دولت بایدن و ایران
محمود سریعالقلم
هرچند واقعیتهای حزب دموکرات، جو بایدن را در مسائل داخلی امریکا به سوی چپ متمایل کرد ولی در سیاست خارجی، همانند اکثر دموکراتها و جمهوریخواهان به راست و سیاست رهبری و برتری واشنگتن اعتقاد داشته و عمل خواهد کرد. او نه باراک اوباماست و نه رونالد ریگان. ایدئولوگ نیست بلکه میسنجد و جلو میرود. او در مثلث واقعیت، دینامیک حزب دموکرات و حفظ برتری امریکا سیاستورزی خواهد کرد. بایدن هماکنون در اوضاع نابسامان اقتصادی و اُوج پاندمی کرونا در سن 78 سالگی به آرزوی سیاسی خود بعد از 4 دهه رسیده است. از یک طرف، باید حلال مشکلات باشد و از طرفی دیگر، بطور طبیعی میخواهد میراثی بهیادماندنی به جا بگذارد.
با این پُرتره از او، 70-60 درصد اولویتها، سیاستگذاری، وقت و اهتمام او صرف مسائل داخلی خواهد بود. نجواها میگویند که او ممکن است به خاطر سن بالا فقط یک دوره ریاستجمهوری را طی کند ولی همانطوریکه بارها بین لئونید برژنف (Leonid Brezhnev) و ریچارد نیکسون (Richard Nixon) رد و بدل شد: قدرت، انرژی مضاعف فیزیولوژیک تولید میکند و نیروی ناشی از سمت و قدرت به مراتب از تغذیه، دارو و مراقبت بالاتر است. بنابراین، قدرت ممکن است به بایدن بسازد و دو دوره را مشروط به انتخاب مجدد در 2024 سپری کند. با در نظر گرفتن اولویتهای داخلی و وضعیت عمومی جامعه امریکا، بایدن در صحنه بینالمللی به دنبال تقابل و دردسر نخواهد بود. او فقط در شرایط تهدید جدی امنیت ملی به برخورد نظامی مبادرت خواهد ورزید. باید در نظر داشت که رهیافت ترامپ نسبت به چین، هزینههای ناتو، اسراییل، بلندیهای جولان/ سوریه، فسخ توافقات امنیتی با روسیه، موضوع ایران، قرارداد نفتا و فروش اسلحه به اعراب، اجماع حاکمیت امریکا را در بر داشت. در واشنگتن به نظرات دیپلماتها و نظامیان بازنشسته توجهی نمیشود. اساس تصمیمگیری درمنافع کلان، لابیهای شرکتهای بزرگ و مصالح دستگاه امنیتی- نظامی است. بایدن در چنین چارچوبی حرکت خواهد کرد ضمن اینکه ماهیت انتخابهای او در سیاست خارجی و امنیت ملی حاکی از آن است که نظرات و مدیریت شخص او بر سیاست خارجی، از اهمیت ویژهای برخوردار خواهد بود. از این رو، رییسجمهور جدید امریکا از نظر داخلی در قالب حزب دموکرات ولی در عملکرد سیاست خارجی، با نمود و حضور بیشتر شخصی خودش همراه خواهد بود. او و تیمش نسبتا محافظهکار، محتاط و پروسهمحور هستند. طبعا بایدن در سنی نیست که ریسک کند و در هر تصمیمی، میراث خود را در نظر خواهد داشت. آنچه این نویسنده از سناتور بایدن در قالب اجلاس داوس به یاد دارد، تفاسیر فوق را تایید میکند.
چه بایدن رییسجمهور میشد چه ترامپ، موضوع اول امریکا در صحنه جهانی در حد 70-60 درصد «چالشهای اقتصادی و امنیتی چین» میبود. سپس: روسیه، اتحادیه اروپا، بازسازی روابط دوجانبه با انگلستان، موضوع محیط زیست، چندجانبهگرایی برای تعدیل کرونا و احیای جایگاه اقتصادی امریکا در جهان.
