قطب دومی که فرانسه در برابر چین و امریکا می‌خواهد بسازد

۱۳۹۸/۰۶/۲۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۲۶۷۳
قطب دومی که فرانسه در برابر چین و امریکا می‌خواهد بسازد

از حدود یکساعت و نیم سخنرانی رییس‌جمهور فرانسه «ماکرون» در کنفرانس سالانه سفرای آن کشور ترجمه‌ای از رئوس مطالب مهم مطرح شده در این سخنرانی را می‌خوانید. مکرون روز سه‌شنبه، 27 ماه اوت، در کنفرانس سالانه سفرای آن کشور وضع جهان و اروپا و فرانسه و چالش‌های مقابل آن را برای دهه‌های آینده ترسیم کرد. ماکرون در آغاز این سخنرانی پس از اشاره به تردیدهای خود در بیان این سخنان و با اشاره به نشست گروه هفت و اینکه «آینده نشان خواهد داد که با موفقیت توام بوده یا نه» ،گفت:

من می‌خواهم خیلی سریع دیدگاه هایم را با شما در میان بگذارم و تابلوی سریعی از جهان و بی‌نظمی‌های آن و در این چارچوب الویت هایمان ترسیم کنم. نظم بین‌المللی به شکلی بدیع دگرگون شده است به ویژه تغییری عظیم، احتمالا برای نخستین‌بار در تاریخ ما، تقریبا در همه عرصه‌ها با ابعادی عمیقا تاریخی در حال روی دادن است.

در درجه نخست یک دگردیسی و تغییر آرایش ژئوپولیتیک و استراتژیک را شاهدیم. ما احتمالا در دوران پایان هژمونی غرب بر جهان زندگی می‌کنیم. ما به یک نظم جهانی عادت داشتیم که از سده هجدهم شکل گرفته بود که بر مبنای هژمونی غرب بود که با برتری فرانسه، سپس انگلستان و بالاخره در سده بیستم در نتیجه دو منازعه بزرگ به برتری ایالات متحده انجامید. اوضاع اکنون تغییر کرده است. این تغییر برآمده از اشتباهات غربی‌ها در برخورد با پاره‌ای از بحران‌هاست. همچنین برآمده از گزینش‌های امریکایی‌ها از سال‌ها پیش است و تنها به دولت کنونی (ترامپ) مربوط نمی‌شود ولی ما را ناگزیر می‌کند که درباره پیامدهای آن در منازعات خاورمیانه و نزدیک و نقاط دیگر بازاندیشی کنیم و لازم است دوباره درباره یک استراتژی عمیق دیپلماتیک، نظامی و شاید عناصر همبستگی که گمان می‌کردیم برای همیشه پایدار است بیندیشیم. این همبستگی را با هم در لحظه‌های ژئوپولیتیکی شکل داده بودیم که اکنون تغییر یافته است.  مساله دیگر ظهور قدرت‌های نوین است که احتمالا برای مدتی طولانی اهمیت آنها را دست کم گرفته بودیم. چین در درجه نخست. و همچنین استراتژی روسیه که باید گفت اکنون سال‌هاست که با موفقیت بیشتری به پیش می‌رود. هند با اقتصاد نوین آنکه اکنون نه تنها قدرت اقتصادی که قدرتی سیاسی نیز شده است. به هند، روسیه و چین نگاه کنیم. آنها درک سیاسی بسیار نیرومندتر از اروپایی‌های امروز دارند. آنها با جهان با یک منطق و فلسفه واقع بینانه با الهام‌هایی نگاه می‌کنند که ما آن را از دست داده‌ایم. همه اینها عمیقا در حال تکان دادن ما و کارت‌ها را از نو چیدن است.

