«منافع ملی» از نگاهی دیگر
منصور بیطرف|
سردبیر|
«اصل بنیانی منافع ملی محرمانگی است.»
کاردینال ریشیلیو
حدود چهار قرن پیش بود که اروپا دوره رنسانس را پشت سر گذاشته بود و وارد عصر تازهای میشد که هر پادشاه یا حاکمی میبایست حوزه نوینی را برای خود تعریف میکرد. این حوزه نوین حول یک محور میچرخید؛ منافع ملی.
تا قبل از رنسانس، اروپا حول یک محور که منافع کلیسای کاتولیک بود میگشت. پاپ مشروعکننده تمامی مناسبات قدرت در اروپا محسوب میشد. اروپا نمیتوانست وارد عصر نوین شود مگر آنکه این مناسبات قدرت را به شیوه دیگری تعریف میکرد. دیپلماسی سنتی میبایست به دیپلماسی نوین تبدیل میشد. در قرن هفدهم میلادی بود که سیاستمدار زیرکی در فرانسه ظهور کرد و توانست این مناسبات را در قامت یک کشور که همان منافع ملی بود تعریف کند. چه چیزی برای دولت و کشور خوب است؟ کدام راه مسیر توسعه را برای دولت و کشور هموار میکند؟ کدام مناسبات قدرت را میتوان در جهت منافع دولت و کشور پیش برد؟ سوالاتی از این قبیل همواره ذهن پرقدرت ریشیلیو را که صدراعظم لویی سیزدهم، پادشاه فرانسه، بود به خود مشغول کرد و توانست با تعریف دوباره منافع ملی در قامت کشور فرانسه، فرانسه را به یک قدرت بینالملل در زمان خود تبدیل کند.
در اصل از آن زمان به بعد بود که واژه منافع ملی وارد فرهنگ لغات علوم سیاسی شد و تمامی کشورها با الهام از آن مناسبات قدرت خود را تعریف کردند.
باز تعریف مناسبات قدرت در واقع میتواند یکی از تجربههایی باشد که به تجربه و خردهای تاریخی افزوده شود. تجربههای تاریخی، حال ازهر کشوری، باید برای هر تحلیلگر و کارشناسی از اهمیت بسزایی برخوردار باشد. این تجربیات میتواند برای هر کس مشکلات را بر طرف کند و آینده را ترسیم سازد.
اگر به پیشرفت کشورها در مقاطع گوناگون زمان نگاهی بیندازیم، این مهم را نشان میدهد. اینگونه نیست که هر کشور یا سپاهی بدون اندوختن تجربیات از خود یا دیگران توانسته باشد مسیر پیشرفت و پیروزی را باز کند. تجربه اندوختن و بصیرت داشتن برای پیروزی و پیشرفت جزو جبر تاریخی زمانه است. اگر در دورههای گذشته سپاهیان اسلام توانستند سلسله پرقدرت ساسانیان را براندازند، تنها نقطه ضعفهای آن سلسله پادشاهی نبود که باعث سقوط امپراتوری آن شد بلکه استفاده سپاهیان اسلام از آن نقاط ضعف بود که آن امپراتوری را در هم شکاند. اگر مغولها توانستند امپراتوری عباسیان را از هم بپاشانند، تنها خونریزیهای مغولان نبود که سبب پیروزی آنها شد بلکه اتحاد و همبستگی سپاهیان مغول در کنار پوسیده بودن روابط قدرت عباسیان بود که راه پیروزی را برای آنها هموار کرد و اگر بریتانیا توانست طی قرون پانزدهم تا بیستم سلطه استعماری خود را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کره زمین بسط بدهد، تنها توانایی نظامی آن نبود که این کار را برای آن میسر کرد بلکه ضعف و جبونی کشورهای استعمارپذیر در کنار تعریفی بود که بریتانیا از منافع ملی برای خود کرد و توانست نیروی تازهای را در این میدان بدمد و خود را برای مدت یک و نیم قرن ارباب جهان کند.
در واقع، منافع ملی که در هفته گذشته در خطبههای نماز جمعه مقام معظم رهبری هم آمد، میتواند حلقه واسطه سیاست و اقتصاد باشد. این حلقه که برای مدت 4 دهه است در مناسبات ایران شفاف تعریف نشده از توانایی بسیار بالایی در پیوند زدن حلقههایی دارد که از هم دور ماندهاند یا در چالش بسر میبرند. نگاهی به کشورها نشان میدهد آنهایی موفق بوده و هستند که در بازتعریف منافع ملی خود سعی وافری کردهاند. نمونه آن کشوری به نام بوتسوانا است. شاید کسی باور نکند که این کشور آفریقایی که در جنوب آفریقا قرار دارد جزو پیشرفتهترین کشورهای آفریقایی باشد و حتی از کشورهای خاورمیانه هم بهرغم داشتن منابع غنی اعم از انسانی و معدنی جلو بیفتد. بوتسوانا به رغم همسایگانی مانند آنگولا، زیمبابوه و نامیبیا در جداول صندوق بینالمللی پول بالاترین رشد اقتصادی را در قاره آفریقا و بالاترین درآمد سرانه را در آن قاره دارد. و باز هم به رغم جنگهای خانمانسوزی که در کشورهای همسایهاش وجود دارد این کشور از پیش از استقلال و پس از استقلال - در اوایل دهه 1960 میلادی - در صلح و آرامش به سر میبرد. زیرا رهبران بوتسوانا از همان دورهای که بریتانیا آنجا را مستعمره کرد نهادهای ملی خود را حفظ کردند، چراکه آن موقع آن رهبران، منافع ملی را در پایداری این نهادها تعریف کرده بودند، نهادهایی که قدرت سیاسی و اقتصادی را به تناسب کشور تعریف کرده بود که در این مورد میتوان به کتاب دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون به نام چرا ملتها شکست میخورند مراجعه کرد. پس از استقلال هم منافع ملی بوتسوانا در همان قاموس ادامه یافت. مهم برای همه ما کشور و منافع ملی است، نه منافع فردی و گروهی. میخواهیم آن را چگونه تعریف کنیم؟