رابطه با نفت از دوربین جامعهشناسی
گروه انرژی| فرداد احمدی|
به دنبال اظهارات بیژن زنگنه، وزیر نفت در «چهارمین دوره سالانه همایش مسوولیت اجتماعی نفت» در خصوص لزوم ورود استادان و دانشجویان علوم اجتماعی به حوزه نفت سخن راند، «روزنامه تعادل» در سلسله گزارشهایی درصدد پاسخ به چرایی نبودن رابطه مناسب میان این دو حوزه برآمده است. در این سلسله گزارشها قرار است افراد مطلع یا درگیر در هر دو گروه به این سوالات کلی پاسخ دهند که «با توجه به زمینههای اجتماعی- علمی و نیز صنعتی در ایران، چه عواملی در صنعت و چه عواملی در آکادمی علوم اجتماعی مانع شکلگیری یک ارتباط موثر میان علوم اجتماعی و صنعت نفت بوده و هستند و از آن مهمتر برای شکلگیری صحیح رابطهای که حالا قرار است پایهگذاری شود باید چه فاکتورهایی در نظر گرفته شود پیشتر علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و دانشیار گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران به «روزنامه تعادل» پاسخ داده بود که علوم اجتماعی ایران با کمتوجهی به حوزه صنعت در آشنا نبودن این دو حوزه با یکدیگر سهم دارد. این در حالی است که همه بنیانگذاران جامعهشناسی توجه ویژهای به حوزه صنعت داشتهاند.
«تعادل» اکنون به سراغ یکی دیگر از جامعهشناسان رفته است که سابقه انجام تحقیقات اجتماعی در حوزه نفت و گاز را در کارنامه دارد. سعید معیدفر، دانشیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران که تحقیقاتی را در منطقه عملیاتی میدان نفتی «بهرگان» و همچنین در «عسلویه» انجام داده، معتقد است که رسوخ ارزشهای دنیای مدرن در ایران که نتیجه آن به سروری رسیدن «فنسالاری» در جامعه بوده است، باعث ایجاد تصور بینیازی صنایع از علوم اجتماعی شده است.
سعید معیدفر، دانشیار گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در دورهای مشاور اجتماعی وزیر راه و شهرسازی بوده است که از نظر خود او حاصل این همکاری درک عمق مقاومتهای ساختاری نهادهای فنی و مهندسی در برابر نظرات و راهکارهای اجتماعی برای حل مشکلات شامل حال این حوزهها بوده است.
معیدفر ریشههای نبود رابطه میان صنعت و دانش اجتماعی را در فنسالاری حاکم بر فضای آموزشی ایران معرفی میکند. از نظر وی «از نظر تاریخی در صنعت ایران عمدتا فنسالاران بودهاند که در همه زمینهها اهمیت پیدا کردند و نه تنها در حوزههای مربوط به خودشان به فعالیت مشغول شدند، بلکه در سایر زمینهها هم عرصه را برای کارشناسان حوزههای دیگر تنگ کردند. هنوز هم ملاحظه میشود که فنسالاران چگونه همه ارزشهای خود را حتی در تحصیلات اعمال میکنند. در پایینترین مراحل آموزش ارزشهایی که تعیین میشود در ذهن همه افراد جامعه هم حک شده و باعث میشود که افراد جامعه تمایل به فنسالار شدن فرزندانشان داشته باشند. بنابراین رقابت در کنکور که از پیش از دبستان آغاز میشود با چنین ارزشهایی ادامه پیدا میکند.»
معیدفر معتقد است که دست سرنوشت باعث شد که یک رابطه دوستی میان وزیر نفت و فردی علوم اجتماعیخوانده مسبب ورود علوم اجتماعی به عرصه نفت شود.
به گفته وی با انتخاب این فرد به عنوان مشاور اجتماعی وزیر نفت «این فرصت فراهم شد که بحثهای اجتماعی در صنعت نفت مطرح بشود.»
این استاد دانشگاه بر این باور است که با وجود تمایل وزرای نفت، راهوشهرسازی سابق و چندی دیگر از آنان به استفاده از دانش اجتماعی، اما به شکل ساختاری بر سر راه اثرگذاری علوم اجتماعی بر این حوزهها مانعتراشی میشود، او در این باره میگوید: «این مباحث در وزارت راه و شهرسازی و برخی از وزارتخانههای دیگر هم توسط وزرا مطرح شد، اما نهایتا تضادهای عمیقی بین ساختار وزارتخانهها و مداخله وزیر در جهت بسط علوم اجتماعی و انسانی وجود دارد که اجازه تنفس علوم اجتماعی در آنها را نمیدهد. اگر چه در سالهای اخیر برخی سخنرانیها در جهت بیان لزوم توجه به علوم اجتماعی انجام شده، همایشهایی گذاشته شده و تحقیقات اندکی نیز در این حوزه صورت گرفته است، اما باز هم همچنان ارزشهای فنسالارانه غالب است و عرصههای دیگر را به حاشیه رانده است.»
