تغییر ات تدریجی در آرایش خانواده ایرانی
گروه اقتصاد اجتماعی|محمدمهدی حاتمی|
در غرب رسمی نانوشته وجود دارد که نتایج پژوهشهای اجتماعی در ایالات متحده را به عنوان یکی از چندفرهنگیترین ملل جهان، به عنوان مشتی نمونه خروار تلقی کرده و آن را به دیگر کشورهای غربی و حتی دیگر نقاط جهان هم تعمیم میدهند. از طرف دیگر، بررسیهای غیر رسمی و سردستی در ایران هم نشان میدهند که ساختار خانوار در حال از سر گذراندن تغییراتی بس شگرف است که شاید نتایج آن را تنها بتوان سالها بعد مشاهده کرد. دادههای سازمان ثبت احوال کشور نشان میدهند که در طول یک دهه گذشته، نرخ طلاق در کشور 2.18 برابر افزایش پیدا کرده است. آمارهای مرکز آمار ایران هم میگویند بعد خانوار در ایران بطور متوسط به 3.5 نفر رسیده است و این یعنی خانوادههای ایرانی بطور متوسط کمتر از 2 فرزند دارند. مقایسه همین دادهها با دادههایی مشابه در امریکا که میگویند جوانان امریکایی این روزها ترجیح میدهند در خانه پدری شان بمانند و ازدواج نکنند، قابل مقایسه به نظر میرسد. تغییرات گسترده جمعیت شناختی در وضعیت تاهل، دسترسی به آموزش و اشتغال، شیوه زندگی جوانان در ایالات متحده امریکا را دچار تغییر کرده است. در نظرسنجی موسسه پیو، تاثیر این تغییرات بر
مهمترین بعد زندگی این دسته از جوانان امریکایی مورد بررسی قرار گرفته است. در سال 2014، برای نخستینبار در حدود 130 سال گذشته، تعداد جوانانی که در رده سنی 18 تا 34 سال قرار میگیرند و ترجیح میدهند در خانه پدر و مادرشان زندگی کنند، از تعداد جوانان همین رده سنی که با همسر یا هم خانههایشان زندگی میکنند بیشتر شده است. به گزارش پیو، این آمار عجیب را در بادی امر میتوان به عدم تمایل امریکاییهای جوان به ازدواج پیش از 35 سالگی مربوط دانست.
در سال 2014، تنها 31.6درصد از امریکاییهای جوان در خانههایی مستقل، به همراه همسرانشان زندگی میکنند. این در حالی است که 32.1درصد از امریکاییها در همین گروه سنی، همچنان در خانه پدر و مادرشان هستند. 14درصد از این گروه جمعیتی هم به تنهایی زندگی میکردند، بیوهزنان و مردانی بودند که به تنهایی زندگی میکردند یا با یک یا دو همخانه به سر میبردند. 22درصد باقی مانده هم در خانه دیگر اعضای خانواده شان زندگی میکردند، مانند پدربزرگ و مادربزرگها، خواهر و برداران یا اعضای سببی خانواده یا آنکه در خوابگاههای دانشجویی و امثال آن، خانه را با گروههای همسن دیگر شریک بودند.
تقدم زندگی با پدر و مادرها بر سایر شیوههای زندگی، نکته تازهیی نیست. در امریکا، اوج این ماجرا در حوالی سال 1940 رخ داد، زمانی که 35درصد از جوانان امریکایی در خانه پدر و مادرشان زندگی میکردند (این نسبت در سال 2014 32درصد بوده است).
نسلی که بیکاری را عار نمیداند
بنا بر دادههای مرکز آمار ایران، در سال 1394، نرخ مشارکت اقتصادی ایرانیان حدود 38.2درصد بوده است. این یعنی بنا به تعریف، تنها 38.2درصد از ایرانیانی که بین 14 تا 64 سال سن دارند، مشغول به کاراند و 61.8درصد جمعیت باقی مانده، برای گذران زندگی به کار این جمعیت وابستهاند. 38.2درصد از جمعیت 14 تا 64 سالههای ایرانی حدوداً 23.5میلیون نفر را شامل میشوند. این البته در حالی است که نرخ بیکاری در میان جوانان و به ویژه زنان، بالاتر از سایر ردههای سنی است و نیازی به گفتن نیست که نرخ بیکاری، تنها قسمتی از نرخ عدم مشارکت اقتصادی را شامل میشود.