خطر این چرخش بزرگ با یک چرخش ژئوپولیتیک و نظامی دو برابر می‌شود چرا که در جهانی هستیم که در آن منازعات شدت می‌گیرد و من دو خطر اصلی می‌بینم. نخست اینکه سرشت این منازعات تغییر کرده و روز به روز قربانی‌های غیرنظامی بیشتری می‌گیرد. دوم اینکه وحشیگری از نو آغاز شده و در این عرصه نیز نظمی که یقین ما و سازماندهی ما بر روی آن قرار داشت در حال نابودی است. ما اکنون معاهدات مربوط به محدودیت تسلیحات را در سکوت و معصومیت کنار می‌گذاریم. همه اینها پرسش‌هایی عمیق را دربرابر ما قرار می‌دهد. نخست اینکه داده‌های گذشته و عادت‌های ما دیگر معتبر نیستند. و دوم اینکه ما باید درباره استراتژی خودمان بیندیشیم چرا که آن دو قدرتی که اکنون کارت‌های واقعی را در اختیار دارند عبارتند از ایالات متحده و چین. و ما دو گزینشی در برابر این دگرگونی بزرگ داریم: یا متحد کوچک شدن با یکی از این دو، یا کمی از این و کمی از آن باشیم؛ یا تصمیم بگیریم که سهم خود را در این بازی داشته باشیم و اثر بگذاریم.

در همین زمان ما با یک بحران بی‌سابقه اقتصاد بازار مواجه هستیم که در اروپا و برای اروپا اندیشیده شده بود و از چند دهه پیش منحرف گردید. نخست این اقتصاد بازار عمیقا مالی شده و آنچه اقتصاد بازار یا به گفته برخی اقتصاددانان بازار اجتماعی بود و در مرکز توازنی که ما بدان اندیشیده بودیم قرار داشت اکنون به یک اقتصاد انباشتی تبدیل شده است. در وهله اول مالی شدن و سپس تحولات تکنولوژیک بدانجا انجامید که یک تمرکز فزاینده ثروت در نزد قهرمانان، یعنی هوشمندان کشور ما، متروپل‌های بزرگی که در جهانی شدن کامیاب شدند و در کل کشور انجامید. ولی اکنون اقتصاد بازار که تا به امروز به لحاظ نظری دارای امتیاز نسبی بود و همه ان چیزهایی که ما پذیرفته بودیم و کشور ما و جهان را از فقر بیرون آورده بود از نو به نابرابری‌هایی انجامیده که دیگر قابل دوام نیست. این اقتصاد بازار نابرابری‌های بی سابقه‌‌ای را به وجود آورده که به نوبه خود نظم سیاسی ما را عمیقا دگرگون کرده است. در درجه نخست مشروعیت این نظام اقتصادی به زیر سوال رفته است. چگونه به مردم مان بگوییم که این سازمان اقتصادی درستی است در حالی که آنها سهم خود را در آن نمی‌یابند. و اکنون باید بدان بیاندیشیم که چگونه در این سیستم توازن ایجاد کنیم، سیستمی که فقط فرانسوی نیست، بلکه اروپایی و جهانی است. آن زمان که به مردم مان می‌گفتیم کارخانه‌هایی که از فرانسه می‌روند کار درستی می‌کنند و به سود شماست، که اشتغال به لهستان و چین و ویتنام می‌روند و دوباره باز می‌گردند پایان یافته است. ما دیگر این داستان را نمی‌توانیم ادامه دهیم. بنابراین ما باید ابزارهای تاثیرگذاری بر جهانی شدن را پیدا کنیم، همچنانکه باید درباره این نظم جهانی از نو بیندیشیم.

اگر ما به همین راه ادامه دهیم برای همیشه کنترل را از دست خواهیم داد و آن زمان از صفحه روزگار محو خواهیم شد. من این را با یقین به شما می‌گویم. تمدن نابود خواهد شد و کشور ما به همچنین و اروپا. اروپا نابود خواهد شد و جهان در حول دو قطب سازماندهی خواهد شد: ایالات متحده و چین.

   روابط با روسیه:

