چرا به بانکها بیاعتمادیم؟
خوشبینی یا بدبینی افراد به بانکها میتواند نشاندهنده جهانبینی سیاسی آنها باشد
بانکها همیشه برانگیزاننده بیاعتمادی بودهاند. بدگمانی به بانکها بازمیگردد به آغاز نظام بانکداری مدرن در اروپای قرن هفدهم. آن دوره شاهد ظهور بانکهای مرکزی و بانکداری ذخیره کسری و نیز ازدیاد اسناد اعتباری انتقالپذیر (برات) بود. نخستین تاثیر این نوآوریها سویهیی عملی داشت. در کشورهایی همچون هلند و انگلیس، بانکها بههمراه مشروطهگرایی به میان آمدند. وامدهندگان به حکومتهایی که به حکمرانی قانون احترام میگذاشتند اطمینان بیشتری داشتند. همچنین بانکداری قدرت دولتها را برای تامین مالی جنگها و برپایی امپراتوریها فزونی بخشید.
انقلاب مالی پیامدهای ایدئولوژیکی مهمی دربرداشت. این انقلاب، ایدههای جدیدی را درخصوص رابطه بین پول و اعتبار، بسط و توسعه داد. در غرب تا چندین سده، وامدادن پول در ازای سود رسما ممنوع بود، اگرچه در عمل رخ میداد و با آن مدارا میشد.
این امر در جهانی که ثروت محدود و ایستا تلقی میشد همچون کاری غیرطبیعی و استثمارگرانه جلوهگر بود. رباخواری از نگاه مراجع قدرت مذهبی گناه بود و اقتصاد سیاسی قدیمی از زمان ارسطو باور داشت که پول «سترون» و درنتیجه ناتوان از «زایش» از رهگذر سود است. این نظرگاه در «دوزخ» دانته به منصه ظهور رسیده است که در آن وامدهندگان پول در کنار همجنسگرایان، هر دو بهجرم جماع «غیرطبیعی» مجازات میشدند. در قرن شانزدهم اصلاحات پروتستانی و رشد مداوم بازرگانی، بهتدریج ننگ پیوندخورده با رباخواری را از میان برد، اما وامدادن پول کماکان رنگوبوی کاری غیرطبیعی را داشت. طرفداران آغازین قدرت بانکها، برای ایجاد پول بر پایه اعتبار از اصول کیمیاگری، یعنی اصول جادوگری استفاده کردند تا تبدیل فلزات پایه به فلزات گرانبها و تبدیل سکه به پول کاغذی را مشابه یکدیگر
کنند.
از نظر این طرفداران، توجیه موجودیت بانکها و رشد فزاینده اعتبار و پول بازتابی از مفهوم تحولیافته امر طبیعی نزد آنهاست. اینکه بانکی میتوانست با مقدار مشخصی طلا کارش را شروع کند و 5 یا 10برابر آن مقدار طلا را بهصورت اعتباری وام بدهد «غیرطبیعی» نبود، چراکه خود اعتبار از دل تمایلات طبیعی انسان در جهت همکاری و خوشبینی درمورد آینده بیرون آمده است.
بانکها به عنوان تنها مجرای اصلی برای اعتبار به کار میروند، همچون نیرویی که اشتیاق معطوف به نفع شخصی انسان را در جهت رسیدن به خیر عمومی هدایت میکند، آن هم با تکیه بر ظرفیت انسان در وفای به عهد. با اعطای اعتبارِ مبتنی بر انتظار بازپرداخت، بانک جامعهیی متحدتر و امیدوارتر ایجاد کرد. در چنین دیدگاهی از جهان، درصورتیکه قرارداد بهنظر مردم عادلانه بود، پول میتوانست درواقع «زایش» داشته باشد. اندیشمندان عصر روشنگری، همچون جرمی بنتام و آنه رابرت ژاک تورگو، برای مثال ارتدوکسباوری قدیمی را معکوس و بهنفع اعتبار استدلال کردند.
بااینهمه، گروهی از اندیشمندان و رهبران سیاسی کماکان بانکها را نهادهایی غیرطبیعی و از بنیاد فاسد میدانستند. جی. جی.ای پوکاک تاریخدان آنها را «جمهوریخواهان کلاسیک» نامیده است. جمهوریخواهان کلاسیک باور داشتند که مالکیت در شکل زمین تنها منبع واقعی و ملموس ارزش است.
از نظر آنها، بانکها ارزش موهومی را ایجاد کردند که، به همان سرعتی که پدیدار شده، مستعدِ ناپدیدشدن است. افزونبراین، بانکها استقلال مردانه، بنیاد عمده جامعه را تحلیل بردهاند و زنصفتی کلفتمآبانه را گسترش دادهاند. موردی که به مذاق بدگمانها خوش میآید طرحِ متخصص مالی«جان لا» است. برای تامینِ بدهی ملی فرانسه از طریق وصلکردن آن به یک بانک و شرکت سهامی برای فروش سهمهایش در مناطق ثروتمندنشین لوئیزیانا. بعد از بالارفتن قیمتهای سهام بانک تا میزانی سرگیجهآور، شهوت سوداگری ناگهان فروکش کرد. این اتفاق موجب ورشکستگی حکومت فرانسه و بسیاری از افرادی شد که به برنامه لا اعتماد کرده بودند.
