بیگانگی صنعت نفت با جامعهشناسی یا برعکس؟
گروه انرژی| فرداد احمدی|
برگزاری «چهارمین دوره سالانه همایش مسوولیت اجتماعی نفت» حرفهای ناگفتهای حتی در عنوان خود دارد در حالی که صنعت نفت در ایران قدمتی بیش از 110 سال دارد، عدد 4 که در ابتدای عنوان همایش امسال جاخوش کرده به ما میگوید تا چه حد علوم اجتماعی و صنعت نفت نسبت به هم بیگانهاند. اما نقطه عطفی در همایش امسال رقم خورد؛ اینکه بیژن زنگنه با اعلام لزوم ورود استادان و دانشجویان علوم اجتماعی به حوزه نفت نشان داد که این صنعت به ضرورت استفاده از این علوم پی برده و ارادهای در سطح مقام وزارت مصمم به دخالت دادن علوم اجتماعی در مراکز صنعتی و جوامع محلی متأثر از پروژههای نفتی وجود دارد. اما هر سکهای دو رو دارد و برای بررسی دلایل قهر صنعت نفت و جامعهشناسی باید از اقتضائات حاکم بر فضای علوم اجتماعی در ایران نیز خبر داشت. از همین رو، «روزنامه تعادل» در تلاش است که با پرس و جو از استادان و دانشآموختگان علوم اجتماعی از یک طرف و کارکنان صنعت تفت از طرف دیگر، بتواند الزاماتی را که باید در پایهگذاری یک رابطه جدی و سازنده بین این دو بخش لازم است مشخص کند. علیاصغر سعیدی، دانشیار برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران معتقد است که علوم اجتماعی ایران با کمتوجهی به حوزه صنعت در تقصیر آشنا نبودن این دو حوزه با یکدیگر سهم دارد و این در حالی است که همه بنیانگذاران جامعهشناسی توجه ویژهای به حوزه صنعت داشتهاند. از نظر وی دانش علوم اجتماعی در ایران توجه بیش از حدی به مولفههای فرهنگی نشان داده و از مولفههای اقتصادی غافل بوده است.
شاید منطقه عسلویه را بتوان به عنوان نماد نیاز صنعت نفت به دانش اجتماعی پذیرفت. منطقهای با کیلومترها تأسیسات گازی، پالایشی و پتروشیمیایی و همچنین شعلههای متعدد فلر. ساحلی زیبا با هوایی بعضا کدر که دلیلش نزد افکار عمومی همان آلایندگی تاسیسات نفتی و گازی است. بر اساس پژوهشی که سیدامیر طالبیان، عضو هیات علمی موسسه مطالعات بینالمللی انرژی، محمد فاضلی، استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه مازندران و عقیل دغاغله، عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی در سال 1386 تحت عنوان «تحلیل تأثیر اجتماعی توسعه صنعتی در منطقه عسلویه» انجام دادند، علاوه بر تنفس کردن جمعیت 40 هزار نفری مردم بومی به علاوه 60 هزار نفر کارکنان تأسیسات پتروشیمیها در هوای عسلویه، مسائل روانی و اجتماعی دیگری نیز گریبان این دو گروه را گرفته است. انفکاک اجتماعی، احساس محرومیت و نابرابری اجتماعی، کاهش رضایت از زندگی، اعتیاد و مسائلی از این دست در میان بومیان رواج یافته و کارکنان نیز منطقه را جای نامناسبی دانسته و از آوردن خانوادههای خود به آنجا امتناع میکنند. شاید همین شرایط محرز بود که وزارت نفت را به فکر راه چاره و کمک گرفتن از علوم اجتماعی در مناطق عملیاتی نفتی انداخت.
اما مساله تنها به خواست و اراده نفتیها و باز کردن درهای صنعت نفت به روی علوم اجتماعی خلاصه نمیشود و ابعاد پیچیده فراوانی دارد. روی دیگر سکه دانشآموختگان و دانشجویان علوم اجتماعی هستند که آشنایی اندکی از اقتضائات صنعت داشته و علاقه چندانی نیز به موضوعات اجتماعی در مراکز صنعتی نشان نمیدهند.
علیاصغر سعیدی، دانشیار برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران در پاسخ به اینکه چرا علوم اجتماعی و جامعهشناسی توجه زیادی به صنعت نداشتهاند، بیان میکند: «بخشی به موقعیت علوم اجتماعی در جهان مربوط میشود و بخشی هم به مسائل این رشته در ایران برمیگردد. لازمه ورود علوم اجتماعی به حوزههای صنعتی وجود جامعهشناسی صنعتی است که در ایران به چنین رشتهای توجه کافی نشده است. در حالی که مساله صنعت محور دغدغههای تمامی اندیشمندان کلاسیک جامعهشناسی، چه در «تقسیم کار اجتماعی» اثر «امیل دورکیم»، چه در «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» اثر «ماکس وبر» و چه در سایر آثار کلاسیکهای جامعهشناسی بوده است، در ایران جامعهشناسی از این بخش غفلت ورزیده و طبیعتأ صنعت نفت نیز از دید جامعهشناسان غافل مانده است.»