اکنون مساله رابطه ما با روسیه مطرح است. ما از زمان سقوط دیوار برلین روابط خودمان را با آن کشور، بر اثر یک سلسله سوء‌تفاهم‌ها، بر مبنای سوءظن قرار داده‌ایم. من در این درخواست تجدید نظر در این روابط دچار هیچ‌گونه خوش خیالی نیستم ولی متکی بر یک سری بدیهیات هستم. ما در اروپا هستیم و روسیه به همچنین. و اگر ما نتوانیم در این یا آن زمان کاری مثبت با روسیه انجام دهیم در تنشی عمیقا بیهوده باقی خواهیم ماند. ما اکنون در سرتاسر اروپا با نزاع‌هایی روبرو هستیم که به بن بست رسیده‌اند. و ما با اروپایی روبرو خواهیم بود که صحنه مبارزه استراتژیک میان ایالات متحده امریکا و روسیه خواهد بود. در اساس ما همچنان پیامدهای جنگ سرد را بر روی خاکمان خواهیم داشت و نخواهیم توانست برنامه عمیق ایجاد دوباره تمدن اروپایی را به پیش بریم. زیرا این کار را بدون تفکر مجدد و بسیار عمیق بر روی پیوند با روسیه نمی‌توان انجام داد. علاوه بر آن به نظر من دور کردن روسیه به خارج از اروپا یک اشتباه بزرگ استراتژیک است زیرا ما روسیه را به سمت قدرت‌ بزرگ دیگری یعنی چین سوق می‌دهیم که به هیچ‌وجه به سود ما نیست. در عین حال باید گفت که روابط ما با روسیه در چارچوب سوءظن تنظیم و ساختاربندی شده است. امروز روسیه با حملات سایبری، ثبات زدایی از دموکراسی برنامه‌‌ای عمیقا محافظه‌کارانه و علیه برنامه اتحادیه اروپا دارد. و همه اینها در جریان سال‌های دهه 1990 و 2000 شکل گرفت زمانی که یک سلسله سوتفاهم‌ها نقش بازی کردند و اروپا هم احتمالا نتوانست یک استراتژی درست در پیش گیرد و این احساس را به وجود آورد که به اسب تروای “غرب “ تبدیل شده که هدف نهایی آن ویران ساختن روسیه است و روسیه تصورات خود را بر مبنای ویران کردن غرب و در نتیجه تضعیف اتحادیه اروپا شکل داد. ما اکنون در اینجا قرار داریم. ما می‌توانیم از آن ناراحت باشیم، می‌توانیم در این جنگ روی مواضع خود باقی بمانیم ولی این مطابق با منافع عمیق ما نیست. منافع ما در این نیز نیست که خود را در یک ضعف احساس گناه نسبت به روسیه قرار دهیم و همه موضوعات اختلاف و نزاع‌های گذشته را فراموش کنیم. ولی من معتقدم این چارچوب را باید عمیقا بررسی دوباره کرد. به نظر من باید ساختمان نوینی از اعتماد و امنیت در اروپا به وجود آوریم زیرا اروپا هرگز ثبات نخواهد داشت، هرگز در امنیت نخواهد بود، اگر روابطمان را با روسیه صلح آمیز و روشن نسازیم. به صراحت بگویم این مطابق با منافع برخی از متحدان ما نیست. برخی‌ها حتی ما را به سمت آن راندند که تا می‌توانیم مجازات‌های بیشتری علیه روسیه اعمال کنیم زیرا مطابق منافع آنها (امریکا- م) بود. هر چند که دوستان ما هم هستند. اما اینها منافع ما نیست. و بنظر من برای آنکه بتوانیم به هدفی که به آن اشاره کردم یعنی پایه‌گذاری مجدد یک برنامه واقعی اروپایی در این دنیایی که با خطر دوقطبی شدن {امریکا و چین} روبروست، باید بتوانیم جبهه متحدی میان اتحادیه اروپا و روسیه به وجود آوریم و چنین چیزی ناگزیر است. برای این کار- و این چیزیست که من به رییس‌جمهور پوتین گفتم- باید گام به گام پیش رفت. برای این کار باید هر روز کوشید زیرا دیگر بازیگران هر روز می‌کوشند تا این برنامه را مورد تهدید قرار دهند از جمله در سمت روس‌ها زیرا در آنجا هم بازیگران بسیاری در دستگاه‌ها، در نیروهای اقتصادی وجود دارند که با حملات و تحریکات خود خواهند کوشید این طرح را شکننده سازند. ما زمانی که حاکمیت خود و همکارانمان به خطر بیفتد بسیار محکم خواهیم بود. ولی باید به لحاظ استراتژیک راه‌های نزدیکی را پیدا کنیم و شرایط بنیادین خود را مطرح کنیم. باید از منازعات به بن بست رسیده در سطح قاره اروپا خارج شد. باید درباره مهار تسلیحات قراردادی، اتمی، شیمی و بیولوژیک چاره‌‌ای اندیشید زیرا کافیست به شرایطی که در آن قرار داریم نگاه کنید. ما اروپایی هستیم که مساله تسلیحات را در دست معاهداتی قرار داده که مربوط به قبل از پایان جنگ سرد بین امریکا و روسیه است. آیا این آن اروپایی است که گمان می‌کند آینده‌اش را می‌سازد؟ من به چنین چیزی اعتقاد ندارم و بنابراین باید در این مورد با روسیه گفت‌وگو کرد. پایان معاهده کنترل سلاح‌های میان برد ما را ناگزیر از چنین گفت‌وگویی می‌کند زیرا این موشک‌ها بر روی خاک ما فرود خواهند آمد. موضوع سوم که باید با روسیه درباره آن بیاندیشیم مساله استراتژی فضایی است. ضمن اینکه در این زمینه در گذشته هم کار کرده‌ایم و تا آنجا که می‌دانم در این عرصه متحدان ما امریکایی‌ها نیستند. ما باید با روسیه به یک استراتژی درباره فضای سایبری بیاندیشیم که بسیار از آن دور هستیم.

