رویای توسعه
مجید اعزازی
1- در این روزها بسیار میخوانیم و میشنویم که نخبگان باید بر سر فلان مساله «اجماع» کنند، یا برخی از مسوولان دولتی میگویند درباره فلان مساله باید «گفتمانسازی» یا «فرهنگسازی» صورت گیرد. «آری به اتفاق جهان میتوان گرفت» اما همه مساله به اجماع یا گفتمانسازی خلاصه نمیشود و مسائل اجتماعی اغلب فراتر از مرزهای اجماع و گفتمان میایستند. در باب «توسعه» که یکی از پیچیدهترین مفاهیم در علوم اجتماعی به شمار میرود، نیز کار به «لزوم اجماع نخبگان و گفتمانسازی» محدود نمیشود، بلکه شاید بتوان گفت که نفس دستیابی به اجماع نخبگان، بهرغم وجود تفاوت و تناقض در دیدگاههای شخصی، جناحی و ... خود نوعی توسعهیافتگی و بالندگی به شمار میرود. مگر نه اینکه توسعه برای انسان است و انسان محور توسعه؟ پس تا زمانی که بر سر مسائل نه چندان پیچیده، اجماعی حاصل نمیآید، توسعهای صورت نگرفته است. آیا باید برای دستیابی به رشد اقتصادی بالا و مستمر، نرخ بیکاری پایین و مستمر، دستیابی به تورم تکرقمی و حفظ آن طی سالهای متمادی، نخبگان سیاسی و اقتصادی «اجماع» کنند؟ مگر نخبگان سیاسی و اقتصادی چه قدرتی دارند که با اجماع آنها، شاخصهای اقتصاد کلان ایران در مسیر درست قرار میگیرد و پیش میرود؟
2- درباره «توسعه» نه تنها نظریات که مکاتب متعددی وجود دارد. برخی از این نظریات، عامل انسان در تحقق توسعه را موثر میدانند و بر این باورند که انگیزههای انسانی موتور محرک توسعه است. «دیوید کلارنس مککللند»، روانشناس امریکایی در این دسته از نظریهپردازان توسعه جای میگیرد. برخی دیگر از نظریات، نقش حمایت کشورهای مادر از کشورهای پیرامونی را عامل توسعه میدانند و جملگی مکتب «وابستگی» را تشکیل میدهند. برخی نیز بر برنامهریزی و جوش و خروش درونی کشورها و جوامع (نه افراد) در دستیابی به توسعه تکیه دارند. بر این اساس، مساله اجماع نخبگان در هیچ یک از نظریات توسعه معنا و مفهوم قابل اعتنایی ندارد. چرا که اساسا توسعه یک رویداد یا مشکل آنی و فوری نیست که نخبگان بخواهند بر سر حل آن به اجماع و توافق برسند. بلکه توسعه یک فرایند و کنش و واکنش دایمی است که نیازمند مکانیسمها و سیستمهای پایدار و خودتنظیمگر است.
3- در این حال، شاید این سوال ایجاد شود که چرا طی چند ساله اخیر برخی از اقتصاددانان بزرگ و برجسته کشور بر مساله اجماع نخبگان تاکید داشتهاند؟ به نظر نگارنده، مراد این اقتصاددانان از نخبگان، روشنفکران و استادان دانشگاه و فرهیختگان ملی نیست، چه آنکه با اجماع این افراد مشکلی حل نمیشود یا توسعهای پدید نمیآید، کما اینکه بر حسب اتفاق، این دسته از افراد، دستکم در تبیین بسیاری از مسائل با هم اتفاق نظر دارند چون هر یک از آنها با توجه به بضاعت علمی خود و از آبشخور «علم» مسائل را تحلیل و تفسیر میکنند. مراد از نخبگان در سخن برخی از بزرگان، مسوولان دولتی و حکومتی و همچنین «نیروهای سیاسی و اقتصادی موثر» در نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور است. کسانی که در صورت اجماع بر مسائل کلیدی اقتصاد و سیاست میتوانند با برنامهریزی و آینده نگری، تصمیمهای موثری اتخاذ کرده و مسیر «رشد» (نه توسعه) اقتصاد را به ریل بالنده و پایدار و اصلی خود بازگردانند. در واقع، بازگشت به مسیر صحیح اقتصاد، مسالهای است که مسوولان دولتی و حکومتی میتوانند بر سر آن اجماع کنند و زمینههای «توسعه» را فراهم آورند.
4- یکی از پیامدهای تقلیل مفاهیم علوم اجتماعی به لغات و عبارات دم دستی توسط برخی از دستها و دستگاهها، بیارزش و بیاعتبار شدن این مفاهیم چند وجهی و چندضلعی است. مفاهیمی همچون توسعه و گفتمان نیز در این زمره هستند و به نظر میرسد، در اثر استفاده بیجا و بیمبالات چنین مفاهیمی یا ابداع مفاهیم موازی، اعتبار و ارزش این مفاهیم در میان عامه مردم رنگ باخته و دستیابی به آنها برای فرهیختگان کشور به رویا بدل گشته است.