مکانیسم سرمایهگذاری موثر در کسب و کارهای کشاورزی
یک بازار که در بخش روستایی هندوستان برای صنعتگران با درآمد پایین توسعه یافته است تا محصولات خود را بفروشند، بهطور عمده خالی میماند و تنها از سوی گروه منتخبی از صادرکنندگان با درآمد بالا استفاده میشود. چرا؟ دلیل آن این است که هنگام برنامهریزی این تاسیسات، مقامات دولتی تنها با افرادی با موقعیت بالای مشابه مشورت کردند. در جای دیگر یک کارآفرین پانامایی با دیدگاه جسورانهیی در مورد معرفی تکنیکهای ارگانیک برای کشاورزان قهوه تنها پس از چند ماه، کسبوکارش را تعطیل کرد. گرچه کشاورزان محلی علاقهمند بودند، اما نتوانسته بودند ریسک مالی در ایجاد این تغییر را به عهده بگیرند.
اینها در بین یافتههایی است که جامعهشناس اقتصادی لارا دورینگ (Laura Doering)، در پژوهش خود روی ایجاد توسعه اقتصادی و کارآفرینی در اقتصادهای نوظهور بررسی کرده است. سیاستهای توسعهیی ممکن است در یک سطح بالا اتخاذ و جمع شوند، اما موفقیت آنها وابسته به فعل و انفعالات روزانه پیچیده بین افراد است و این تعاملات - مانند همه تعاملات انسانی دیگر - نسبت به سوءگیریها آسیبپذیر هستند و محرک آنها بهجای تئوری اقتصادی، نیازهای اساسی بشر است.
دورینگ، استاد مشاور مدیریت استراتژیک دانشکده مدیریت راتمن در دانشگاه تورنتو، یک رزومه آکادمیک دارد. او در دارتموث، در روانشناسی و علوم مغزی تخصص یافت. دورینگ یک مدرک کارشناسی ارشد در توسعه اجتماعی بینالمللی از دانشگاه نیوساوتویلز در استرالیا و یک مدرک دکترا در جامعهشناسی و مدیریت کسبوکار از دانشگاه شیکاگو دارد.
او بخش قابل توجهی از شغل خود را صرف کار میدانی در امریکای لاتین کرده است. او با پیشینهاش، قادر به ترکیب عوامل کمی و کیفی است. عوامل کمی به او یک دید کلی از رفتارها و پیامدها میدهد و عوامل کیفی این اطمینان را حاصل میکند که او درک میکند که زندگی و روابط مردم واقعا شبیه چیست. همانطور که او در مصاحبه اخیر خود با «استراتژی بیزینس» توضیح داده است، چنین درکی برای ایجاد انواع سیاستها و فرصتهایی که از رشد پایدار اقتصادی حمایت خواهد کرد، ضروری و مهم است.
چگونه سوگیری میتواند بر توسعه اقتصادی تاثیر بگذارد؟
دورینگ: حوزهیی که من شاهد آثار منفی سوءگیری بودهام در همکاریهای عمومی-خصوصی۱ است. همکاریها بین مقامات دولتی و رهبران کسبوکار، میزان رشد اقتصادی را در جهان تسهیل کرده است. اما بررسیها نشان میدهند که این مشارکتها میتواند منجر به ابتکارات اقتصادی شکستخورده نیز شود.
من با آرونا رنگاناتان در دانشگاه استنفورد روی پروژهیی کار میکنم که در آن نگاه عمیقی در همکاری عمومی- خصوصی در هندوستان داریم؛ همکاریهایی که با همه عناصر درست برای موفقیت شروع شد اما به شکست انجامید. موضوعی که ما مورد مطالعه قرار میدهیم، مقامات رسمی دولتی در هندوستان شروع به ایجاد یک پارک صنایع دستی صنعتی کردند تا عمدتا از سوی صنعتگران با درآمد کم استفاده شود.
اما تنها افرادی که از این پارک استفاده میکردند، تاجران و صادرکنندگان با درآمد بالاتر بودند. به عبارت دیگر، این پارک برای افرادی که موقعیت بالاتری در جامعه داشتند به خوبی عمل کرد به این معنی که ثروتمندان را ثروتمندتر کرد.
بخشی از دلیل شکست آن به ارتباط بین نهادهای دولتی و اعضای بخش خصوصی مربوط است. نهادهای دولتی با اعضای بخش خصوصی که در موقعیت اجتماعی مشابه آنها بودند مشورت کردند: آنها به خوبی تحصیل کرده بودند، درآمدهای بالاتر و پیشینه مذهبی مشابه داشتند.
به این معنی که عوامل دولتی از همکاری با اعضای بخش خصوصی که برای پروژه مهم و با آنها متفاوت بودند، چشمپوشی کردند: صنعتگران با درآمد پایین که تحصیلات بسیار زیادی نداشتند و پیشینه مذهبی متفاوتی داشتند. دولت یک پارک طراحی کرد که بهطور کامل برای افرادی که قرار بود کاربران اولیه پارک باشند، بد طراحی شده بود.
