هیجانات و خطرهای یک سیاست جدید چپ

۱۳۹۶/۰۷/۱۹ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۸۸۱۷
هیجانات و خطرهای یک سیاست جدید چپ

حال که نئولیبرالیسم در بحران است، وقت آن است که بر اهمیت تعلق و همکاری تاکید کنیم

 مولف: ویلیام دیویس

مترجم: سهیل جان‌نثاری

گاردین- آنچه خطرناک است می‌تواند هیجان‌انگیز هم باشد. از وقتی پرسش‌های هویت، اجتماع و ملیت دارند با فوریت تازه‌یی پرسیده می‌شوند و بعضی از پاسخ‌ها نیز عمیقا نگران‌کننده از کار در می‌آیند، بسیاری از دموکراسی‌های لیبرال با چیزی خطرناک دست به گریبان شده‌اند. اما آیا چیز هیجان‌انگیزی هم در جریان است؟ ظرفیت دموکراسی برای رقم زدن شگفتی‌هایی مثل نتیجه انتخابات سراسری ۲۰۱۷ در بریتانیا مسحور‌کننده است. برگزیت شاید لایحه‌یی انگشت‌نما برای خودآزاری اقتصادی باشد، اما به هر روی، چیزی جدید‌زاده خواهد شد. اما خطر همچنان پابرجاست و شاید در حال رشد باشد.

اینکه چنین اتفاقی حالا می‌افتد و نه 10 یا 20 سال پیش، پیامد مستقیمِ ازهم‌پاشیدگی چارچوب سیاست اقتصادی‌ای است که برای بیشتر 40‌سال گذشته امور را در بریتانیا، امریکا، کمیسیون اروپا، و بیشتر نهادهای چندجانبه در دست داشته است. اغلب از این چارچوب با نام «نئولیبرالیسم» یاد می‌شود، حتی اگر این اصطلاح طبقه ویژه‌یی از تحلیلگران را بیازارد که به نظرشان این عبارت نوعی دشنام بدون هیچ مرجع مشخصی است. ازهم‌پاشیدگی این چارچوب منافع متعارضی را پدید می‌آورد، و بسیاری از چپ‌ها، متوجه دیگری ستیزی‌ای شده‌اند که می‌تواند در غیاب قوانین پایدار مبتنی بر بازار از کنترل خارج شود.

به نظر جورج مونبیو، نئولیبرالیسم، بیش از هر چیز دیگری، باید همچون یک «قصه» فهم شود؛ قصه‌یی که دقیقا در لحظه مناسبی در معرض دید قرار گرفت: زمانی که قصه پیشین -کینزگرایی- در دهه ۱۹۷۰ تکه و پاره شده بود. قدرت قصه‌ها سهمگین است، ازاین‌رو که آنها «ابزاری هستند که با آنها راهمان را در جهان پیدا می‌کنیم. آنها به ما امکان می‌دهند که نشانه‌های پیچیده و متناقض را تفسیر کنیم». قصه مخصوص نئولیبرالیسم «ما را همچون رقیبانی تعریف می‌کند که بیش از هر انگیزش دیگری، به وسیله خواست پیش‌افتادن از رفیقانمان هدایت می‌شویم. »

شاید این قصه چندان جذاب نبوده باشد، اما معنا و وضوح فراهم می‌کرده است. راهنمایی برای چه کردن و چگونه زیستن داشته است. با صعود مارگارت تاچر و رونالد ریگان، نئولیبرالیسم به کنترل چگونگی طراحی سیاست‌ها و ساخت نهادها دست پیدا کرد. با نشر بیشتر، به جایی رسید که شیوه فهم خودمان را شکل داد و ما را به جایی رساند که مسوولیتی فزاینده برای نیازها، امنیت اقتصادی و سلامتی خودمان به عهده بگیریم، و در این راه ارزش وابستگی و پیوندهای اجتماعی را کاهش داد.

مشکلات بزرگ جهانی نئولیبرالیسم را می‌شود به وضوح دید. بحران مالی شاهدی برای حماقت‌بار بودنِ مقررات‌زدایی بود، و ناتوانی در عبور از آن نشان می‌دهد که چگونه سیاست اقتصادی ارتدوکس دیگر جوابگو نیست. راه‌حل‌ها برای تغییرات آب‌وهوایی فلج شده‌اند، چون لازم است به استراتژی‌های شرکتی و مالی احترام گذاشته شود. اما مونبیو علاوه ‌براین‌ها، شواهد روانی و زیستی قابل توجهی را شرح می‌دهد که نشان می‌دهند چگونه اخلاق رقابت شخصی به همه ما آسیب می‌زند و در تضاد با نیازها و غرایز ذاتی است. تنهایی و بی‌اعتمادی فقط مشکلات اجتماعی عصر ما نیستند، اما به شکلی فزاینده برای سلامت ما به تهدید تبدیل شده‌اند.

