نظام آموزشی نخبه کوب
نویسنده: احسان شاهقاسمی |
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران |
اصطلاح نخبهکوبی (dumbing down) از دهه ۱۹۸۰ در امریکا رواج یافت تا خطر تضعیف روزافزون آموزش و پرورش در این کشور را گوشزد کند. پس از شورشهای دهههای۶۰ و ۷۰، عملگرایان امتیازات زیادی به گروههای مختلف دادند و یکی از این گروهها دانشآموزانی بودند که دوست نداشتند درس بخوانند اما دوست هم نداشتند که مدرسه را رها کنند. به خوبی به خاطر دارم که در نوجوانی که، مثلا، سودای شرکت در المپیادهای ریاضی و فیزیک را داشتم و سوالهای مربوط به المپیادها در کشورهای مختلف را میخواندم، یکی از ضعیفترین این سوالات متعلق به کشور امریکا بود. نتیجه این فرآیند این بوده است که بنیاد ملی سیاست امریکا میگوید امروز بیش از ۷۰ درصد فارغالتحصیلان مقاطع دکتری در امریکا، خارجی هستند.
البته اینها با بورس و امکانات عالی و اهرمهای دیگر امریکایی خواهند شد و به کشور امریکا خدمت خواهند کرد؛ در سال ۲۰۱۵ بروسای. وولی، رییس سابق دپارتمان مهندسی برق در دانشگاه استنفورد اعلام کرد «بدون شک بهترین دانشگاه جهان در پرورش دانشجویان کارشناسی مهندسی برق، دانشگاه شریف در تهران است. [امسال] ۱۵ نفر از آنان مستقیما گرین کارت گرفتند و در استنفورد مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد هستند».
میتوان درباره فرار مغزها، استعداد ایرانیها، یا اهمیت ایجاد محیط امنی برای پرورش نخبگان صحبت کرد، اما آن چه در بحث کنونی برای ما مهم است، ضعف نظام آموزش در امریکا در پرورش دانشآموزان توانا، و وابستگی دانشگاههای این کشور که بدون شک بهترین دانشگاههای جهان هستند، به نیروهای پرورشیافته در دیگر کشورهای جهان است.
کشور امریکا میتواند ضعفهای آموزشی خود را با استفاده از نخبگان کشورهای دیگر جبران کند، اما ما چه؟ اگر وضعیت آموزش و پرورش در کشور ما به روشی که در دو دهه گذشته اداره شده پیش برود، تنها یک دهه بعد نهتنها برای نخبگان ما فرش قرمز پهن نخواهند کرد، بلکه باید خودمان برای تامین نیروی انسانی توانا، دست نیاز به سوی دیگر کشورهایی که آموزش و پرورش نیرومند دارند دراز کنیم.
متاسفانه همان عادت بد نیاز به راضی نگه داشتن همه، در دو دهه گذشته و حتی پیش از آن باعث شده روز به روز آموزش ما ضعیفتر شود. در آغاز، نظام جدید تحصیلی در دهه ۱۳۷۰ نظام قدیم را به صورت کامل دگرگون کرد و درسها را از حالت سالی به حالت واحدی درآورد. سپس، از همین گذار استفاده شد و سر و ته بسیاری از درسها زده شد.
هر سال به بهانههای مختلف کتابهای ما سادهتر شدند و در نهایت دیدند کار به خوبی پیش نمیرود، اعلام کردند مردودی به بچهها فشار میآورد و آن را حذف کردند. سپس نوبت به حذف مشق شب و پیک نوروزی رسید.
در واقع، نظام آموزشی تنبلپسند ما، هیچ معیاری برای ارزیابی دانشآموزان باقی نمیگذارد. نظام آموزشی ما، با خیانت به فلسفه وجودی خود، میخواهد همه را راضی نگاه دارد. پس از بیش از یک دهه کش و واکش، حالا قرار شده کنکور هم برداشته شود و دانشگاهها خودشان دانشجویان شان را انتخاب کنند. روی کاغذ این کار یک کار درست و لوکس است. بانیان این ایده میگویند دانشگاههای بزرگ در دنیا به این روش دانشجو انتخاب میکنند، کنکور یعنی ارزیابی ۱۲ سال کار یک دانشآموز در چند ساعت و کنکور فشار روانی زیادی بر بچهها میآورد.