از نظر وی مسائل ساختاری ریشه در ارزشهای مدرنیته دارند و «دنیای مدرن بیش از هر چیز مبتنی بر مداخلات ابزاری و این فرض که انسان توانایی تسخیر همه امور را دارد، بنا شده است، هر چند گاهی بحرانهای فلسفی را هم از سر گذرانده است. این تسخیر، به جامعه و طبیعت نیز تسری پیدا کرد و انسان امروزی با تصور اینکه قدرت انجام هر کاری را دارد و به هر حوزهای میتواند ورود کند، پرورش پیدا کرد. بنابراین مداخلات انسان که بیش از هر چیز ابزاری بوده است، فاقد پشتوانههای انسانی، اجتماعی، محیط زیستی و ارتباط با روح این عالم بوده است. ارتباط انسان مدرن بیشتر با جنبههای صوری و ابزاری این عالم و بریده از روح و پیچیدگیهای آن بوده است.
انسان مدرن حتی به تمام دستاوردهای تاریخی انسانهای گذشته پشتپا زد و آنها را نادیده گرفت و مدعی بود که میتواند بریده از آن دستاوردها و بریده از جامعه به اهداف ابزاری و مادی خود برسد.» که اثرات آن را میتوان در ساحتهای مختلف زندگی اجتماعی ملاحظه کرد: «چنین درکی باعث به وجود آمدن چالشهای جدی در دنیای مدرن شده و پیامدهای عمیقی را به صورت انهدام جامعه و محیط زیست و روح این عالم بر جای گذاشته است. در ایران نیز با وجود ادعای وجود تعارض فرهنگیمان با روح مدرنیته، اما ارزشهای نهفته در دنیای مدرن در جامعه ما نیز رسوخ کرده و جامعه ما را شکل داده است که مانع توسعه پایدار میشود.»
تجربیات شخصی معیدفر در قامت جامعهشناسی که تلاش دارد با حوزههای فنی و مهندسی ارتباط برقرار کند، موید نظرات وی است. وی بازگو میکند: «بنده مدتی در وزارت راه به عنوان مشاور اجتماعی وزیر خدمت کردم و حمایتهای جناب وزیر نیز پشت من بود. اما اختلاف مبنایی میان علوم اجتماعی و فنسالاری را حس میکردم و با وجود تمام انرژی که میگذاشتم، با موانع اساسی برای اقدام روبرو میشدم و در نهایت اگر چه اقداماتی انجام شد، اما ساختار مقاومت شدیدی میکرد و اصل ساختار به همان شکل قبلی ماند. به عنوان مثال، در یکی از فعالیتهایم تلاش میکردم که در برنامهریزی راه و سیاستگذاری وزارتخانه مداخلههایی به نفع کاهش میزان تصادفات و تلفات مردم در جادهها انجام دهم. همانطور که میدانید، در ایران هر هفته به اندازه یک هواپیمای ایرباس تلفات جادهای اتفاق میافتد و بخشی از این مساله به دلیل نگاه ابزاری داشتن به جاده، وسیله نقلیه و حملونقل است.
این مساله مستلزم تغییر استراتژی در نوع نگاه به سه عامل یاد شده و غلبه رویکرد انسانی بر این سه حوزه است. اینکه برای ساختن جادهها چقدر به مولفههای انسانی و اجتماعی توجه میشود؟ و در ساخت وسایل نقلیه چقدر به این مولفهها توجه میشود؟ آن شهروندی که پشت فرمان مینشیند تحت تاثیر ارزشهایی که این فضاهای فیزیکی ساطع میکنند رانندگی میکند و وقتی برای این ارزشها فکری نشده باشد، ارزشهای ناخواسته و متعاقبا رفتار رانندگی نامتعادف بدون هیچ کنترلی رشد میکنند.»
وی سابقه انجام پژوهشهای اجتماعی در حوزه نفت و گاز را نیز در کارنامه دارد. منطقه عملیاتی میدان نفتی «بهرگان» و «عسلویه» مناطقی بودند که تحقیقات اجتماعی جامعی توسط معیدفر در آنها صورت گرفت. وی درباره تجربیات خود میگوید: «بنده در حوزه نفت، در بهرگان و عسلویه تحقیقاتی را انجام دادهام و میتوانم بگویم که با تاکیدات وزیر نفت گاهی منفذهایی برای تحقیقات اجتماعی باز میشود، اما تجربه بنده نشان داد که ما تحقیقات را انجام میدادیم و نتایج تحقیقات را هم در اختیار مسوولان قرار میدادیم، ولی آنها نهایتا کار خودشان را میکردند و پژوهشهای ما نیز بایگانی میشدند و استفادهای از آنها نمیشد. چون به واسطه آن تسلط روحیه فنسالارانه، آمادگی پذیرش نتایج تحقیقات اجتماعی وجود ندارد و این قبیل تحقیقات، از سوی بدنه مهندسان صنعت نفت زائد و اتلاف وقت تلقی میشود.»
