«توسن» بورس و «درشکه» اقتصاد
مهدی تدینی
توسن بورس همچنان میتازد، دیوانهوار و جنزده. اگر اوضاع عمومی اقتصاد ایران را در نظرگیریم، انگار درشکهای فرتوت را به چهار توسن بیقرار بسته باشند؛ اسبان چهارنعل میتازند و چرخهای شکننده درشکه بر چالهها و سنگلاخها میکوبد و اگر در کوبشِ یکی از این گودالها محور درشکه بشکند، درشکه و درشکهچی بماند و اسبها همچنان بتازند و در غبار گم شوند، عجیب نیست... که پیشبینی من نیز همین است. یعنی بورس میتازد و در غبار گم میشود و درشکه اقتصاد در چالهای میماند. پیش از این دو نوشته درباره بورس تهران نوشتم، البته نه به این پشتوانه که سواد اقتصادی دارم، بلکه حدود دو دهه است که با بازار سرمایه بر حسب تجربه آشنایی دارم. روزگاری جوان بودم و چون میدانستم قرار است از قلم نان درآورم و فهمیده بودم نان قلم از نان عملگی کمتر است، در جستوجوی راهی برای امرار معاش، گذرم به زیر پل حافظ و تالار شیشهای افتاد و نمکگیر شدم. حدود هفتاد روز پیش که تازش (تاختوتاز) بورس تازه به اوج رسیده بود، در نوشتهای با عنوان «به تالار شیشهای بورس خوش آمدید!» چنین نتیجهگیری کردم: «مردم گزینه قابلاعتنای دیگری برای سود بزرگ (یعنی سودی که با تورم برابری کند) ندارند. بنابراین تا زمانی که سایر بخشهای اقتصاد قفل است و پولِ تازه به شکل سیلآسا وارد بورس میشود، روند همچنان مثبت خواهد ماند. چه وقتی این روند تغییر میکند؟ وقتی یکجا یکی از قفلهای اقتصادی باز شود.» از پیش از آن زمان و پس از آن بارها این احتمال مطرح شده است که بورس ریزش خواهد کرد. گمان میکردم که این برداشت نادرست است و دستکم تا اینجا درست حدس زده بودم؛ که دلایلش همان است که در آن نوشته گفتم. اما در نوشته هشدارآمیز دیگری با عنوان «گودزیلای نقدینگی»اینبار به نقش مخرب و خطرناک رشد قیمتها در بورس اشاره کردم و در بخشی از آن نوشتار گفتم: «این پول سرگردان، این نقدینگی غیرمولد و سوداسرشت گودزیلای اقتصاد ماست.
هر جا برود آتش بهپا میکند. همین نقدینگی بود که وقتی هیچجا برای چریدن و فربهشدن - یا برای جلوگیری از تلف شدن - نیافت، روانه بورس شد و شاخص را میلیونی کرد. بورس شد قفسی برای این گودزیلا تا بلکه جای دیگری نرود و دست از خانمانسوزی بردارد. اما بزرگترین مشکل این است که با این هجوم پول به بورس، گودزیلا در این قفس نهتنها رام نمیشود و دستوپایش زنجیر نمیشود، بلکه ناگهان جهش ژنتیکی هم میکند و یکی دو ماهه، بلکه سه تا شش ماهه، دو برابر میشود و جثه مهیبش را به در و دیوار تالار شیشهای میکوبد. بردن این هیولا به آن قفس چندان سخت نبود، اما نگهداشتنش در آنجا، به خصوص وقتی هیکلش دو تا سهبرابر شده است، اگر محال نباشد، دستکم از ما و اقتصاد ما و دولتمردان ما برنمیآید! اگر اینکاره بودیم که وضعمان این نبود.» دیروز دیدم خوشبختانه آقای مسعود نیلی اقتصاددان در نوشتهای دقیقاً به همین مساله پرداخته است و آنچه بنده کوشیده بودم با استعاره و به زبان دستوپاشکسته اقتصادی به زور بیان کنم (مانند اینکه در یکی از شهرهای چین خواسته باشم به چینی دستوپاشکسته بپرسم دستشویی عمومی کجاست)، آقای نیلی با زبان اقتصادی روشن و سادهای، ضمن اشاره به آمار و ارقام، مختصر و مفید شرح داده است.
اگر باز برگردم به زبان ساده خودم، مساله این است که بورس علاوه بر آن هدف اولیهاش برای سرمایهگذاران جدید (که حفظ ارزش سرمایه بود)، با رشد اخیر توان خرید آنها را بسیار بیشتر از حد معقول اقتصادی افزایش داده است. چگونه؟ فردی بهمن پارسال با صد میلیون پول وارد بازار شده است، با این نقدینگی نمیتوانست ملک بخرد. بهای بسیاری از سهمها از بهمن پارسال تا امروز که در میانه تیر ماهیم دو تا پنج برابر شده است. توان اقتصادی این فرد سرمایهگذار به سرعت افزایش یافته (بسیار بیشتر از تورم افسارگسیخته موجود) و در نتیجه این سرمایهگذار امروز با این توان خرید چندبرابرشده میتواند از پس تورم برآید و بعید نیست با خارج کردن سرمایهاش از بورس آپارتمانی کوچک بخرد. همین رفتار اقتصادی - که پشتوانهاش نقدینگیسازی بورس است - منجر به تثبیت تورم پیشین در سایر بازارها و شتابدهی بیشتر به تورم خواهد بود. با وضع موجود، این کارکرد نقدینگیپروری بورس همچنان ادامه خواهد داشت و به احتمال فراوان سرازیری سرمایهها به این بازار ادامه خواهد داشت. طبق تحلیل نخستم، تا وقتی درهای اقتصادی - سیاسی کشور بر همین پاشنه بیمار میچرخد، بورس نیز چنین خواهد ماند؛ توسنی رامناشدنی که ارباب و رعیت هر دو از تاختوتاز آن راضیاند.