کودکان ارزانترین نیروهای کار
از سال ۱۳۷۸ تاکنون طرحهای مختلفی برای ساماندهی کودکان کار و خیابان به اجرا درآمده؛ از خانه سبز و ریحانه گرفته تا تاسیس مراکز حمایتی و آموزشی کودک و خانواده؛ اما نتایج اجرای این طرحها نشان میدهد که چندان موفقیتآمیز نبودهاند و به نظر بیتوجهی به بسترهای بروز پدیده کودکان کار و خیابان همچون «اقتصاد کف خیابان»، «عدم نظارت، اتباع نابسامان و ساختار فقرزا» و «خلاء تقنین، سیاست ناکارآمد و اجرای ناقص» مسائل ریشهای هستند که خود موجب تداوم این آسیب اجتماعی و عدم موفقیت طرحها شده است.
به گزارش ایسنا، کودکان کار و خیابان عمدتا به دلایل مختلفی همچون فقر فرهنگی، فقر اقتصادی، ورود غیرقانونی اتباع در کشور و... شکل گرفتهاند؛ هرچند که آمار دقیقی از تعداد کودکان کار و خیابان در کشور وجود ندارد، اما در سال ۱۳۹۹ معاون وقت امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور درباره آمار کودکان کار با اشاره به مطالعاتی که با دانشگاه علوم بهزیستی انجام شد، اعلام کرد که حدوداً ۷۰ هزار کودک خیابانی در کشور داریم.
از سوی دیگر نیز چندی پیش سرپرست دفتر امور آسیبدیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی از شناسایی ۷۰۰۰ کودک کار و خیابانی در کشور خبر داد و گفت که بر اساس برآوردها ۱۴ هزار کودک کار و خیابانی در کشور وجود دارد. اما از آنجایی که کشورهای دیگر نیز از این آسیب اجتماعی مصون نماندهاند، هر یک از کشورها به نوعی براساس سیاستهای اجتماعی خود ساماندهی این کودکان را در دستور کار قرار دادهاند.
ایران نیز مطابق قوانین و مقررات مصوب در خصوص کودکان کار و خیابان و تکالیفی که برعهده دستگاهها و نهادهای مختلف گذاشته شده، طرحهای ساماندهی مختلفی همچون طرح تجهیز و راهاندازی مراکز جمعآوری، شناسایی و هدایت متکدیان و کودکان خیابانی، طرح مراکز شناسایی، تشخیص و جایگزینی کودکان خیابانی، «خانه سبز» و «خانه ریحانه»، مهمانسرای (پناهگاه) سلامت کودکان خیابانی و طرح ساماندهی ۲۰ هزار کودک خیابانی، طرح حمایت از کودکان کار، طرح ساماندهی کودکان خیابانی، طرح تاسیس مراکز حمایتی و آموزشی کودک و خانواده و طرح حمایتهای اجتماعی از کودکان کار و خیابان را اجرا کرده است.
هرچند که این طرحها از سال ۱۳۷۸ تاکنون در کشور اجرا شده و همچنین اگرچه عدم وجود آمارهای مشخص درخصوص کودکان کار و خیابان امکان ارزیابی دقیق طرحهای اجرا شده را دشوار میکند، اما اجماع نخبگان و متخصصان این حوزه حکایت از آن دارد که طرحهای ساماندهی انجام شده به دلایل مختلف تاکنون نتوانستهاند چندان موفقیتآمیز باشند چراکه از دیدگاه متخصصان، این طرحها با چالشهایی همچون عدم پوشش انواع مختلف کودکان کار و خیابان، غلبه رویکرد جمعآوری بر جذب، تقلیل توانمندسازی کودکان کار و خیابان به «مساعدت مالی» ، غلبه نگاه کوتاهمدت به توانمندسازی به جای فرایندی دیدن آن، عدم تناسب بین منابع و مسوولیتها، عدم پوشش اتباع، عدم اجماع درخصوص نحوه مواجهه با پدیده کودکان کار و خیابان، عدم ارتباط صحیح سمنها با نهادهای دولتی و عدم توجه به ریشههای بروز پدیده کودکان کار و خیابان روبرو بودهاند.