در حال حاضر حملات سایبری هر روزه ادامه دارند ولی باید آن را علنی و بدون خوش خیالی مطرح کرد، در این زمینه تبادل نظر کرد و بطور خستگی ناپذیر برای ایجاد یک تقویم اعتمادسازی کوشید.

ما ضمنا به یک گفت‌وگوی استراتژیک نیاز داریم برای آنکه بتوانیم شرایط حاکمیت فنآوری خودمان را در عرصه صنعتی بسازیم. هیچکدام از اینها بدیهی نیست، هیچکدام آسان نیست و شما هر روز با دلایلی روبرو هستید که در این سمت حرکت نکنید. من از شما (سفرا) می‌خواهم که به تحریکات تسلیم نشوید، همواره از منافع ما، حاکمیت ملی ما دفاع کنید، نیرومند بمانید ولی عمیقا معتقدم که باید در یک گفت‌وگوی صریح و مطالبه گرانه با روسیه کارت‌ها را از نو چید. و ما باید در حول این محور حرکت کنیم، اگر می‌خواهیم به یک استراتژی اروپایی دست یابیم. این چیزیست که در روزهای آینده وزرای خارجه و نیروهای مسلح با سفر چند روز آینده خود به مسکو انجام خواهند داد و در یک گفت‌وگوی 2+2 با روس‌ها شرکت خواهند کرد. ما اکنون یک گفت‌وگوی مداوم با رییس‌جمهور پوتین را پی می‌گیریم و می‌خواهیم یک گروه کاری تشکیل دهیم تا بر روی تفاهم بر سر یک ساختار مشترک پیش برویم. و البته یکی از مهم‌ترین موارد آن است که بتوانیم در زمینه نزاع روسیه و اوکراین بر مبنای توافق مینسک گام‌برداریم. از این نظر گفت‌وگوهای اخیر امکان داد به پیشرفت‌های مشخصی دست یابیم که همراه با صدراعظم آلمان در روزهای آینده جلسه دیگری از سران تشکیل خواهد شد.

برای درک این وضعیت باید به استراتژی روس‌ها برای خود نیز توجه کنیم. به این کشور بزرگ نگاه کنید که توانسته است بر اثر ضعف‌های ما یک قدرت مانور دوباره به دست آورد. از پنج سال پیش به این طرف روسیه جایگاهی بی‌سابقه در همه منازعات بزرگ جهان به دست آورده است، روسیه این جایگاه را به دست آورده زیرا ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه ضعیف بودند. ما خطوط قرمزی ترسیم کردیم و آنها آن را زیر پا گذاشتند و ما واکنشی نشان ندادیم. آنها وضع را خوب درک کردند و به پیشرفت خود ادامه دادند ما باید در این زمینه منطقی داشته باشیم و به سود ما نیست که بخواهیم با همسایه خود با منطق قدرت سخن بگوییم. روسیه در وضع کنونی تمام منافع خود را به حداکثر رسانده است: به سوریه بازگشته، به لیبی بازگشته، به افریقا بازگشته و در همه منازعات بدلیل ضعف یا اشتباهات ما حضور دارد. آیا این وضع ادامه خواهد داشت. من گمان نمی‌کنم این پرسشی است که همواره باید از خود داشته باشیم، کشوری که سرمایه‌گذاری سنگینی روی تسلیحات خود انجام داده و این همه ترس در ما ایجاد کرده . بنابراین ما باید در گفت‌وگوی صریح با روسیه در یک لحظه معین که به ناگزیر خواهد رسید گزینشی استراتژیک را ارایه دهیم و این وظیفه ماست که آن را تدارک ببینیم.