دو اتفاق مهم در ماههای پایانی سال 2020 اقتصاد امریکا را با چالشهای بسیار جدی بینالمللی رو به رو کرد: توافق تعرفهای کشورهای آسیا- پاسیفیک تحت عنوان مشارکت جامع اقتصادی و منطقهای (RCEP) با محوریت چین و با عضویت ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و زلاند نو از یک طرف و توافق اتحادیه اروپا با چین حول همکاریهای اقتصادی و تجارت از طرف دیگر. چینیها که خیلی بیسر و صدا کار میکنند و به واسطه تعلیمات کنفسیوسی از خودشان تعریف نمیکنند، توانستهاند با رهیافتی آرام، اتحادیه اروپا، ژاپن، کره جنوبی، و منطقه اقیانوسیه را حداقل در مسائل اقتصادی با خود همراه کرده و درضمن، انتقادات سیاسی، امنیتی و حقوق بشر آنها را تعدیل کنند. این تحولات، چالشهای فراوانی را پیش روی نه تنها دولت بایدن بلکه حاکمیت اقتصادی-سیاسی- امنیتی امریکا قرار میدهد. با این مقدمات، دولت جدید امریکا در پی خاورمیانهای آرام، دور از دردسر و به تعبیر اجتماعی، حفظ فاصله از شر این منطقه خواهد بود. دیپلماتهای دولت بایدن، دیپلماسی و رفت و آمدهای فراوان برای موضوع فلسطین، کرانه غربی، ثبات عراق و افغانستان، تشویق همکاری اعراب با اسراییل و مدیریت بحران لیبی و سوریه را دنبال خواهند کرد اما خود را درگیر این بحرانهای تمام نشدنی نخواهد کرد مگراینکه موضوع حالت امنیتی به خود بگیرد. به نظر میرسد کانون استراتژی دولت بایدن نسبت به ایران، مسائل هستهای خواهد بود. هرچند بازگشت به برجام هدف اصلی سیاست خارجی امریکا در این دوره اعلام شده اما این بازگشت به معنای طبیعی شدن روابط اقتصادی خارجی ایران نخواهد بود زیرا که موضوع ایران، مورد اجماع دو حزبی (Bipartisan) است. فضای سیاسی، پارلمانی، راهروهای نظامی- امنیتی امریکا، ایران را کشوری متخاصم توصیف میکنند. سیاست فشار حداکثری که به توقف ارتباطات بانکی و تورم چندصد درصدی در ایران منتهی شده هماکنون اهرمی (Leverage) است که دولت بایدن آن را کنار نخواهد گذاشت بلکه حداقل با آن بازی خواهد کرد. Undo کردن حدود هزار صفحه تحریمهای دوره ترامپ، به عزمی دو طرفه از جانب ایران و امریکا نیاز دارد. باید این نکته را در نظر گرفت که انرژی تقابل با ایران تا 80-70 درصد در خود خاورمیانه است؛ جغرافیای سیاستگذاری این تقابل در امریکاست. کشوری که حدود 800 میلیارد دلار در حوزه نظامی هزینه میکند خیلی برای برنامه هستهای و موشکی ایران فینفسه جا باز نمیکند؛ اصل و محور درگیری ایران در منطقه است بهطوری که کشورهای این منطقه، توان جهت و شکل دادن به سیاستهای خاورمیانهای امریکا را دارا هستند.