سعیدی دلیل دیگر وجود چنین فاصلهای را در معرفتشناسی رشتهها جستوجو کرده و میگوید: «در جامعهشناسی و مخصوصأ در جامعهشناسی ایران، نگاه به انسان نگاهی بیش از حد اجتماعیشده است. علوم اجتماعیها نقش فرهنگ، مذهب و هنر بر انسان را خیلی بیشتر از اقتصاد میپندارند، و برعکس، نگاه رشته اقتصاد به انسان نیز بسیار اتمی شده و فارغ از همه زمینههای اجتماعی است. هر دو رویکرد نگاهی افراطی به انسان دارند. علوم اجتماعی با اعتقاد به اینکه فرهنگ خیلی مهم است، اقتصاد و صنعت را به کناری نهاده و از آن غافل میشود. در مقابل، اقتصاددانها نیز به دلیل نگاه اتمی شده به مسائل، جامعه را به کناری نهاده و از آن غافل میشوند.»
از نظر عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، سوای اهمیتی که علوم اجتماعی به صنعت نمیدهد، صنایع، از جمله صنعت نفت نیز به علوم اجتماعی اهمیتی نمیدهند. وی بیان میکند: «این مساله را از جمله میتوان در نوع نگاه وزارت نفت مشاهده کرد که در سالهای نخست کار در عسلویه به این مساله توجهی نشان نمیدادند. زمانی که مردم و کارکنان مستقر در عسلویه گرفتار آسیبهای اجتماعی شده بودند، آقای زنگنه به این مساله توجه نمیکرد ولی به تدریج متوجه شد که نیاز به مددکار اجتماعی در منطقه وجود دارد و همچنین شرکتهایی که برای انجام پروژهها در عسلویه حضور پیدا میکنند باید ابتدا برآوردی اجتماعی از تأثیر اقداماتشان بر مردم بومی منطقه انجام دهند. اکنون که صنایع به تدریج متوجه ریشههای اجتماعی برخی مسائل شدهاند، کمکم در حال توجه کردن به علوم اجتماعی هستند.»
سعیدی ادامه میدهد: «آسیبهای اجتماعی و روابط صنعتی نیازمند دانش اجتماعی هستند. در روابط صنعتی، روابط انسانها با یکدیگر در محیط صنعتی، رابطه کارگران با مدیران، رابطه انسان با ماشین و...، چون انسان در یک طرف ماجرا حضور دارد، علوم اجتماعی میتواند برای جلوگیری از بروز آسیبها کمککننده باشد.»
وی به مطالعات تاریخی که بر گروههای صنعتی در ایران انجام داده اشاره کرده و میگوید دریافته است که تمامی این گروهها تا مقطعی مددکار اجتماعی داشتهاند. دلیل حضور این مددکاران اجتماعی که معلوم نیست چرا و در چه فرایندی بعدأ از مراکز صنعتی حذف شدند این است که نمیتوان تنها با مکتب علمی تقسیم کار به وجود آورد و انتظار داشت که کارایی صنعت بالا برود. چون پیامدی به نام «از خود بیگانگی» که «کارل مارکس» آن را عنوان کرده است سر بر میآورد و یکی از تبعاتش این است که کارایی را پایین میآورد.
سعیدی در انتها به فرق معرفتشناسی علوم انسانی با علوم طبیعی اشاره کرده و بیان میکند که « در علوم طبیعی رابطه محقق با پدیده رابطه سوژه با ابژه است و بنابراین، با تکرارپذیری است که اعتبار احراز میشود. اما در علوم اجتماعی رابطه ابژه با سوژه برقرار میشود و ما خودمان بخشی از موضوع تحقیق هستیم. بنابراین، اعتبار از وفاق عالمان احراز میشود. اما این رو رویکرد معرفتشناسانه بر هم تأثیر میگذارند و میتوانند با هم کار کنند. »
او ادامه میدهد: «مثال بارز آن را میتوان در جامعهشناسی صنعتی دید که ابتدا بحث تقسیم کار «آدام اسمیت» در محیطهای صنعتی مطرح شد، سپس نگاه افراطی تیلوریزم آمد و تلاش کرد با تقسیم کار انسانها را در ساحت ماشین در محیطهای صنعتی به کار بگیرد و کارایی را بالا ببرد؛ با شکست این رویکرد، فوردیسم و سپس پستفوردیسم به وجود آمد و با دریافتن اینکه روابط انسانی مهم است، نظام مرخصی، توجه به روان فرد، مددکاری اجتماعی و روح بخشیدن به کار پدید آمدند.»