درباره ایده نخست باید بگویم که گرچه بهتر است دانشآموزان به روشهای حرفهایتری در آزمون ورودی دانشگاهها شرکت کنند، این کار در ایران عملی نیست. متاسفانه در کشور ما نیروهایی غیر از نیروهای آشکار در حال کار هستند. در سالهای گذشته بارها شاهد بودهایم روابط شخصی، قومی، سیاسی و اقتصادی با موفقیت، دانشگاه را تحت تاثیر قرار دادهاند.
اگر کنکور حذف شود، دانشگاههای خوب و رشتههای پول ساز بدون شک در اختیار فرزندان پولداران و متنفذان قرار خواهد گرفت (همین الان هم در مقطع دکتری که انتخاب دانشجو در آن به دانشگاهها واگذار شده، شاهد فشارها و تطمیعهای عجیب و غریب هستیم که گاه اعضای هیات علمی را وادار میکند برای دفاع از حق، تاوان بپردازند) .
برداشتن کنکور (که واقعا اشکالات زیادی دارد و نیازمند اصلاحات جدی است) به معنای بستن تنها روزنه تحرک اجتماعی برای دانشآموزان بااستعداد و مستمند است. وزارت آموزش و پرورش ادعا میکند که برداشتن کنکور به معنای جلوگیری از سوءاستفاده موسسات کنکوری و حذف درآمد چند هزار میلیارد تومانی آنها است.
مطمئن باشید با حذف کنکور، همین موسسات با لابی کردن و رشوه دادن درآمدهایی بسیار بیش از این خواهند داشت؛ وانگهی، مگر میشود به خاطر حذف درآمد چند هزار میلیاردی دندان پزشکان، کل دندانهایمان را بکشیم؟! و واقعا میشود ادعا کرد ارادهای برای مقابله با این موسسات کنکوری هست، در حالی که آنها به راحتی کار میکنند و حتی تبلیغات آنها در صداوسیما حضور همیشگی دارد؟ (همین الان این موسسات کنکوریهای برتر را با پرداخت پول کلان وادار به تبلیغ محصولات و خدمات آنها میکنند، آیا شناسایی و برخورد با این موارد دشوار است؟) . یکی از نگاههای نادرست در آموزش و پرورش ما این است که مسوولان نظام آموزشی، و بسیاری پدرومادرها، در کشور ما فکر میکنند فشار برای دانشآموز مضر است. این قطعا نشاندهنده ضعف علمی این مسوولان است. فشار، اگر به صورت راهبردی وارد شود، بسیار کارساز است. هر کسی که معلمی کرده میداند آموختن به آدمهای سختی کشیده بسیار بسیار آسانتر است. نمیتوان مشق شب، پیک نوروزی، امتحان و مردودی را حذف کرد به بهانه اینکه به بچهها فشار وارد میشود. بدون فشار، هرگز بچهای رشد نمیکند. فشار بخشی از زندگی طبیعی ما است و اگر بچهای بدون فشار بزرگ شود، دستگاه بیولوژیک و روانشناسی او دچار سردرگمی میشود که نتایج آن در بزرگسالی برای شخص و کسانی که در نزدیکی او هستند، زیانبار است. از همه اینها گذشته، بچهها بر خلاف آنچه ما فکر میکنیم، بسیار مقاوم و توانا هستند. دگرگونیهای جمعیتی هم در این میان عامل تغییرات نگرشی بودهاند. بچهها کمتر و خانوادهها مرفهتر شدهاند و بنابراین «زور» بچهها بیشتر شده است. در این شرایط، معلم تشویق میشود از روشهای سادهتر برای آموزش استفاده کند و این امکان پذیر نیست.