صحبت از برداشته شدن تحریمها خود بسیار کلی و مبهم است و حدود و ثغور حقوقی، توافقات و حل وفصل آنها مانند ذرات معلق در هوا هستند. شاید هم این فضا عمدی باشد. امریکا که دو قرن تجربه کار حقوقی بینالمللی را دارد، برجام را به گونهای تنظیم کرده که آنچه میخواهد از آن مصادره کند. معمولا در سیاست، ابهام گویی برای حل نشدن یک موضوع بسیار کارساز است. احتمالا اولین قدم دولت بایدن اخذ تاییدیه سازمان بینالمللی انرژی اتمی از بازگشت ایران به مفاد فنی برجام خواهد بود که خود تحقیقا 4تا6 ماه به طول خواهد انجامید. برای تشویق ایران به بازگشت، اجازه دسترسی محدود به منابع مالی و فروش محدود نفت ممکن است در دستور کار باشد. لغو کامل تحریمها به معنایی که ایران از آن استفاده میکند به لحاظ سیاسی و حقوقی با موانع بسیاری روبهرو است و دستکم زمانبر خواهد بود. روند احتمالی این توافقات نیز، تابع انتخابات ریاستجمهوری و سیاستگذاریهای کوتاهمدت و میان مدت ایران خواهند بود. به نظر میرسد دولت بایدن مسائل منطقهای و موضوع توان موشکی ایران را مطرح خواهد کرد ولی به خوبی میداند که اخذ امتیاز در آنها سهل نیست. اما انداختن این دو موضوع در ریل مذاکرات ادامهدار، منطقه را تا حدی آرام نگه خواهد داشت. بنابراین، بایدن نهایی کردن موضوع هستهای و ثبات بخشیدن حقوقی، نظارتی و بینالمللی به آن را هم اولویت خواهد داد و هم آن را احتمالا به حل و فصل مسائل دیگر مربوط و متصل نخواهد کرد. اگر بایدن طی دورهای به مخاطبان منطقهای و داخلی امریکا نشان دهد برنامه هستهای ایران را کاملا مختل کرده است، هم اعلام موفقیت خواهد کرد و هم برای دموکراتها در انتخابات 2024 «خطرهستهای ایران» را تعدیل خواهد کرد.در عین حال، اقتصاد خارجی ایران چه وضعیتی خواهد داشت و ایران به کدام فرمول رضایت خواهد داد؟ آنچه در نگاه کلی نسبت به اولویتهای داخلی و خارجی دولت بایدن میتوان طرح کرد، تدریجی بودن، آهسته بودن، موقت بودن، تعلیقی بودن رهیافت دولت جدید امریکاست. قولهایی باید به خاورمیانه داد و کشورهای این منطقه را با فاصله زمانی در انتظار نگاه داشت تا امریکا بر مسائل مهم بینالمللی خود تمرکز کند. آنچه میتواند بالانس این معادلات را بر هم زند، بازگشایی ناگهانی و کامل روابط دیپلماتیک ایران و عربستان است که احتمالا اسراییل نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از تحقق آن به کار خواهد گرفت. ظاهرا انتخابات نخستوزیری چهارمی در اسراییل در حال شکلگیری است ولی نتیجه آن هرچه که باشد تغییرات پارادایمتیک (Paradigmatic) در نگاه این رژیم به منطقه ایجاد نخواهد کرد.
نقطه مرکزی استراتژی اسراییل نسبت به ایران، معلق گذاشتن حکمرانی مطلوب و رشد اقتصادی ایران است بهطوریکه از جمع شدن مازاد (Surplus) جلوگیری کند تا در پروسهای، «ایران متخاصم» به «ایران تیپ پاکستان (منتقد غیرعملی اسراییل) » تبدیل شود. از این دیدگاه، اگر اقتصاد ایران از اقتصاد جهانی منقطع شود و مانند ذرهای معلق در هوا (Limbo) دور خودش بچرخد، به فرسایش بنیه مالی، تولیدی، درآمدی و اجتماعی ایران خواهد انجامید: آنچه که شاید مطابق میل دیگرانی هم در منطقه باشد. بیدلیل نیست که نیم طبقهای از وزارت خزانه داری امریکا حتی در دوره اوباما، تحریمهای ایران را مدیریت میکرد و میکند. یکی از اثرات جانبی سیاست فشار حداکثری (Maximum Pressure) این بود که بنگاههای اقتصادی و بانکها به خاطر ممانعت از خدشهدار شدن اعتبار اقتصادی (Reputation) خود نزد وزارت خزانه داری امریکا، حاضر به تعامل با ایران نبودند. حتی اگر ایران بتواند قدری نفت بفروشد و بعضی منابع مالی به دست آورد، موضوع پروژههای مشترک و سرمایهگذاری خارجی به مراتب جدیتر است. تغییر این فضا محتاج مذاکراتی فوقالعاده حیاتی است که حتی اوباما در سال 2013-2012 آن را واقع بینانه نمیدانست.