از دیدگاه جمهوریخواهان کلاسیک، بانکها همچنین میتوانستند به عنوان ابزارهایی برای دستکاری و ثروتمند کردن خود در دست نخبگان پشتپرده، عمل کنند. در اوایل قرن نوزدهم، شایعاتی درخصوص واکنشهای بهنگام خانواده بانکدار روچلید به شکست ناپلئون در واترلو موجب بروز چیزی شد که به موضوع موردعلاقه راست ضدیهودی بدل شد: این ایده که دسته کوچکی از بانکداران یهودی، بهوسیله اعتبار و وام، کنترل فرازوفرودهای تاریخ جهان را در دست دارند. [البته] درحقیقت، واترلو و سقوط ناپلئون تا حد زیادی ناتان مایر روچیلد را ورشکسته کرد. باوجوداین، تصورات کلیشهیی دیرینه درمورد یهودیان، به عنوان قرضدهندگان پول، بهعلاوه فهم نوبنیاد از قدرت بانکداری سازمانیافته، نظریههای توطئهمحور بیشتری را پروراند که مدعی بودند بانکداران کنترل رخدادهای سیاسی را در دست دارند.
از اوایل قرن نوزدهم، بانکها رونق گرفته و به بنیان زندگی اقتصادی مدرن بدل شدهاند، اما دلنگرانی مربوط به آنها هنوز ناپدید نشده است. در طول قرن نوزدهم، ایده مطلوب مالکیت مستقل که جمهوریخوان کلاسیک از آن پشتیبانی میکردند، بهتدریج از میان رفت. درعوض کار کارخانهیی بدل به شکل ایدهآل ارزش شد و ورای آن، مالیه مشکوک و ساختگی تلقی میشد. قهرمانان بسیاری از رمانهای قرن نوزدهمی، همچون رمان شمال و جنوب (۱۸۵۵) از الیزابت گسکل و شیوه زندگی امروزِ ما از آنتونی ترولوپ، کار «واقعی» در کارخانهها را به ثروت ساختگی و اغلب مخاطرهآمیز برآمده از سوداگری مالی ترجیح میدادند.
چنانکه در پرتو این تاریخ طولانی دیده میشود، بیاعتمادی کنونی به بانکها، که از سال ۲۰۰۸ بسیار برجسته شده است، کمتر به عنوان واکنشی بدیع به دوران درحالتغییرِ ما و بیشتر به عنوان آخرین فصل از ناسازنمای دیرپای اعتماد و اعتبار ظاهر میشود. بر پایه [تجربه] روزمره، اکثر ما بهاندازه کافی به بانکها اعتماد میکنیم و ترجیح میدهیم پول خود را در حسابی بانکی بگذاریم تا آن را مثلا در تشک جاسازی کنیم.
بااینحال، از نظر شدت پریشانی و انزجاری که بانک موجب آن میشود، هیچیک از دیگر نهادهای سرمایهدارانه را نمیتوان با آن مقایسه کرد. نظرسنجیها نشان میدهد که در سال ۲۰۱۰ صرفا 18 درصد امریکاییها به بانکها اعتماد داشتهاند. «سنجه اعتماد ادلمن» در سال ۲۰۱۵ (پیمایش سالیانه نگرشها از ۲۷۷ کشور صنعتی) نشان داده که، در میان صنایع عمده، تنها «رسانه» از بانکداری و مالیه کمتر مورد اعتماد بوده است.
بدگمانی به بانکها در میان طیفهای سیاسی مختلف وجود دارد. نظرگاههای سیاسی متفاوت گرایش دارند که بر وجوه متفاوت انتقادهای اصلی بر بانکها درنگ کنند. چپها مالیه را بهتمامی پیوندخورده با گروهی معدود و انگلوار از سودجویان در نظر میگیرند، سودجویانی که تا حد زیادی بیکارهاند. آنها بیشتر همچون جمهوریخواهان کلاسیک دیروزی، بانکها را مقصر جعلکردن ارزش ساختگی و ممانعت از کار «واقعی» میدانند. راستها بانکداری را تهدیدی برای استقلال ملی و شخصی در نظر میگیرند.
آنها نگرانی جمهوریخواهان کلاسیک را درمورد بانکداری و استبداد را دوباره مطرح میکنند. در ایالات متحده مثلا مفسرانی همچون گلن بک و ران پل، فدرال رزرو را فقط در ایجاد تورمها و رکودها مسوول ندانستهاند، بلکه آن را به عنوان ابزار استبداد نیز مورد نقد قرار دادهاند. خارج از گفتمان جریان اصلی، تئوریهای توطئهمحور درمورد بانکها اغلب رنگوبوی ضدیهودی دارند. برای امتحان، «بانکداری» را در یوتیوب جستوجو کنید. در این نظریههای توطئهمحور شایعاتی، همچون همانهایی که در مورد روچیلدها و واترلو وجود داشت، حضور پررنگی دارند.
هیچ نهادی آشکارتر از بانکها متکی بر اعتماد نیست. این موضوع دقیقا همان چیزی است که بانکها را در کانون بدگمانی قرار میدهد. از زمانی که بانکداری مدرن به میدان آمد، بانکها سوژه شکها و نگرانیهای شدیدی بودهاند. بسیاری از این بدگمانیها کماکان در ما وجود دارد. چرایی و چگونگی بیاعتمادی یک نفر به بانکها چیزهای زیادی به ما درخصوص دیدگاه سیاسی آن فرد درباره جهان میگوید.