مساله اینجاست که ما قصه جدیدی برای گفتن نداریم و بنابراین در تکراری به سبک فیلم روز گراندهاگ گیر افتاده‌ایم. هدف اصلی بیرون از خرابه‌ها مشخص‌کردنِ مسیرهای خروج از این وضعیت تیره و تار است. تعداد کمی از ایده‌های سیاسی موجود در کتاب اصالتا متعلق به مونبیو هستند (او با نظم و سخاوت به منابع‌شان ارجاع می‌دهد) و بعضی از این ایده‌ها (مثل بودجه‌بندی مشارکتی و درآمد پایه) مدت‌هاست که مطرح هستند، اما به‌ندرت در یک روایت جامع و واحد جمع شده‌اند. مونبیو پیش از هر چیز دارد مثلِ یک قصه‌گو نقش ایفا می‌کند. او اشتیاقی ویژه به اقتصاد محیط‌زیستی کیت راورث و تکنیک‌های فعالیت مشارکتی ستاد انتخاباتی برنی سندرز نشان می‌دهد.

برای ساخت قصه جدید، مونبیو به شدت به شواهد روبه‌رشد برای طبیعتِ ذاتا اجتماعی و همدلانه ما انسان‌ها تکیه می‌کند. انسان‌ها «بهترین همکاری‌کننده‌ها» هستند و همین ویژگی سلطه ما بر جهان طبیعت را توضیح می‌دهد. فداکاری و توجه به احساسات دیگران ویژگی‌هایی تکاملی هستند که برای زیست ما حیاتی‌اند، و در نتیجه این واقعیتی است که دردهای «اجتماعی» (مثل تنهایی یا اندوه) نشانه‌های بسیاری تولید می‌کنند که مشابه دردهای «فیزیکی» است. وقتی در میانه سده بیستم، برای نخستین بار، اقتصاددانانی مثل فردریک فون‌هایک قصه نئولیبرال را تعریف می‌کردند، بیشتر این پژوهش‌ها ناشناخته بود، باوجود این‌، آنها جنبه‌های مهمی از وضع بشر را برجسته می‌کنند که فرهنگ فردگرا و رقابتی ما آنها را نادیده گرفته است.

مونبیو می‌گوید که این یافته‌ها حاکی از آن است که یک قصه سیاسی جدید باید بالاتر از هر چیز، برای «تعلق» امتیاز قائل شود. ما نیاز داریم حس کنیم که به مکانی خاص و اجتماعی خاص تعلق داریم که با همراهی آن می‌توانیم به اهداف مشترکی برسیم. ما نیاز داریم با مجموعه جدیدی از نهادها که از طریقشان افراد بتوانند جمعا زندگی و محیط خودشان را شکل دهند، با همه‌گیری بیگانگی مبارزه کنیم. بیرون از خرابه‌ها خطابه‌یی شورانگیز و خوش‌بینانه در دفاع از دموکراسی بیشتر ایراد می‌کند، دموکراسی در عملا تمام حوزه‌های زندگی، از جهانی تا محلی و در این روند، پول‌های کلان را هم از سیاست بیرون می‌اندازد. همزمان، شهود مونبیو درباره «تعلق» با روحیه سیاسی فعلی همخوانی دارد. آیا گرایش به تعلق، یا حداقل حسی از عدم تعلق به بروکسل نبود که بیشترِ رأی‌های برگزیت را در سبد انداخت؟

بیرون از خرابه‌ها کتابی شدیدا معاصر است که بالقوه مجموعه‌یی از ابزارها در اختیار چپ می‌گذارد که با آنها بحث را در زمینی پیروز شود که غالبا تحت سلطه راست پوپولیستی است. بعد از منظره افسرده‌کننده گشت‌وگذارِ بوریس جانسون با اتوبوس در مناطق سابقا صنعتی و وعده او برای بودجه بهداشت عمومی که می‌دانست هرگز واقعی نخواهد شد، نیازی مبرم به چشم‌اندازی صادقانه‌تر داریم برای اینکه مردم «کنترل را پس بگیرند». نیروی امیدبخش و عمل‌گرایانه مونبیو دقیقا چیزی است که چپ‌ها حالا نیازمند آن هستند. بعضی از طرح‌های او در مرز آرمانشهری ‌بودن است، اما به‌هرحال قصه هایک هم همین طور بود.

