کودکان و جنگ
این روزها تمامی خبرها نشان از آوارگی و ترس و وحشتی دارد که بیش از همه بر کودکان سرزمینهای درگیر تاثیر میگذارد. کودکانی که در دنیای کودکانهشان جز محبت و لبخند و شادی چیز دیگری را نمیشناسند و حالا باید با واقعیت تلخی به نام جنگ آشنا شوند.
مریم شاهسمندی
این روزها تمامی خبرها نشان از آوارگی و ترس و وحشتی دارد که بیش از همه بر کودکان سرزمینهای درگیر تاثیر میگذارد. کودکانی که در دنیای کودکانهشان جز محبت و لبخند و شادی چیز دیگری را نمیشناسند و حالا باید با واقعیت تلخی به نام جنگ آشنا شوند. فرقی نمیکند از کدام قوم و قبیله باشی ،فرقی ندارد در کدام سرزمین به سر میبری وقتی آوار جنگ بر سرت خراب میشود بیش از هر چیز این کودکان هستند که قربانی کینه ورزی بزرگسالان و سیاستمداران و حاکمان میشوند.
کودکانی که حق یک زندگی آرام و بدون دغدغه از آنها گرفته میشود کودکانی که زخم تیر و ترکش را تجربه میکنند. رنج مرگ ناگهانی پدر و مادر را قبل از اینکه از وجودشان سیراب شوند به دوش میکشند. کودکانی که کودکی نکرده در سیاهچاله ناکامیها و ترسها و نفرتها میافتند و آینده پیش رویشان هر چه باشد دیگر لبخندی به لبهایشان نمیآورد. کودکان در جنگ یک شبه بزرگ میشوند بدون اینکه بدانند چرا و چگونه به این وضعیت محکوم شدهاند. آنها از منازعات منطقهای چیزی نمیدانند. آنها اصلا دشمنی کردن را بلد نیستند آنها نمیدانند دشمن بودن یعنی چه؟ حتی نمیدانند و نمیتوانند برای کسی آرزوی مرگ کنند.
دنیای آنها دنیای رنگارنگ و شادی است که جنگ میشود کابوس ماندگار زندگی شان. کودکانی که در جنگها والدین خود را از دست میدهند، کودکانی که در جنگها مجروح میشوند و حتی ممکن است این جراحت تا آخر عمر همراهشان باشد دیگر کودکی نمیکنند نمیتوانند کودکی کنند. جنگ شاید برای بزرگسالان نشان دادن ضرب شست به دشمنان و مخالفان باشد اما برای کودکان رنجی است توام با ترس. کودکانی که اسیر جنگ میشوند دیگر به زندگی عادی بازنمی گردند. نمیتوانند به زندگی عادی بازگردند چرا که کابوسهای واقعی که تجربه کردهاند تا بینهایت همراه آنها باقی میماند. در بزرگسالی با این کابوسها زندگی میکنند و حتی وقتی خود والد میشوند این کابوسها رهایشان نمیکند. کودکان بیتقصیرترین قربانیان جنگها هستند. آنها که تا همین چند روز پیش به زندگی عادی و دیدن لبخند پدر و مادر عادت داشتند به بازیهای کودکانه و خندههای بیوقفه عادت کرده بودند حالا با هر صدای مهیبی بهت زده و ترسیده به دنبال آغوشی امن میگردند که شاید وجود نداشته باشد.
جنگ کودکان را بیش از همه نابود میکند. زندگی و آینده آنها را در تاریکی مطلقی فرو میبرد که دیگر بازگشت از آن تقریبا غیر ممکن به نظر میرسد. اگر کودکان بر سرزمینها حکومت میکردند قطعا هیچوقت کلمهای به نام جنگ در فرهنگ لغات هیچ کشوری پیدا نمیشد. کودکان سرشار از زندگی و دوستی و محبت هستند. اما حالا قربانی کینهتوزیهایی میشوند که هیچ چیزی از آن نمیدانند و قرار نیست که بدانند چرا که در دنیای کوچک کودکانه شان معنی جنگ برای آنها آوارگی، بیسرپرستی و گرسنگی است. جنگ برای آنها یعنی ترس مدام. یعنی زندگی در کابوسی تلخ که میتواند هرآنچه دوست داشتنی است را از آنها بگیرد و تنهایشان بگذارد. کاش کسی بود در این هنگامه جنگ و کینهتوزی تنها لحظهای به چشمان ترسیده کودکی نگاه میکرد و اعلام آتش بس میداد.