پارادوکس دولت پساپوپولیست

۱۳۹۶/۰۹/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۱۳۰۳۷

 بهاره مهاجری   

معاون سردبیر

سیاست‌های اقتصادی حسن روحانی در برهه‌های مختلفی از دوران ریاست‌جمهوری وی مورد انتقاد قرار گرفته است. شاید نخستین بار با اجرای طرح سبد کالا مورد انتقاد هواداران و منتقدان قرار گرفت و مورد آخر با ارائه لایحه بودجه 1397، لایحه‌یی که عمده‌ترین انتقادات به آن «افزایش عوارض خروج از کشور» و نیز «افزایش قیمت بنزین و دیگر حامل‌های انرژی» بوده است. موارد انتقادی به سیاست‌های روحانی که متنوع به نظر می‌رسند، البته به ظاهر از جنس متفاوتند اما در حقیقت او با یک چالش اساسی روبه‌روست؛ روحانی سیاستمداری عملگراست که پس از 8 سال حضور یک دولت پوپولیست بر سر کار آمده است. حال از یک سو با مشکلات ریشه‌یی در اقتصاد کشور مواجه شده و از سوی دیگر با عامه مردمی روبه‌روست که به سیاست‌های پوپولیستی خو گرفته‌اند. حرکت برای راضی کردن عامه مردم، انتقاد نخبگان و اقتصاددانان را به همراه دارد و تلاش برای حل مشکلات بنیادین با واکنش تند مردم روبه‌رو می‌شود.

نگاهی به تاریخ ایران و جهان نشان می‌دهد که لزوما انتظارات مردم با منافع ملی یا رونق اقتصادی کشور همسان نیست. برای نمونه پرداخت یارانه‌ها از جمله مواردی به شمار می‌رود که مردم را به ورطه محق بودن انداخته اما بررسی‌های اقتصادی و سیاسی نشان می‌دهد که این پرداخت از لحاظ اقتصادی و از منظر سیاسی به نفع کشور نیست. ارزش یارانه‌یی که اکنون پرداخت می‌شود با احتساب تورم و کاهش ارزش پول ملی، معادل 9هزار تومان است که تاثیری بر زندگی مردم ندارد اما قطع آن، چنان بار سیاسی عظیمی بر دوش دولت و نظام می‌گذارد که گویی حق «حیات» آنها سلب شده است. لذا این سوال مطرح است که «روحانی چه می‌تواند بکند تا هم مردم راضی باشند و هم اقتصاد کشور در مسیر رونق بیفتد؟» البته این پرسش پیش روی تمام سیاستمداران و دولتمردانی است که می‌خواهند اداره امور کشور را در دست داشته باشند ولی دوران آغاز به کار روحانی دوران پساپوپولیست بود و این چالش رنگ و بوی بسیار جدی‌تری داشت. اگر دولتمردان بخواهند فقط انتظارات مردم را برآورده کنند، این انتظارات پایانی ندارد و نمی‌توان برای آن سقفی قائل شد. یادمان باشد که دولت احمدی‌نژاد به ویژه در دوره اول خود سعی در اجرای این کار یعنی برآورده کردن انتظارات مردم داشت بدون آنکه برنامه مشخصی برای توسعه و عمران کشور داشته باشد. از این رو حال که آمار و ارقام هزینه‌کرد آن دوران به بیرون درز می‌کند و منتشر می‌شود، متوجه خلأ بزرگی در درآمدها و هزینه‌های عمرانی کشور می‌شویم و به همین دلیل بر فرصت‌هایی که طی آن دوران از محل درآمدهای عظیم نفتی ایجاد شده بود، غبطه می‌خوریم (که البته حتی آن درآمدهای تاریخی نیز پاسخگوی انتظارات بی‌حد مردم نبود). این امر ناشی از این بود که محل هزینه‌های آن دولت فقط «انتظارات مردم» بود، اما در مقابل طرح‌های عمرانی کشور که می‌توانست رفاه میان‌مدت و درازمدت مردم را از طریق رشد اقتصادی و توزیع مناسب درآمدها بالا ببرد، عملا فراموش شده بود. روحانی در حال حاضر با این چالش مواجه است. از یک سو درآمدهای هنگفت نفتی مانند دوره احمدی‌نژاد وجود ندارد که بتواند عمران کشور را تسریع کند و از سوی دیگر باید به فکر پر کردن شکاف‌های درآمدی و هزینه‌یی خانوارهای ایرانی باشد. در ادبیات اقتصاد همواره چالشی وجود داشته است که اولویت به کدام موضوع داده شود، برآورده کردن انتظارات کوتاه‌مدت مردم یا توسعه و عمران کشور. واقعیت آن است که در تاریخ، سیاستمدارانی مورد انتقادات حداکثری قرار گرفته‌اند که اولویت دوم (توسعه و عمران کشور) در دستور کارشان بوده است. اگر به تاریخ کوتاه‌مدت ایران هم رجوع کنیم، همین موضوع مشاهده می‌شود. در دوره ریاست‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی ‌زمانی که سیاست تعدیل به اجرا درآمد، همین بحث از جنس دیگری مطرح بود. ولی با وجود تمام انتقاداتی که به سیاست‌های اقتصادی وی وجود داشت، شاهد آن بودیم که چگونه طبقه متوسط فربه شد. هر چند در آن دوران هاشمی مورد شدیدترین انتقادات از سوی همه جناح‌ها قرار گرفت اما در دوره خاتمی مردم به سطحی از رفاه رسیده بودند که دغدغه کوتاه‌مدت نداشتند. چه آنکه مردم سال‌ها بعد متوجه اقدامات هاشمی شدند. هاشمی در اواخر دولت دوم خود از نظر اکثر مردم سیاستمدار محبوبی نبود اما زمان نشان داد که کار او سترگ بوده است. در واقع خاتمی و دولت او بر بسترهایی که هاشمی در دوران 8 ساله خود فراهم کرده بود، قرار گرفتند و سیاست‌های دولت رفاه خود را پیش بردند. اکنون نوبت روحانی است. او باید انتخاب کند که آیا انتظارات کوتاه‌مدت مردم را می‌خواهد برآورده کند یا عمران و توسعه کشور را مدنظر قرار دهد؟ هر یک هزینه خود را دارد. اولی پوپولیست می‌شود و دومی سیاستمدار ماندگار!