دلیل اصلی که این نویسنده حتی قبل از جشنهای خیابانی در تهران، ناکامی برجام را پیشبینی میکرد ناشی از نادیده گرفته شدن مسائل بنیادی اختلافات ایران و امریکا در مذاکرات برجام بود. اصولا توافقات موردی ایران و امریکا بدون در نظر گرفتن کلیت روابط، دوام نخواهد داشت. اگر افزایش قدرت منطقهای ایران به کاهش قدرت منطقهای عربستان و اسراییل بینجامد، امریکا در پی تضعیف ایران برخواهد آمد، خواه دولت جمهوریخواه یا دولت دموکرات. روش اصلی این تضعیف ضرورتا جنگ نیست بلکه کاهش تدریجی بنیه مالی ایران است، دقیقا کاری که امریکا دو سال است نسبت به چین آغاز کرده تا نرخ رشد بنیه مالی بیجینگ را بگیرد که البته دیر شده است. چین در نظام بینالملل امروز به یک قدرت اجتنابناپذیر (Indispensable) تبدیل شده و حرکت آرام، بیسر و صدا و تدریجی قدرت یابی آن، جایگاه مطمئنی را برای این کشور تضمین کرده است. اما در مقابل، فقر تئوریک دستگاه دیپلماسی و تقلیل سیاست خارجی به ملاقات و سخنرانی طی سالها، باعث شده تا مرکزیت اقتصادی در تامین قدرت و امنیت ملی ایران نادیده گرفته شود. همین که دولت بایدن از توقف برنامه هستهای ایران اطمینان یابد، به هدف خود در استراتژی کلان سیاست خارجی امریکا دست یافته است و هیچ عجلهای برای حل و فصل مسائل دیگر ندارد. از آنجا که بعید است به هزار صفحه تحریم، تحریمهای جدیدی اضافه شود و بعضی امتیازات محدود نیز اعطا گردد، ممکن است فضای امنیتی سوریه، عراق و افغانستان قدری آرام شود و به دستاورد دوم سیاست خارجی امریکا نیز بینجامد.
اما در این فضای آرام، تدریجی، تعلیقی و کاملا قدم به قدم (Phased out)، بازنده اصلی، اقتصاد ایران است. در شرایطی که کشورها از طریق مشارکت و ائتلافهای سیاسی- امنیتی به دنبال جاپای محکمی برای اقتصاد خود هستند، اقتصاد ایران از این ستون به آن ستون حرکت میکند. در صورتی که مسائل منطقهای و استراتژی نظامی- دفاعی ایران در یک ماتریس با اقتصاد ایران دیده نشود، این شرایط ادامه پیدا میکند. این ماتریس، برای دولت بایدن که خاورمیانه را حدود پنج درصد از کلیت سیاست خارجی امریکا میبیند، اهمیتی ندارد. انتهای استراتژی اروپاییها هم این است که ایران فعلی بماند، تهدیدات آن مذاکره و مدیریت شود و امکانات داشته باشد که بقا پیدا کند که مبادا تضعیف آن به عراقی دیگر تبدیل شده و برای دروازههای اروپایی، مشکلات عدیدهای فراهم آورد. کشورهای منطقه نیز به دنبال تحدید قدرت و ثروت ایران هستند، زیرا در درون ذهن آنها، ایران در پی مشارکت نیست، بلکه اهداف سلطهجویانه دارد، حالا به هر بهانهای، ایدئولوژیک یا غیر ایدئولوژیک. اینکه این ذهنیت آنها صحت دارد یا نه، مهم نیست. آنچه اهمیت دارد این است که آنها با این ذهنیت تصمیم میگیرند.
گمشده مهم ایران، فهم دقیق تحولات منطقهای و بینالمللی است. دولت بایدن و دیگر دولتها، این هدف را در نظر دارند که چگونه پس از کرونا، نرخ رشد اقتصادی 4-3 درصدی با جذب سهم بازار قابل توجه برای صادرات خود را به دست آورند. همه آینده خود را به افزایش نرخ مازاد گره زدهاند. اگر قرار باشد اقتصاد ایران شکوفا شود، کشورهای همسایه باید نسبت به نیات ایران، احساس امنیت ذهنی و واقعی کنند. اصل نزاع سیاست خارجی ایران در خاورمیانه است. از اینرو، ابتکارعمل سیاسی در این منطقه برای آینده اقتصاد ایران به مراتب مهمتراز بهبود روابط با بولیوی، کوبا و نیکاراگوئه است.
منبع : صفحه شخصی در فضای مجازی