تراژدی یک قهرمان
«در آن برهوت سفید دیگر نشانهیی وجود نداشت تا بتواند با آموختهها ترکیب شود و راه را نشان دهد. در چنین موقعیتهایی فقط حسی وجود دارد که اگر پرورش داده نشده باشد، کشنده خواهد بود. حسی که باید بارها در کوههای کم خطر آزمایش خود را پس داده باشد تا بتوان به آن اطمینان کرد. این همان تفاوت کوهنوردان باتجربه و بیتجربه است.» این شرحی است که آیدین بزرگی از سرسختی خطالراس پسندکوه میدهد، در گزارشی که بر نخستین صعود زمستانی این خطالراس نوشته است. آیدین کوهنورد باتجربهیی بود که آن حس پرورش دادهاش در آخرین صعود یاریاش نکرد. هنگامی که آیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراحی، 25 تیرماه سال 1392 بعد از یک ماه تلاش بر فراز قله 8051 متری برودپیک ایستادند، نه آنها و نه کس دیگری نمیدانست که قرار است به زودی حماسه آنها تبدیل به یک تراژدی شود. یک روز بعد، وقتی که خبر رسید اعضای تیم حمله، هنوز به کمپ سوم نرسیدهاند، شادی آنها که در ایران منتظر بازگشت کوهنوردانشان بودند، به نگرانی بدل شد. پسران
ایران در منطقه مرگ گم شده بودند و تنها راه تماس با آنها تلفن ماهوارهیی بود. یک هفته به آشوب و دلنگرانی گذشت تا اینکه آیدین در آخرین تماس خود از تلاش برای فرود گفت. فرودی که هیچگاه به سرانجام نرسید.
آیدین کوهنورد قهاری بود، ورزشکاری که در 20 سالگی برای نخستین بار به هیمالیا رفته بود و در 24 سالگی از سرشناسان جامعه کوهنوردی ایران به شمار میرفت. همه او را به جسارت، سرسختی و انگیزه ماجراجوییاش میشناختند. اما کمتر کسی بود که بداند در این پسرک «لعنتی» (لفظی که خود برای خود به کار میبرد) نویسنده چیرهدستی جنب و جوش میکند. مهارتش در نویسندگی از چشمها دورمانده بود تا اینکه پس از آغاز سفر بیبازگشتش، نامهیی از او منتشر شد. نامهیی گلایهآمیز که از حمایتهایی که نشد سخن میگفت، اما وعده صعودی جانانه میداد. صعودی که جانانه بود، اما فرودی در پی نداشت.
بعد از آیدین نوشتههایش جمعآوری شد. یاداشتهایی که در دفترش نوشته بود، گزارشهایی که در سایتها منتشر شده بودند، نامههایش، خاطراتش و آخرین دستنوشتههایش که از بیس کمپ برودپیک بازگشته بود، جمعآوری شد تا به شکل یک کتاب درآید. اکنون بعد از گذشت 3 سال، این کتاب آماده چاپ است. «مسیر ایران بر فراز برودپیک؛ داستان برودپیک و یادداشتهای آیدین بزرگی» نام گرفته و نشر چشمه انتشار آن را عهدهدار شده است. این کتاب چاپ میشود تا یادگاری باشد از آنها که داغ رفتنشان هنوز بر دلها سنگینی میکند.