضیلت‌های ذاتی مردم خود دفاع می‌کنند. این نسل از خودکامگان و خودکامه هم خواهند بود به نظر می‌آید بطور وسیعی در خشونت سهیم هستند و در برخی موارد در بیان علنی تنفر از زنان و تعصب هم ابایی ندارند.

اکثر مشکلات را من در مبحث بلایای کشورهای دیگر اشاره کرده ام؛ اما همانطور که خواهیم دید امریکا هدایت این مسیر را با نابرابری بیشتر، بهداشت بدتر و تقسیم‌بندی بیشتر از هر جای دیگر بر عهده دارد. اگر این زخم‌ها برای مدت طولانی باز بمانند ترامپ می‌تواند به عنوان یک یادآور مهم به دیگران باشد که چه کارها را می‌توان کرد. .

اما آنچه از قدیم گفته‌اند، شما نمی‌توانید با هیچ چیز، چیزی را شکست دهید. همین مورد در اقتصاد هم هست: فقط زمانی می‌توان یک نقشه بد را شکست داد که نشان داده شود یک آلترناتیوی وجود دارد.