مردم ، قدرت و منافع(22)
نوشته : جوزف استیگلیتز|
ترجمه : منصور بیطرف|
خطر بازگشت به اقتصاد ریگانی
بسیاری از محافظهکاران از ترامپ و حملهاش به هنجارها و نهادهایی که آنها را بهمثابه «چپ» میداند، تقریبا ترسیدهاند . علیالخصوص که این نهادها در خط مقدم جنگ برای جهانی شدن بودهاند و حالا که میبینند این نهادها از درون حزب خودشان شکست میخورند یک نفرتی آنها را میگیرد. اما آنچه اینها (گروهی که غالبا خودشان را «هرگز ترامپی نشوید» نامیدهاند) به کشور پیشنهاد میدهند نوع دیگری از سیاستهای شکست خورده گذشته است – یعنی مالیاتهای پایین برای ثروتمندان و شرکتها، مقررات کمتر، نقش کوچکتر برای دولت و یک نسخه قرن بیست و یکمی اقتصاد ریگانی.امروزه، مشخصه اقتصاد امریکا تا حد زیادی، بازارهای انحصاری و تحت نظارت که استثمار جایگزین خلق ثروت شده، است . در همین حال، خطر واقعی رشد پوپولیسم و بومیگرایی در ایالات متحده، بسیار بدتر از دیوانگی است . مشکلات ما از توافق نامههای غیرعادلانه تجاری یا مهاجرت برنمیخیزد و آنچه که ترامپ خطرات این حوزهها را طرح میسازد، مشکلات کشور را از جمله بدبختیهای آن گروههایی که به خاطر صنعتیزدایی آسیب دیدهاند، بدتر میکند. به همین ترتیب، هیچ کشوری خودش را با نادیده گرفتن انقباضهای بودجهای، درست همانطور که به نظر میرسد ترامپ در لایحه مالیاتی رونق بودجه دسامبر 2017 و افزایش مخارج ژانویه 2018 دیده بود، در مسیر تند و پایدار رشد، نمیبیند. مشکلات واقعی در ایالات متحده، همانطور که شرح خواهم داد، مشکلاتی هستند که خودمان ساختهایم – سرمایهگذاری کم در مردم، زیرساختارها، و فناوری، اعتماد بیش از حد به توانایی بازارها برای حل تمامی مشکلات ما، مقررات خیلی کم در جاهایی که به آنها نیاز داریم، مقررات خیلی زیاد در آنجاهایی که به ان نیاز نداریم. ترامپ هر روزه ما را از کار روی این موارد عمیق و مهم دور نگه میدارد.
خطر واقعی برای دموکراسی ماست
این کتاب که عمدتا درباره اقتصاد است - نشان میدهد وضعیت فعلی ما که ناشی از انتخابهای غلط در گذشته بوده قابل پیشبینی بود و اینکه آلترناتیوهایی وجود دارد که اینها را بهتر کند. اما یک تمی که در این کتاب مدام تکرار میشود این است که سیاست و اقتصاد به هم گره خورده است. نابرابری اقتصادی ما به نابرابری سیاسی ترجمان میشود و با قوانینی که این نابرابریها را بیشتر تشدید میکند آنها را بازتاب میدهد . به همین ترتیب، شکستهای اقتصادی بر سیستم سیاسی ما بازتاب مییابد. ترامپ یک بروز آن است . در اینجا عمیقترین نگرانیهای خودم را درباره آینده میآورم: با توجه به کوته نظری و طمعی که در یک درصد است، باید فهمید که اکثریت غالب امریکاییها، جهانی شدن، مالی شدن و دیگر عناصر قواعد اقتصادی فعلی را حمایت نمیکنند . برای این امریکاییها، اینها یک نشانههای عمیقا آزاردهنده است: اگر ما اجازه دهیم که دموکراسی مسیر خودش را برود، و اگر ما به عقلانیت رایدهندگان ایمان داریم، آنها یک مسیر آلترناتیو را انتخاب خواهند کرد. بنابراین فوق ثروتمندان در ادامه منافع شخصی عریانشان، یک استراتژی سه بخشی را فرموله کردهاند: فریب، فسخ قرارداد و خلع قدرت . فریب: آنها به دیگران میگویند که سیاستهایی مانند لایحه مالیاتی 2017 که برای غنی کردن ثروتمندان است فیالواقع به معنای کمک به امریکاییهای عادی است یا اینکه جنگ تجاری با چین به طریقی صنعتیزدایی را برمیگرداند. فسخ قرارداد: آنها بهشدت کار میکنند تا مطمئن شوند آنهایی که شاید برای سیاستهای پیشرفتهتر رای بدهند یا نتوانند رای بدهند یا رای ندهند، این کار هم با سختتر کردن ثبت نام یا با مشکل کردن رای دادن برای آنها صورت میگیرد . و در آخر، خلع قدرت: آنها بر دولت قید و بندهای کافی میگذارند بطوری که اگر تمامی موارد بالا به شکست انجامید و یک دولت پیشرفتهتر انتخاب شد نتواند آنچه را که برای اصلاحات سیاست و اقتصاد ما نیاز است انجام دهد . یک نمونه: قید و بندهایی که با انتخاب ایدئولوژیکی و انباشته کردن فزاینده آن در دادگاه عالی اعمال شده است .اکر ما مسیر را تغییر ندهیم، پیش بینی میشود: یک اقتصاد، سیاست و جامعه بهشدت ناکارآمد. واکنش شدید علیه نهادهای علمی و بنیانی که پیشرفت را برای قرنها زیر پا خواهد گذاشت از جمله، نهادهای بسیار مهم ارزیابی حقیقت و حقیقت گو که منجر به رشد پایینتر و نابرابری بیشتر خواهد شد.