وی ادامه میدهد: «در پژوهش مربوط «بهرگان»، گزارش بسیار جامعی ارایه شد، اما متاسفانه کار ادامه پیدا نکرد. قطعا لازم بود که بر اساس آن کار تحقیقی، کارشناسان خبره اجتماعی وارد شوند و نحوه اجرایی شدن پیشنهادهای تحقیق را (که بر توسعه پایدار، حیات اجتماعی و محیط زیست تاکید میکرد.) پیگیری میکردند و تا آخر به نتیجه میرسید. اما متاسفانه فقط در حد همان تحقیق ماند و نهایتا هیچ نوع پیگیری برای ادامه کار صورت نگرفت.»
معیدفر معتقد است که «وقتی یک مدیر نفتی که تبعا مهندس است، هیچ نوع آموزشی در حوزههای جامعه و اجتماع ندیده است و تمام کادر زیر دست او هم فقط از مسائل فنی آگاهی دارند، بنابراین ذهنیتی برایش شکل نمیگیرد که مسائل و موضوعات اجتماعی مهم هستند. در چنین فضایی که ذهنیتی برای درک ضرورت حوزه اجتماعی وجود ندارد، حداکثر اتفاقی که میافتد، اگر مانعتراشی نیز برای انجام کار رخ ندهد، نتایج تحقیق مورد استفاده قرار نمیگیرد. گسست میان دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی با فنسالاران که ارزشهایشان بر همه امور سیاستگذاری، برنامهریزی و اجرا حاکمیت پیدا کرده است، مانعی جدی بر سر راه پیوند میان دانش اجتماعی و صنعت است. چنین فضایی در نهایت به ضعف عملکرد محققان علوم اجتماعی هم منجر میشود. به همان میزانی که ارتباط میان علوم اجتماعی و صنعت گسیخته باشد، فرصت برای تجربه کردن محیطهای صنعتی فراهم نمیشود.»
نقش علوم اجتماعی در نبود ارتباط
معیدفر حاصل عدم تمایل صنعتیها به علوم اجتماعی را ضعیف شدن مطالعات اجتماعی در این حوزه میداند و میگوید: «در حال حاضر دانشجویان تحصیلات تکمیلی علوم اجتماعی به دنبال موضوع برای پایاننامه میگردند، اما در آخر به موضوعاتی که از درجه اهمیت کمتری برخوردارند بسنده میکنند. اگر ارتباط موثری میان صنعت و دانشگاه برقرار بود و نیاز به تحقیقات اجتماعی در حوزه صنعت احساس میشد و همچنین سوالات جدی اجتماعی برای صنعتیان مطرح شده بود، طبیعتا موضوعات و محتوای تحقیقی دانشجویان علوم اجتماعی هم ارتقا پیدا میکرد. اما فقدان این ارتباط و بریده بودن و گسست میان این دو حوزه و احساس بینیازی صنعت به دانش اجتماعی باعث شده است که موضوعات و محتوای رسالهها و پایاننامهها نیز درخور صنعت ایران نباشد و متاسفانه رسالههایی هم که در حوزه صنعت کار میشوند، ابعاد کارآمدی در خود نداشته باشند.»
به گفته معیدفر یکی از پیامدهای احساس بینیازی صنعت به علوم اجتماعی، این است که مهندسان درکی حداقلی از علوم اجتماعی ندارند تا بتوانند مسائل مرتبط با علوم اجتماعی در صنعت را تشخیص دهند و بتوانند سوالات دقیقی را مطرح کنند.
به نظر وی «باید مساله و سوال دقیق باشد تا بتوان کار جدی در این حوزه انجام داد. شاهدیم که وقتی به سراغ یک دستگاهی میرویم و درخواست میکنیم که مسائل و سوالاتشان را در حوزه اجتماعی مطرح کنند تا ما برای حل کردن مشکلات اقدام کنیم، چون درگیر روزمرگی هستند و بدون برنامهریزی کار میکنند، خودشان هم مشکلات و سوالاتشان را نمیدانند. بنابراین اعلام میکنند که خود ما برویم و تشخیص دهیم که مشکل آنها چیست.»