خوش‌بینی البته نقاط کور خودش را ایجاد می‌کند. مونبیو از هیجان قدرت مردمی آگاه است، اما از خطرات این هیجان اثری نیست. او به چشم‌انداز بدبینانه تامس هابز اشاره می‌کند؛ فیسلوف سده هفدهمی که می‌گفت با توجه به ماهیت ذاتا مشکوک و مغرور ما، کارِ اصلی دولت متوقف‌کردن کشتار ما به دست یکدیگر است. مونبیو به ما اطمینان می‌دهد که «امروز، با دانستن آنچه ما درباره ماهیت و اصل انسانیت می‌دانیم، می‌توانیم صراحتا اعلام کنیم» که دیدگاه هابز «اشتباه است». همه ما دوست داریم این حرف درست باشد (حتی هابز هم دوست داشت)، اما این حرف ادعایی بی‌پرواست، مخصوصا روی پرتگاه پسانئولیبرالی که بالایش ایستاده‌ایم.

اشتیاق برای «تعلق» به شکلی تاریخی با محافظه‌کاری رمانتیک مرتبط شده است، گرچه مونبیو چند مثال نقض خوب مثل مجله کلاریون می‌آورد، که در دهه ۱۸۹۰ جوامع سوسیالیست و باشگاه‌های پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری تشکیل داد، بااین‌حال چنین پیشنهادی در فضای کنونی، حداقل برای خوانندگانِ کمتر خوش‌بین چند پرسش ایجاد می‌کند: یکی این است که آیا مشارکت دموکراتیک می‌تواند همان حس تعلقی را به وجود بیاورد که نیروهای سیاسی سیاه‌تر با وعده رسیدگی به خودی و بیرون نگاه داشتن دیگران تحریک می‌کنند؟ اگر چپ می‌خواهد گفت‌وگویی را درباره تعلق آغاز کند، لازم است مطمئن باشد که می‌تواند به پایانش برساند. بالاخره، قصه‌گوی دیگری نیز در بریتانیا هست که فرقه رشد تولید ناخالص داخلی را به چالش می‌کشد و به حس تعلق اولویت می‌دهد: نام او نایجل فاراژ است.

چندان مسلم نیست که دموکراسی - حتی دموکراسی فراگیر و پرونق- همان برون‌دادهای اجتماعی و محیط زیستی شادی‌آوری را تولید کند که مونبیو از آن انتظار دارد و در عین‌حال، احترام به علم را هم حفظ کند. تعیین‌ناپذیری قدرت مردمی هم هیجان‌آور است و هم خطرناک. مونبیو جایی با استادی می‌نویسد که چگونه باید موسیقی، «انرژی‌زاها»، و سخنرانان را ترکیب کرد تا سرزندگی راهپیمایی‌های اعتراضی را تبدیل کنیم به برون‌دادهایی بلندمدت‌تر در کارزارها. «انرژی‌زاها موزیسین‌ها را وامی‌دارند تا جمعیت را در خواندنِ یک سرود رهبری کنند: هیچ راه بهتری برای تولید حس همبستگی و حس مشترک نیست» این حرف‌ها همان‌قدر که علاقه مونبیو را برمی‌انگیزد، شبیه یکی از تجمع‌های ترامپ هم است.

ممکن است مونبیو پاسخ دهد که خطرهای متعددی همین حالا در قالب تغییرات آب‌وهوایی، فساد سیاسی، پریشانی روانی و نابرابری به واقعیت بدل شده‌اند و چرا باید با خطر دشمنان بالقوه زندگی کرد وقتی دشمنان پابرجایی همین حالا همه جا را به آشوب کشیده‌اند؟ بیرون از خرابه‌ها تا حدی یک‌جور کتابچه راهنمای فعالان است، که هدفش هماهنگی و قوت بخشیدن به کسانی است که جهان متفاوتی می‌خواهند. با هشدار و ترس نمی‌شود قصه‌یی تحریک‌کننده ساخت. امیدوارم موفق شود.

منبع: ترجمان