شرط نخست علمآموزی، پذیرفتن این واقعیت است که این کار آسان نیست. و در آموزش و پرورش نخبهکوب، همه گناهها همیشه به گردن معلم است. تکلیف آموزش و پرورش ما با تکنولوژیهای نوین مشخص نیست. مسوولان ما پسایندهای شخصی، عاطفی، آموزشی و پرورشی تکنولوژیهای نوین رسانهای را نمیدانند. کتابی به نام سواد رسانهای در مدارس ما تدریس میشود که اشکالات جدی دارد. سواد رسانهای از نگاه من یعنی اینکه بدانیم استفاده کودکان و نوجوانان از تکنولوژیهای ارتباطاتی و اطلاعاتی باید کمینه باشد. باز هم روی کاغذ به نظر میرسد که بچهها با استفاده از تکنولوژیهای نوین رسانهای میتوانند با گنجینههای علمی دنیا مرتبط باشند و برای موفقیت کشور و فرهنگشان بکوشند، اما همه پژوهشها نشان میدهد استفاده کودکان و نوجوانان از اینترنت و تلفن موبایل هیچ شباهتی به این تصویر آرمانی ندارد.
از آن گذشته، کودک و نوجوان نیاز به زمانهایی برای تخیل دارد. زمانهایی که هیچ سرگرمیای در دسترس نیست و کودک یا نوجوان نیاز دارد برای سرگرم کردن خود تخیل کند. گوشی تلفن و اینترنت این فرصت را از بچهها میگیرد. در نتیجه، مغز ورزش نمیکند و در کمال تاسف، نسل جدید ما بدون شک به لحاظ ذهنی کودنتر شدهاند.
شوربختانه گاهی میبینیم حتی افراد متخصص از دیدن توانایی بچهها در کار با تکنولوژیهای نوین ارتباطاتی و اطلاعاتی شگفت زده میشوند و ادعا میکنند نسل جدید ما باهوشتر شدهاند. ابدا این طور نیست. کار با این تکنولوژیها اصلا هوش زیادی نمیخواهد. به تازگی فیلمی در شبکهها وایرال شده است که میمونی را در حال کار با گوشی نشان میدهد. یکی از نشانههای تاسف بار رواج گوشیهای همراه، ناتوانی بچههای ما برای موفق شدن در مهمترین آزمون توانایی ذهنی، یعنی ارتباط برقرار کردن با یک بچه دیگر است. بچههای ما امروز کمتر از همیشه میتوانند با هم ارتباط بگیرند و روابط دوستانه شکل دهند. و در آخر، شاهد هستیم چگونه ضعف آموزش و پرورش ما با ضعف در سایر نهادهای آموزش تشدید میشود. برای هزاران سال کشور ایران برای مقابله با دشمنان خارجی و مشکلات داخلی وابسته به نبوغ نسل نو خود بوده است. در زمان رضاشاه عده زیادی از این دانشآموزان ممتاز به غرب رفتند و اکثر آنها برای خدمت به کشور خود بازگشتند. در زمان جنگ همین دانشآموزان ممتاز و ابتکارات مهندسی آنها باعث شگفتی دشمنان و ناظران مستقل شد. حالا، ما برنامههایی مانند عصر جدید میسازیم که در آن یکی از افتخارات شرکتکنندگان، شکست در دوره تحصیل است. نظام آموزش و پرورش ما مورد مواخذه قرار میگیرد که چرا نتوانسته استعداد کسی که خوب میتواند معلق بزند را کشف نکرده است. در حالی که نام برنامه را استعدادیابی گذاشتهاند، دانشآموزی که در ریاضی یا حافظه خوب است به راحتی چهار چراغ قرمز میگیرد و حاضران ایستاده برای دانشآموز تنبلی که معدل او زیر پنج است اما خوب بلد است معلق بزند کف میزنند (حتی اگر کسی مانند مریم میرزاخانی زنده شود و به این برنامه برود، مطمئنا در همان آغاز چهار چراغ قرمز میگیرد و حذف میشود) . در هر حال، اینجا شاهد شکلگیری منظومهای هستیم که در آن دانشآموز ممتاز ما در نهایت متوجه خواهد شد قدر او دانسته نمیشود و باید دعوتهایی را که از آن سوی مرزها میآید جدی بگیرد. هیچ کشوری به اندازه ما دانشآموزان ممتازش را تحقیر نمیکند.
منبع:باشگاه اندیشه