از سوی دیگر، جمعیت دانشجویان ایرانی که در مقاطع مختلف تحصیلات تکمیلی در حال تحصیلاند، چیزی در حدود 4.7میلیون نفر است و دادههای مرکز آمار ایران در سال 1391 هم نشان میدهد که در آن زمان چیزی در حدود 10میلیون نفر فارغالتحصیل دانشگاهی در کشور وجود داشته است.
آمارهای دیگری هم البته هستند که نشان میدهند از هر 3 جوان ایرانی که در سن ورود به دانشگاه قرار دارد، 1 نفر از دروازه کنکور گذشته و وارد دانشگاه میشود و این یعنی 2 نفر از هر 3 نفر جوان، در پایان دوران مقطع متوسطه، وارد دانشگاه نمیشود. مجموع این دو دسته داده آماری در کنار هم، مجموعاً به این معناست که نسلی نوپدید پا به عرصه اجتماع گذاشته است که نه کار میکند و نه تحصیل، نسلی که در معیشت هم سربار خانواده است.
افزون بر این، دادههای جمعیت شناختی مربوط به خانوار هم نشاندهنده آن است که تعداد خانوادههای تک نفره در ایران رو به افزایش است. دادههای مستخرج از هفتمین سرشماری عمومی نفوس و مسکن که در سال 1391 به روزرسانی هم شدهاند، نشان میدهند حدود 1.5میلیون نفر ایرانی در خانوادههای تک نفره زندگی میکنند.
این 1.5میلیون نفر، البته همه سالمندانی نیستند که زوج یا زوجه شان را از دست داده باشند. حدود 2100 نفر از آنها کودکانی در بازه سنی صفر تا 19 ساله هستند و 431هزار نفر هم سالمندانی که بیش از 75 سال سن دارند. 68هزار نفر از آنها هم زنان بین 20 تا 35 ساله هستند. شایان ذکر است که این دادهها چندان تازه نیستند و برای آنکه تصویری دقیقتر از زندگیهای تک نفره در ایران به دست بیاید، باید منتظر سرشماری نفوس و مسکن آینده بمانیم.
خانوادهای که مدرن شد
خانواده در ایران هم تغییراتی شگرف را از سر گذرانده است. فارغ از آن تصویری که فرهنگ کتبی، به معنای رجوع به دادهها و پژوهشها، میتواند در باب خانواده ایرانی فرا دست قرار دهد، فرهنگ شفاهی هم موید تغییراتی زیرپوستی در خانواده ایرانی است: پدرسالاری رویهیی متعلق به گذشته به نظر میرسد،
تک فرزندی پربسامدترین تصویر از خانوار است و طلاق هم دیگر به هیچوجه تابو به نظر نمیرسد. فشار ناشی از عبور پیک جمعیتی دهه 60 از برهههای مختلف زندگی، مانند نوزادی، ورود به مدرسه، ورود به دانشگاه و ورود به بازار کار، در هر مرحله تقریباً همهچیز را به هم ریخته است و این روند احتمالاً در آینده هم تداوم خواهد یافت، تغییراتی که با پرسشهایی تازه، چشماندازهایی تازه از زندگی را نیز پیش روی جامعه ایران قرار داده است.