صنعتگران کم درآمد پارکی میخواستند که به تولید صنایع دستی آنها کمک کند اما در عوض دولت پارکی با تکنولوژی پیشرفته و کاملا اتوماتیک طراحی کرد که اساسا ماهیت صنایع دستی صنعتگران را تغییر داده است.
چون سوءگیریها بسیار شایع هستند؛ درسهای مهمی در این مثال برای یادگیری وجود دارند. در سراسر جهان، دولتها در حال طراحی سیاستها و پروژههایی برای توسعه رشد اقتصادی بین گروههای بخش خصوصی هستند که آموزش و درآمد کمتری دارند.
اما اگر دولت هنگام طراحی چنین ابتکاراتی بطور فعال با اعضایی با موقعیت پایینتر از بخش خصوصی همکاری نکند، احتمال بسیاری وجود دارد که این پروژهها شکست بخورند. علاوهبر این، بدون مشاوره فعالانه با افراد فقیر، دولت در معرض خطر بسیاری از نابرابریهای اجتماعی قرار دارد که چنین ابتکارات اقتصادی برای کاهش آن طراحی شدهاند.
به نظر من بخشی از چالشی که همه ما با آن روبهرو هستیم، مواجهه با انتظارات و رفتارهایی است که ما را به سوی افرادی هدایت میکند که آشنا و راحت هستند و ما را از کسانی که متفاوت هستند، دور میکنند.
حتی در ادبیات آکادمیک، تمایل داریم تا در مورد توسعه اقتصادی به عنوان یک فرآیند سطح کلان و از بالا به پایین فکر کنیم که از سوی سیاستها هدایت میشود. بخشی از آنچه در تلاش هستم تا انجام دهم این است که ببینیم چگونه توسعه واقعا از راههایی به دست میآید که متفاوت از آن چیزی هستند که بر مبنای سیاستها انتظار داریم؛ روشهایی که از تعاملات در سطح کلان بین انسانها نتیجه میشود. این چیزی است که معنای توسعه را میرساند: تعاملات بین انسانها و زمانی که به این طریق در مورد آن فکر میکنیم، به نگاه جدیدی برای تفکر در مورد رشد اقتصادی دست مییابیم.
چالشهای کلیدی پیشروی کارآفرینان در بازارهای نوظهور چیست؟
زمانی که در دانشگاه مشغول تدریس بودم، با دریافت بورس Fulbright به پاناما سفر کردم تا با کارآفرینان با درآمد پایین و در مقیاس کوچک مصاحبه کنم. به یاد دارم که با یک خانم ۵۰ ساله که صاحب یک مغازه تعمیر لباس بود، مصاحبه کردم. در پایان مصاحبه، از من سوالی پرسید که دلیلی برای اکثر تحقیقات آکادمیک بعدی من بود. «همه ما کارآفرینان خرد، چرا همیشه سخت کار میکنیم ولی هیچوقت پیشرفت نمیکنیم؟»
یکی از موارد شگفتانگیز در مورد کارآفرینی در بازارهای نوظهور، این است که مالکیت کسبوکارهای کوچک رواج زیادی دارد، اما نقش کمی در رشد اقتصادی در سطح منطقهیی یا ملی ایفا میکند. چالش اصلی این است که تعداد زیادی از کارآفرینان با درآمد کم، حتی با وجود داشتن همه مواد لازم، با شرایطی مواجه میشوند که پیشرفت و رشد را برای آنها سخت میکند.
به عنوان مثال، طی تحقیقاتم در پاناما، دریافتم که تعداد زیادی از کارآفرینان فقیر، ایدههای کسبوکار جدید و خلاقانهیی داشتند. آنها با شرایط سخت و از روی اجبار روبرو میشوند و این شرایط آنها را بهشدت خلاق میسازد و آنها را تشویق میکند تا راهحلهایی را پیدا کنند که کمتر به ذهن دیگران خطور میکند. اینگونه کسبوکارهای جدید در مقایسه با کسبوکارهایی که به سادگی موارد بیشتری از آنچه قبلا در بازار موجود است ارائه میدهند، از پتانسیل رشد بیشتری برخوردار هستند.
ولی همین ضرورتی که باعث ایجاد خلاقیت میشود، خود باعث میشود که صاحبان این کسبوکارها نتوانند از نتیجه خلاقیت خود بهرهمند شوند. مشکل اینجاست که آنها نیاز به سوددهی سریع دارند. کارآفرینان فقیر نمیتوانند منتظر بمانند، آنها ذخیره درآمدی کافی ندارند که بتوانند به مصرفکننده اجازه دهند تا با محصولات و خدمات جدید آشنا شوند.
