نسل تکنولوژی نسلی که خاطره ندارد
پیتر فانت| نیویورکتایمز|
طرفداران تیم بیسبال شیکاگو تهبلیتها را به مدت بیش از یک قرن نگه داشتهاند تا با آنها خاطرات تلخ و شیرینشان را از بازیکنان محبوبشان حفظ کنند. بعضی از این بلیتها مانند بلیت مربوط به بازیهای جام جهانی 1932 که در آنها بیب روث ضربه مشهورش را زد، هزاران دلار ارزش دارد. اما اکثر این یادگاریهایی که در اعماق کشوها یا روی صفحه آلبومها جا خوش کردهاند، صرفاً به دلیل پیوند فیزیکی که بین ما و گذشته برقرار میکنند، ارزش دارند. اما این خاطرهبازی دیگر به پایان راه خود رسیده است. کابها نیز در این فصل در حذف کردن بلیتهای کاغذی و جایگزین کردن بلیتهای دیجیتال به اکثریت غالب دیگر تیمهای لیگ برتر پیوستهاند، بلیتهایی که روی برنامهها دانلود میشود و روی صفحه نمایش گوشیها نشان داده میشود. به این ترتیب تهبلیتها نیز به عنوان گونههای در حال محو شدن و فراموشی حفظ خاطراتمان به پوسترهای تئاتر، نامههای دستنویس و عکسهای قاب شده ملحق میشوند. حذف یادگاریهای فیزیکی این سوال را پیش میآورد که آیا نظرمان درباره گذشته یا به عبارتی درباره تاریخ فردی، بدون نسخههای سخت و چاپی تغییر میکند؟ وقتی مادرم چند سال قبل از دنیا رفت، ما محتویات جعبه کفشها و آلبومهایی را که او عاشقانه از زندگی فرزندانش جمع کرده بود، زیرو رو کردیم. کارنامههای دستنویس دوران مدرسه بچهها، تکه روزنامههایی از اخبار مربوط به بازیهای لیگ کوچک، کارت پستالهای اردوهای تابستانی و یک دنیا عکس از تولدها، فارغالتحصیلیها، عروسیها و سفر به نقاط دیدنی همه یادآور خاطراتی شیرین برای مادرم بودند. البته مادرم یک محتکر نبود، او صرفاً زنی معمولی از نسلی بود که زنده نگه داشتن خاطرات را با حفظ یادگاریها و نسخههای فیزیکی یادآوریکننده گذشته دوست داشت. البته مادرم حق انتخاب چندانی هم نداشت: او هیچ گاه رایانه یا گوشی تلفن هوشمند نداشت. بعد از فوت پدرم در سال 1999 یک پوشه از نامههای تسلیت دستنویس دوستان و همکاران او را نگه داشتم. این نامهها را سالی یک یا دو بار دوباره میخوانم و به این ترتیب به آن روزهایی برمیگردم که دلم بینهایت برایشان تنگ میشود. البته ایمیلهای همدردی فراوانی هم دریافت کردم، اما نمیدانم چطور یا کجا میتوانم آنها را پیدا کنم.
پژوهشگران معتقدند که دو شیوه اصلی برای دسترسی به خاطرات وجود دارد که عبارتند از :
بازشناسی و یادآوری، بازشناسی فرایندی سادهتر و مطمئنتر است. بازشناسی به معنای تداعی شیء ای فیزیکی با موضوعی است که قبلاً آن را تجربه کرده یا با آن مواجه شدهایم. این تداعی و بازشناسی میتواند به این دلیل باشد که خاطرات ملموس از تمام پنج حس استفاده میکنند، محرکهای هیجانی را برمیانگیزند و ما را به لحظه، مکان یا زمان باارزشی در گذشته منتقل میکنند. اندرو هاسکینز، استاد علوم اجتماعی در دانشگاه گلاسکو در کتاب جدیدش با عنوان «مطالعات حافظه دیجیتال» به این نتیجه میرسد که: «هرچند عکسها، نامهها و اشیای دیگری که یادآور انسانها و تجربههای گذشته هستند، از بین میروند و میپوسند، اما نگه داشتن آنها مانند حفظ کردن آن انسانها و تجربههای خاطرهبرانگیز است.» اما یادگاریهای دیجیتال به هیچوجه چنین خاصیتی ندارند. در دوران جوانی اشیای مختلفی جمع میکردم. کارتهای بیسبال را در جعبههای سیگار نگه میداشتم. سکهها را با احتیاط داخل شکافهای پاکتهای مقوایی میانداختم و تمبرها را روی صفحات آلبوم میچسباندم. همانطور که علاقهام به روزنامهنگاری بیشتر میشد، دفترچهای که از بریده صفحات روزنامهها درست کرده بودم، نیز قطورتر میشد. البته هنوز هم مجموعهای دوستداشتنی از پوسترهای برادوی و تهبلیتهای مسابقات برگزار شده در استادیوم یانکی دارم. این نوع جمعآوری خاطرات ـ که البته فقط روی هم جمع کردن اشیاء نیست، بلکه شامل گزینش و دستهبندی آنها میشود ـ در صورت وجود اشیاء مادی حس و معنای دیگری پیدا میکند.
مارک مککینلی، روانشناس و مدرس کالج لورین در اوهایو در نشریه روانشناس ملی توضیح میدهد که جمع کردن یادگاریهای فیزیکی نوعی «تجربه منظم کردن و طبقهبندی کردن» عناصر تشکیلدهنده جهانمان است. او میگوید: «این تجربه میتواند ابزاری برای کنترل کردن به منظور رسیدن به یک ناحیه امن در زندگی فردی باشد که مزایایی مانند فرونشاندن ترسها یا از بین بردن تشویشها و نگرانیها را به همراه دارد.» بااین توصیف عجیب نیست که کودکان عاشق جمع کردن چیزهای مختلفند. این کار برای رشد ذهنی و هیجانی آنها حیاتی است. برای اینکه ببینم کودکان این روزها چه چیزهایی جمع میکنند به وبسایتهای تربیتی متعددی مراجعه کردم. یادداشت مادری از کنتاکی توجهم را به خود جلب کرد: «پسرم مجموعههای لگو، مجسمههای ماریو و بیونیکل و تکههای بتن شکسته جمع میکند.» مجموعه بتن انتخاب عجیبی است که حتی شاید برخی از آن ایراد بگیرند، اما به نظر من کار جالبی است. این کودک ممکن است روزی یک زمینشناس بزرگ یا یک پیمانکار ساختمان موفق شود. اما آیا مادر این کودک عکسی از مجموعه منحصر به فرد پسرش را چاپ میکند؟ آیا نمرههای او در درس زمینشناسی روی صفحه کاغذ جاودانه میشود یا اینکه مدرکی دیجیتال به او میدهند؟ آیا او نخستین چک پیمانکاریاش را قاب میگیرد یا آنکه پول مستقیماً به حساب او واریز میشود؟ به علاوه اگر او روزی به استادیوم ریگلی فیلد برود، آیا راهی پیدا میکند تا بازی را بدون تهبلیت کاغذی به خاطر بیاورد؟ منبع: باشگاه اندیشه