مطابق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، از آنجایی که طرحهای مداخله پیشین دارای چالشهای بسیاری بودهاند و تاکنون نتوانستهاند آنچنان که باید پدیده کودکان کار و خیابان را ساماندهی کنند، هرگونه تصویب قانون و آییننامهای در باب ساماندهی کودکان کار و خیابان دارای الزاماتی است که بدون التفات به آن امکان حل این مساله میسر نیست. چالشهای ذکر شده درخصوص طرحهای مداخله صورت گرفته پیش از این بیانگر این است که هرگونه طرح جدید نیازمند «مفهومشناسی دقیق گونههای کودکان کار و خیابان»، «شناسایی ساز و کار و بسترهای موجود هر یک از این انواع» و همچنین «ارایه آمار و اطلاعات دقیق از این کودکان» است.
مفهومشناسی گونههای کودکان کار و خیابان
به نظر خلأ تعریفی جامع از واژگان مرتبط با پدیده کودک کار و خیابان موجب نادیده انگاشتن قشر عظیمی از کودکان کار و خیابان و پوشش حداقلی کودکان در معرض آسیب و آسیبدیده شده است. ساماندهی کودکان کار و خیابان جز با تعاریفی دقیق از گونههای مختلف کودکان کار و خیابان و تحت پوشش دادن انواع آن نمیتواند میسر شود.
چرایی زایش پدیده کودکان کار و خیابان
انجام هر گامی برای مداخله و توانمندسازی کودکان کار و خیابان نیازمند شناخت چرایی زایش پدیده کودکان کار و خیابان بوده و هرگونه اقدام بدون آگاهی از بسترهای بروز این پدیده، با شکست مواجه خواهد شد. نظریهپردازان در رشتههای مختلف علوم انسانی، به دنبال بررسی چرایی پیدایش کودکان کار و خیابان بوده و بهطور کلی در سه سطح به تبیین پدیده کودکان کار و خیابان پرداختهاند؛ سطح نخست سطح کلان است؛ در این سطح عواملی همچون توسعه و رفاه اجتماعی، مهاجرت، تورم، رکود اقتصادی، حاشیهنشینی و... به عنوان عوامل ساختاری مد نظر قرار میگیرند.
سطح دوم سطح میانه یا سطح خانوادگی است که نابسامانی و بیسازمانی در نهاد خانواده و ساختار آن را عامل اصلی در بروز پدیده کودکان کار و خیابان معرفی میکند که نظریه آنومی خانواده از ویلیام گود و نظریه اثرات متعامل در این دسته جای میگیرد. دسته سوم نیز سطح فردی است که در آن تمرکز اصلی بر ویژگیها و مشخصات کودک کار است. نظریاتی همچون فرهنگ فقر و انتخاب عقلایی بر این اساس به تبیین کار کودک میپردازند.
تحقیقات صورتگرفته در ایران نشان میدهد مجموعهای از عوامل موجب شکلگیری پدیده کودکان کار و خیابان شده و این درحالی است که عمده طرحهای مداخله ناظر بر سطح خرد و وضعیت خود کودکان کار و خیابان بوده است. انتخاب بهزیستی با ماهیتی حمایتی به عنوان مهمترین نهاد متولی در این زمینه نیز نشان میدهد رویکرد اصلی رویکرد حمایت از فرد آسیبدیده بوده و کمتر به بسترهای اجتماعی مولد این پدیده توجه شده است. شناخت ساز و کارهای شکلگیری پدیده کودکان کار ما را قادر میسازد تا مداخله را در نقطهای صورت دهیم که بیشترین اثربخشی را داشته و در واقع گلوگاه زایش مساله را هدف قرار دهد.
کودکان ارزانترین نیروهای کار
پدیده کودکان کار و خیابان، پدیدهای خلقالساعه نبوده و در نتیجه ارتباط مجموعهای از عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به وجود آمده است. بهطوریکه بسترهای بروز پدیده کودکان کار و خیابان در سه لایه «اقتصاد کف خیابان تقاطع سوداگری و نیاز»، «عدم نظارت، اتباع نابسامان و ساختار فقرزا» و «خلاء تقنین، سیاست ناکارآمد و اجرای ناقص» قابل بررسی است. لایه اول یا همان «اقتصاد کف خیابان تقاطع سوداگری و نیاز»: «اقتصاد کف خیابان» منبعی است برای رجوع افرادی که یا به دلیل فقر و نیازمندی یا به دلیل سوداگری به این منبع رجوع میکنند.
منظور از اقتصاد کف خیابان، در واقع «جریان پولیای» است که از «جمعآوری و تفکیک زباله»، «فروش کالا و ارایه خدمات در خیابان توسط کودکان» و «کمکهای خیریهای مردم در خیابان» حاصل میشود. مادامی که این جریان پولی در خیابان موجود است ناگزیر شاهد افرادی خواهیم بود که از این اقتصاد بهره میبرند. در این فرآیند کودکان به دلیل نابسامانی ناشی از مهاجرت و همچنین فقر یا توسط خانواده راهی خیابان میشوند یا افرادی سودجو آنها را به عنوان نیروی کار ارزان به خدمت میگیرند.
