مهر ورزی شکاف بین خانواده را از بین میبرد
احمد بخارایی
پدیدههای اجتماعی از جمله شکاف بین نسلی که در جامعه اتفاق میافتد، در سه سطح خرد، میانه و کلان قابل تحلیل و ارزیابی است، در سطح خرد بیشتر به حوزه روانشناسی نزدیک میشود که شامل خلأ مهارت گفتوگو بین افراد به معنای عام و اعضای یک خانواده به معنای خاص است که با ضریب اثرگذاری اندکی که در جامعه میتواند داشته باشد، به اندازه خود قابل توجه است. همه جوامع در روند تحول فرهنگی با اختلاف دو نسل مواجه هستند زیرا نسلهای گذشته بر اساس الگوهای فرهنگی و رفتاری خاص خود کنش میکنند و نسل جدید به ویژه در دنیای کنونی که روند تحولات صنعتی، شهری، ارتباطی و اطلاعاتی بسیار سریع و گسترده و عمیق شده به سرعت در حال پوست انداختن و ارایه رفتارهای خاص خود است. این شکاف، گپ و فاصله نسلی در جامعه ما شدیدتر است به دلیل اینکه عناصر فرهنگی در مقابل تغییر و اصلاح، بیشتر مقاومت میکنند زیرا عناصر سنتی فرهنگی در نسل قدیم ریشه دوانده است.
در فضای گفتوگویی، رابطه تنگاتنگ و مستقیمی بین تحول، پویایی و تکامل فرهنگی وجود دارد. خلأ فرهنگ گفتوگو در جامعه ما، سبب شده سازمانها و مراجعی که مسوول کاهش شکاف نسلی هستند عملا به صحنه نیایند، در نتیجه این شکاف نسلی شدیدتر میشود. در واقع اختلاف بین فرزند و والدین که منجر به قتل و کنشهای خشونت بار میشود همگی ریشه در بیرون از خانواده دارد؛ آنجا که تعامل، تفاهم، گفتوگو و کنش ارتباطی عقلانی بین افراد صورت نمیگیرد و الگوهای جدید توسط مدافعان الگوهای سنتی حذف میشوند، تعصب، عصبیت و خشونت جایگزین آن میشود. بهطور طبیعی این دست به حذف زدن و معدوم کردن نگاه مخالف در سطح کلان، در سطح خانواده و کف خیابان در نزاع دو راننده یا نزاعهای قومی بازتولید میشود. اینها حلقههای پیوسته یک زنجیر هستند و هیچ حلقهای جدای از حلقههای دیگر قابل تحلیل نیست.
دراین میان سه عنصر دخیل در کاهش شکاف بین نسلی شامل خانواده، مدرسه و رسانه، خانواده در سطح خرد، آموزش و پرورش در سطح میانه و رسانه در سطح کلان در دوباره سازی ذهن یا «برساخت گرایی» ایفای نقش میکنند. پدر و مادر و همه عنصرهای تربیتی در سطح خُرد تابع سطح میانه و کلان هستند و نمیتوان منفک از سطح میانه و کلان، در مورد آن وارد گفتوگو شد، در نتیجه وقتی کنش ارتباط معقول در سطح جامعه اتفاق نیفتد خانواده هم از جامعه بازتابی میکند. وقتی صحنه تمرین خوب شنیدن، حرف زدن و آموزش گرفتن برای والدین وجود نداشته باشد آنها هم تابع شرایط تحمیلی میشوند. بر همین اساس نخست باید به اصلاح ساختارهای سطوح کلان و میانه پرداخت و آنها را از حداقل پتانسیل برخوردار کرد تا «برساخت گرایی» مفید شکل گیرد در غیر اینصورت همچنان در بر همان پاشنه میچرخد. وقتی آموزشهای عاطفه و مهرورزی از کتابها و فیلمها و سریالها رخت بربندد زندگیهای سرد و خاموش شکل میگیرد. با ایجاد شکاف عاطفی در میان والدین، جدایی فرزندان از والدین هم خود به خود رخ میدهد؛ فردای روزگار دختر و پسر خانواده سر از جاهای دیگر درمی آورند، در نتیجه تضاد فرهنگ سنتی و مدرن، بسترهای خشونت و جنایت گسترده میشود.
حال آنکه مهرورزی والدین با هم الگویی برای جذب فرزندان میشود؛ همانند مُسکن و مرهم، زخمها و شکافها را از بین میبرد.