کشوری که از رشد کشاورزی به رشد صنعتی رسید
گروه راه و شهرسازی
معمولا ادعا میشود که در کشورهای فقیر، رشد تولید کشاورزی به افزایش خروجی غیر کشاورزی منجر میشود. اما این نظریه مبهم است و شواهد کافی برای اثبات آن وجود ندارد. اصلاحات اقتصادی دهه 80 چین، نمونهیی است که بررسی آن میتواند نظریه درآمد بالاتر بخش کشاورزی که به خاطر اصلاحات به وجود آمده بود، به رشد کمی مهمی در خروجی بخش غیر کشاورزی کشور چین منجر شد. اینگونه ارزیابی میشود که بخش مهمی از این تاثیر، به خاطر صرفهجویی بخش کشاورزی پس از اصلاحات و سرازیر سرمایه به سمت سایر بخشهای اقتصاد بوده است. رشد کشاورزی، از اهمیت ویژهیی در فرآیند توسعه روستایی برخوردار است. پس اتخاذ برنامههایی که رشد کشاورزی را در اولویت قرار میدهند، میتواند هم به افزایش رفاه روستایی و هم به رشد اقتصادی کشور منجر شود.
آنطور که «ساموئل ماردن»، در وبسایت «اروپایی وکس» مینویسد، در بسیاری از کشورها، توسعه و صنعتی شدن بهشدت به یکدیگر وابستهاند. متون کلاسیک توسعه مانند نوشتههای رزنتاین، رودن، شولتز و لوییس ادعا دارند که کشورهای فقیر میتوانند برای پیشرفت در فرآیند توسعه، به افزایش درآمد بخش کشاورزی خود اتکا کنند. اما با وجود آنکه همبستگی میان تولید کشاورزی و اندازه بخش غیرکشاورزی غیرقابل کتمان است، شواهد کمی وجود دارد که رابطه مستقیم رشد اقتصادی و افزایش بهرهوری و تولید کشاورزی را تایید کند. به راحتی میتوان تصور کرد که سودآوری بیشتر بخش کشاورزی، منجر به هجوم فعالان اقتصادی و سرمایه به این بخش و نهایتا تهی شدن سایر بخشها از نقدینگی و خروج آنها از بازار شود. دقیقا مشخص نیست که چگونه تولید بیشتر کشاورزی به رشد سایر بخشها منجر میشود؛ آیا افزایش کارآیی کشاورزی تقاضای روستایی نیروی کار را کاهش میدهد؟ یا شاید کشاورزان نقش مهمی در تامین تقاضا و تزریق سرمایه برای صنایع بازی میکنند؟
یک مثال زنده
مشاهدات نشان میدهد که اصلاحات اقتصادی چین، در یک بازه زمانی 7 ساله (1978-1985) رشد تولید 10درصدی را در بخش کشاورزی چین موجب شده و این رشد را تخصصیسازی کاشت محصولات متفاوت در استانهای مختلف به وجود آورده است. اما تاثیر رشد کشاورزی چین بر اقتصاد این کشور چه بوده است؟ مطالعات بیانگر آن است استانهایی که به کشاورزی تجاری روی آوردهاند، به ازای هر یک درصد رشد کشاورزی، 1.2درصد رشد در بخش صنعتی را تجربه کردهاند.
اما چرا این اتفاق روی داده است؟ با جمعبندی دادهها میتوان به این نتیجه رسید که عامل نه کاهش تقاضا برای نیروی کار روستایی و نه افزایش تقاضا برای کالاهای صنعتی توسط روستاییان بوده است. بلکه آنچه باعث شده اقتصاد همزمان با بخش کشاورزی رشد را تجربه کند، آن بوده که صرفهجویی بخش روستایی به دنبال افزایش بهرهوری کشاورزی، موجب افزایش تزریق سرمایه به بنگاههای صنعتی محلی شده است. بنابراین مشخص میشود که برنامههایی که بهرهوری تولید کشاورزی را افزایش میدهند، میتوانند همزمان رشد کلی اقتصاد را نیز موجب شوند. پس میتوان نتیجه گرفت استراتژی «کشاورزی در گام اول» که توسط شولتز مطرح شده بود، تاثیرگذارتر از آن است که پیشتر گمان میرفت. اگر رشد کشاورزی در اولویت سیاستمداران کشور باشد، جدا از رفاه روستایی، رشد اقتصادی نیز حاصل میشود.