کودکان به عنوان نیروهایی که بیمهای برای آنها پرداخت نمیشود، قدرت چانهزنی ندارند، بعضا فاقد اوراق هویتی هستند و مهارت اندک و دستمزد پایینی دارند و ساعتها اضافه کاری میکنند، از جمله ارزانترین نیروهای کار به شمار میآیند و کارفرمایان همواره تمایل زیادی به استفاده از آنان در این فرایند داشتهاند. بنابراین در لایه اول «اتباع نابسامان» «فقر» و «پیمانکاران و کارفرمایانِ سوداگر» سه بستر اصلی موجود کودکان کار و خیابان هستند که با یکدیگر مرتبط بوده و در تلاقی «نیروی کار ارزان» و «بازار کف خیابان» بروز کودک کار و خیابان را موجب میشوند.
«فقر» عامل اصلی کار کودک در خیابان
ساز و کار ارتباط لایههای مختلف موثر بر بروز گونههای کودکان کار و خیابان: براساس آنچه مشاهدات تجربی و میدانی نشان میدهد با سه نوع کودکان کار و خیابان مواجه هستیم؛ «کودکان خیابان و کودک کار و در خیابان»، «کودکان زباله گرد» و «کودکان کار در کارگاهها». مسیر یا ساز و کار شکلگیری هر یک از این انواع به شکلی تقریبا متفاوت است.
در بحث کودکان کار در خیابان و کودک خیابان، «فقر» بیشترین تاثیر را دارد. فقرِ خانواده آنها را به سمت جریان پولی کف خیابان (فروش برخی از کالاها و خدمات به شهروندان در خیابان، استمداد از اعانههای مردمی در خیابان و جمعآوری زباله) سوق میدهد. در مورد کار کودک در خیابان (به جز زبالهگردی در سطح شهر)، کمتر میتوان از مافیا یا سیستم سازماندهی شده منظم، بحثی به میان آورد و عمدتا کودکان برای امرار معاش خانواده به جریان پولی کف خیابان هدایت میشوند، البته در موارد معدودی نیز فقر منجر به این میشود که کودکان به عنوان نیروی کار ارزان در اختیار برخی از افراد سودجو قرار گیرند و در خیابان به کار گرفته شوند.
برخلاف کودکان کار در خیابان که عمدتا به صورت انفرادی یا به وسیله سرپرست فقیر به کار واداشته میشوند، درخصوص کودکان زبالهگرد و کودکان مشغول به کار در کارگاهها مساله به گونهای دیگر است و جریان اصلی از وجود اتباع پرشمار غیرمجاز (که بعضا نیز به صورت قاچاق توسط سوداگران به کشور وارد میشوند) و همچنین خانوادههای فقیر که تامینکننده نیروی کار ارزان هستند، میگذرد. وجود این تعداد نیروی کار ارزان، پیمانکاران و کارفرمایان سودجو را در خلأ نظارتهای دقیق در بهرهکشی از کودکان آزاد گذاشته است.
کمبود آمار و اطلاعات متقن از چالشهای اصلی پدیده کودکان کار و خیابان
یکی از مهمترین ابزارهای سیاستگذاری و قانونگذاری در جوامع مختلف، «وجود آمار و اطلاعات دقیق» در حوزههای موردنیاز است و این درحالی است که کمبود آمار و اطلاعات متقن به عنوان یکی از چالشهای اصلی پدیده کودکان کار و خیابان همواره مورد بحث قرار گرفته است.
عدم وجود آمارهای مشخص نه تنها امکان تصمیمگیری دقیق در این حوزه را از سیاستگذاران سلب کرده، بلکه امکان ارزیابی دقیق فعالیت نهادهای متولی را نیز غیر ممکن کرده است. بر همین اساس اگرچه در بند «ح» ماده ۸۰ قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ۹۶-۱۴۰۰ مقرر شد «با اقدام سازمان بهزیستی و همکاری سایر دستگاهها تا پایان اجرای قانون برنامه ساماندهی کودکان کار به نحوی صورت گیرد که جمعیت کودکان کار حداقل ۲۵ درصد کاهش یابد» اما عدم وجود آمارهای دقیق در این زمینه امکان ارزیابی فعالیتهای انجام شده در این قانون برای نهادهای نظارتی میسر نیست.