مردم، قدرت و منافع (14)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
در طول زمان یک مجموعه غنی از نهادهای حقیقتگو، کشف حقیقت و تایید حقیقت شکل گرفت و ما بسیاری از موفقیتهای اقتصادی و دموکراسی خودمان را مدیون آنها هستیم. محور مرکزی این مجموعه یک رسانه فعال است. رسانه مانند تمامی نهادها یک نهاد جایزالخطا است؛ اما تحقیقات آن بخشی از سیستم جامع بازبینی و توازن جامعه ما است که یک خیر مهم عمومی را فراهم میسازد.
پیشرفتهای فناوری و علم همراه با تغییرات سازمان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که با روشنگری همراه بود منجربه افزایش تولیدی شد که از افزایش جمعیت هم جلو زد به همین خاطر درآمدهای سرانه شروع به افزایش کردند. جامعه یاد گرفت که چگونه مهار رشد جمعیت را در دست بگیرد و در کشورهای پیشرفته هم مردم بهطور فزایندهای تصمیم گرفتند تا اندازه خانواده را به ویژه در زمانی که استانداردهای زندگی بالاتر میرفت، محدود سازند. نفرین مالتوسی کنار گذاشته شد. بنابراین طی 250 سال گذشته افزایش عظیمی در استانداردهای زندگی (در شکل 1 نشان داده شده که بعد از قرنها که استاندارد زندگی «درجا» زده شده بود به سرعت شروع به بالا رفتن کرد، اول در اروپا که با پایان قرن هیجدهم و با شروع قرن نوزدهم شروع شد و سپس در دیگر نقاظ دنیا به ویژه پس از جنگ جهانی دوم) و افزایش طول عمر که ما از آن منفعت زیادی بردهایم شروع شد. این یک تغییر غمناک در خوشبختی بشریت بود. در حالی که در گذشته تلاشهای بسیاری صورت میگرفت تا نیازهای اساسی زندگی را تامین سازند، اکنون آنها را میتوان ظرف چند ساعت کار در هفته به دست آورد.
هر چند که در قرن نوزدهم، ثمرات این پیشرفت بهطور خیلی نابرابر تقسیم شده بود. برای بسیاری از مردم فیالواقع زندگی به نظر حتی بدتر هم شده بود. همانطور که توماس هابز بیش از یکصد سال پیش مطرح کرده بود، «زندگی تند، خشن و کوتاه بود»- و برای بسیاری از مردم انقلاب صنعتی به نظر میآمد امورات را بدتر کرده بود. رمانهای جارلز دیکنز به وضوح رنج اواسط قرن نوزدهم در انگلستان را شرح میدهد.در ایالات متحده، نابرابری در پایان قرن نوزدهم به اوج خود رسیده بود. خوشبختانه حکومت به این نابرابریهای مرگبار واکنش نشان داد: قانونگذاری عصر پیشرفت و «نیودیل» استثمار قدرت بازار را مهار و سعی کرد تا کاستیهای بازار را که عیان شده مورد توجه قرار دهد- از جمله سطوح غیرقابل قبول نابرابری و ناامنی که به وجود آمده بود. تحت ریاستجمهوری فرانکلین دی روزولت، ایالات متحده برنامه سن پیری و ناتوانی را (که همان تامین اجتماعی بود) تصویب کرد. بعدا در همان قرن، رییسجمهوری لیندون بیجانسون مراقبتهای درمانی برای پیران را فراهم کرد و جنگ علیه فقر را راه انداخت. در پادشاهی متحد و اکثر اروپا، دولتها تضمین کردند که همه مردم به مراقبتهای بهداشتی دسترسی داشته باشند و ایالات متحده تنها کشور مهم پیشرفتهای بود که دسترسی به مراقبتهای پزشکی را به عنوان یک حق مسلم بشری به رسمیت نشناخت. تا اواسط قرن گذشته، کشورهای پیشرفته آنچه را که بعدا «جوامع طبقه متوسط» خوانده شد را ایجاد کردند که در آن اکثر شهروندان حداقل در یک درجه معقولی از ثمرات پیشرفت سهیم میشدند – و این فقط منحصرا برای سیاستهای بازارکار نبود که بر اساس نژاد و جنسیت قرار گرفته بود بلکه حتی بالاتر آنها در این پیشرفت سهیم شده بودند.به شهروندان اجازه داده شده بود تا زندگی سالمتر و طولانیتری و به مسکن بهتر و پوشاک هم دسترسی داشته باشند. دولت آموزش را برای کودکان آنها فراهم آورده بود – بنابراین وعده زندگی مرفهتر جلوتر آمد و برابری فرصت بیشتری فراهم شد. دولت همچنین برای آنها یک کمی امنیت و حمایت اجتماعی در سن پیری علیه خطرات دیگری از قبیل بیکاری و ناتوانی را فراهم کرد .