به عنوان مثال، رسیدن این موج جمعیتی به سن تحصیل، مدارس دو و سه شیفته را با خود به همراه داشت و رسیدن آنها به دوران تحصیلات تکمیلی هم پرسشهایی تازه را پیش کشید: چرا دختران در برخی سالها تا 65درصد از ورودیهای دانشگاهها را به خودشان اختصاص داده بودند و اینکه آیا اصولاً باید به زنان اجازه داد در تمام فرصتها و جایگاههای شغلی با مردان به رقابت برخیزند؟
به عنوان مثالی دیگر، بعد خانوار را در نظر میگیریم. بعد خانوار ایرانی (تعداد نفرات در هر خانوار ایرانی) بر اساس سرشماری سال 1390 معادل ۳٫۶ نفر بود در حالی که این شاخص بر اساس سرشماری سال ۸۵ معادل ۴ نفر و در سرشماری سال ۷۵ معادل ۴٫۴ نفر بوده است. کاهش ۴ دهمدرصدی بعد خانوار در سال ۹۰ نسبت به سال ۸۵ طی ۵ سال اتفاق افتاده است اما کاهش ۴دهمدرصدی بعد خانوار در سال ۸۵ نسبت به سرشماری سال ۷۵ طی ۱۰ سال اتفاق افتاده است. به عبارت بهتر، خانوادههای ایرانی کوچکتر از قبل شدهاند.
جالب اینجاست که این شاخص نه برآیند میانگین بعد بالای خانوار در روستاها و بعد پایین خانوار در شهرها، که شاخصی است که تقریباً در تمام کشور به یک اندازه بوده است. به عبارت بهتر، بر خلاف باور عامه، اکنون عمده خانوادههای روستایی کشور هم مانند خانوادههای شهری، بین 1 تا 2 فرزند دارند و تعداد خانوارهای پر جمعیت کمتر از سرشماریهای پیشین است. تعداد جمعیت کمتر کودکان نه فقط به معنی حرکت به سمت خانوادههای مدنی تر-به تعبیر حمیدرضا جلایی پور، جامعه شناس ایرانی-که به معنی برآمدن نسلی است که به شیوهیی متفاوت رشد خواهد کرد. چندی پیش، پژوهشهایی که روی سیاست تکفرزندی در چین انجام شده بود، نشان از تغییراتی زیرپوستی در خود داشت که اندکی دیر فهم شده بود. سیاست تک فرزندی در چین، از سال 1979 و در راستای مبارزه با انفجار جمعیتی در چین اجرایی شد، اما 37 سال تداوم آن نتایج دلخواهی به بار نیاورد: تعداد مردان چینی امروز 33میلیون نفر بیشتر از زنان این کشور است، جوانان چینی و همچنین پدر و مادرهایشان عیبی در این نمیبینند که فرزندانشان همچنان در خانههای آنها
زندگی کنند.
بحرانهایی مانند بحران اشتغال، رکود اقتصادی نسبتا دیرپا و شکاف طبقاتی-که به استناد ضریب جینی- که بالاتر از دهههای پیشین است، نسلی را در ایران به وجود آورده که به شیوهیی متفاوت از پیشینیانش گذران زندگی میکند. نرخ طلاق اکنون در تهران به حدود 45درصد رسیده است، به این معنی که 45 ازدواج از هر 100 ازدواج به طلاق میانجامد. دادههای سازمان ثبت احوال کشور هم موید افزایش میزان طلاق در کشور هستند. در سال 1384، نسبت ازدواج به طلاق 9.4 بوده است، یعنی در کل کشور، به ازای هر 9.4 ازدواج، یک طلاق صورت گرفته است. این نسبت در 9 ماهه ابتدایی سال 1394، 4.3 بوده است، یعنی به ازای هر 4.3 ازدواج، یک طلاق ثبت شده است.
به عبارت بهتر، در طول یک دهه گذشته، تعداد طلاقهای ثبت شده در کشور 2.18 برابر شده است. افزایش نرخ طلاق و افت تمایل به ازدواج پدیدهیی همهگیر است و خانواده ایرانی هم به نظر میرسد که در همین مسیر نامیمون قدم گذاشته است. تغییرات زیرپوستی و بطئی خانواده در ایران، آن را بیش از پیش به خانوادههای دیگر در جهان شبیه کرده است.