با تغییر سرمایهگذاری به مدل «من هم همینطور» یعنی فروش چیزهایی که قبلا در بازار وجود دارد، ولی پتانسیل بسیار کمی دارد، کارآفرینان فقیر میتوانند سریعا به یک مقدار حداقلی از پول دست یابند. شما میتوانید وارد بازار میوه و سبزیجات شوید و در همان روز اول یک جعبه میوه بفروشید. ولی اگر شما نخستین نفر در بازار هستید که میخواهید اسموتیهای میوه بفروشید، باید بتوانید مدت زمانی را صبر کنید تا مردم به استفاده از این محصول عادت کنند.
آیا راهی برای مقابله با این شرایط وجود دارد؟
ما باید شرایطی ایجاد کنیم که برای این کارآفرینان زمان و انعطافپذیری لازم بخریم. به نظر من این حوزهیی است که بخش خصوصی میتواند بطور بالقوه نقش ایفا کند. اگر میتوانستیم برای کارآفرینان درحالی که آنها ایدههای خود را تدوین و آنها را در بازار آزمون میکنند، یک دستمزد کوچک فراهم کنیم و در توسعه این ایدهها آنها را حمایت کنیم - مشابه آنچه در یک مرکز رشد (incubator) کسبوکار رخ میدهد - من فکر میکنم که ما شاهد رشد بسیار بیشتری بین کسبوکارهای کوچکمقیاس در بازارهای نوظهور خواهیم بود.
به این ترتیب این کارآفرینان از زمان و حمایت و توسعهیی که یک مرکز رشد مانند این ارائه خواهد داد منفعت به دست میآورند. مراکز رشد میتوانند به سرمایهگذاران دارای فکر اجتماعی، اجازه دهند تا وارد برخی منابع شگفتانگیز ایدهها و خلاقیتی شوند که اکنون درست دیده نمیشوند. ممکن است فرصتهایی برای کسب بازدهی روی برخی از این ایدههای کسبوکار وجود داشته باشد و این در صورتی است که آنها بهطور مناسب تدوین یافته و توسعه پیدا کرده باشند.
به عنوان مثال، یک بار با مردی مصاحبه کردم که بطور خلاصه یک کسبوکار راه انداخته بود که به دیگر کشاورزان تکنیکهای کشاورزی ارگانیک را آموزش میداد. او در رشته کشاورزی ارگانیک درس خوانده بود و میخواست به سایر کشاورزان نحوه کشت قهوه را به شیوهیی آموزش دهد که از نظر محیطزیستی پایدارتر بود. او از منطقهیی در پاناما بود؛ جایی که هنگام رشد قهوه از آفتکشهای بسیار زیادی استفاده میشد.
کشاورزی ارگانیک هنوز آنقدر محبوب نیست؛ گرچه تقاضای بسیار زیادی برای لوبیاهای ارگانیک وجود دارد. در این شرایط او شرکتی را شروع کرد که شاید چند ماه دوام آورد و سپس ناچار به بستن آن شد. کشاورزان محلی به روشهای ارگانیک علاقهمند بودند، اما نمیتوانستند از پس آموزش بربیایند و در مورد تغییر فعالیتهای رشددهنده خود نگران بودند.
من فکر میکنم که این یک مثال خوب از یک کسبوکار با اندکی حمایت بیشتر است که پتانسیل قوی برای جهش داشت (هم حمایت مالی که زمان برای متقاعد کردن سایر کشاورزان نخواهد داد که فعالیتهای ارگانیک یک سرمایهگذاری ارزشمند است و همچنین مربیگری برای توسعه مدل کسبوکار کلی آن) .
ساز و کار یک سرمایهگذاری تاثیرگذار، پیشنهاد میکند که این میتواند یک محرک برای مراکز رشد بازارهای نوظهور باشد. یکی از دلایلی که سرمایهگذاری تاثیرگذار با وجود اینکه در دوران ابتدایی خود است، میتواند هیجانانگیز باشد، این است که قادر به تامین منابع مالی برای شکلهای جدید کسبوکار است.
سرمایهگذاری تاثیرگذار به سرمایهگذاران این امکان را میدهد که بازگشت سرمایه داشته و منابع مالی آنها را به سمت مواردی سوق میدهد که از نظر اجتماعی مهم هستند و فرصتهای جدیدی برای ایجاد و رشد شرکتهای اجتماعی فراهم میکند. این امر منجر به بههم رسیدن فرصتهای اجتماعی و مالی میشود و این همان چیزی است که بهطور خاص برای افراد جوان جذاب است.
پینوشت:
۱. سازوکاری است که با کمک آن دولتها با همکاری شرکتهای بخش خصوصی، زیرساختهای مورد نیاز برای ارائه خدمات به عموم جامعه را گسترش میدهند.
منبع: ایانا