زمانی بحران آب را میفهمیم که ناتوان شدهایم
صندوق جهانی طبیعت، بحران آب را دومین بحران بزرگ دنیا طی ۱۰سال آینده اعلام کرده است
اسماعیل کاهکش
مقدمه
در دهههای اخیر نقش آموزش و فرهنگ اجتماعی در جوامع درحالتوسعه پررنگتر از گذشته احساس میشود. مسائل مختلف اجتماعی که ارتباطی مستقیم با فرهنگ دارند، مورد تاکید دولتهای جهان سوم قرارگرفتهاند. از طرفی دولتها با اتخاذ سیاستهایی سعی بر آن داشتهاند توجه عمومی را به سمت مواردی پیش ببرند که در آیندهیی نه چندان دور تهدیدی جدی به لحاظ معضلات اجتماعی و اقتصادی، برای بشریت محسوب میشوند.
ازجمله موارد مطرحشده، فرهنگ مصرف آب و نوع دیدگاه و موضع مردم عام در قبال کمبود منابع آبی در سالهای گذشته است. بدیهی است تا زمانی که مردم دولت را از آن خود ندانند، از ناچیزترین اقداماتی که احساس کنند باعث کمک به پیشبرد اهداف میشود، دریغ خواهند کرد، حتی اگر پای مساله مهمی مانند کاهش منابع آبی در میان باشد که نمود آن در زندگی روزمره آنها به چشم میخورد.
نگاه به مساله آب
با نگاهی به سیاستهای اتخاذشده کشورهای جهان اول طی دورهیی که کمبود منابع انرژی بیش از پیش بشریت را به تکاپو واداشته، نکتهیی که به عنوان یک خلأ جدی به چشم میآید، دخیل کردن مردم در تصمیمات مدیریتی دولتهاست.
کشورهای صنعتی با بهرهگیری از تجربیات گذشته و رکودی که گاهی هر چند سال یکبار فضای رقابت اقتصادی آنها را در برمیگیرد، در مواجهه با کمبود فاحش منابع آب و لزوم اجرای مواردی که به طرز مستقیم از درگاه شهروند عادی میگذرد، راهحل را در آموزش و همگامسازی ملت و دولت یافتهاند.
به شکل تقریبی، از زمانی که در سال 1798 توماس مالتوس، جمعیتشناس انگلیسی نخستین هشدارها را در مورد دگرگونیهای جمعیتی مطرح کرد، فعالان حوزه انرژی متوجه خطری شدند که موضوع اصلی آن عدم همخوانی جمعیت و منابع انرژی بود. این مساله دیر یا زود منجر به ایجاد بحرانی مرتبط با منابع آب میشد.
با بررسی جوامعی که بهترین عملکرد را در شرایط بحرانی داشتهاند، میتوان اذعان داشت که تحقق اهداف و سیاستهای خرد و کلان حکومتی تنها با مشارکت مردم محقق میشود.
روابط بین دولت و شهروندان و تعامل بین حاکمیت ملی و مردم عادی، امری بسیار زمانبر و پیچیده است. در سالهای گذشته فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی پیشرفته بر این وابستگیهای متقابل افزوده است.
تا زمانی که تنها راه ارتباطی میان شهروندان و مدیران، صندوقهای انتقادها و پیشنهادها دایر در ادارات دولتی باشد، حکومتها نمیتوانند انتظار اجرایی شدن سیاستهای مصوب شده را توسط عموم مردم داشته باشند، حتی در مباحث حساسی چون کمبود آب که نخستین زیاندیدگان خود جامعه است.
به عنوانمثال، طبق گزارش نشنال جئوگرافی، دریاچه آرال در 30سال گذشته، وسعتی برابر با دریاچه میشیگان امریکا را از دست داده که این امر موجب کاهش آبزیان، شور شدن آب دریاچه و بهتبع آن به خطر افتادن زندگی بومیان منطقه شده است؛ اما به لحاظ روانی تا زمانی که ساکنان یک منطقه نتوانند با چشم خود شاهد کاهش ذخایر آب موجود در دریاچهها و بارشهای پراکنده سالانه باشند، توجیه مساله کمبود آب برای عوام از لحاظ تقریبی امری محال است.
اکنون، دولتها دریافتهاند که چنانچه شهروندان سیاستهای مصوب را درک نکرده و از آنها حمایت به عمل نیاورند، در اجرا و هدایت آن سیاستها ناکام خواهند ماند. بنابراین حکومتها به دنبال الگوها و رویکردهای بهتری برای مطلع ساختن، مشورت و درگیر کردن شهروندان در فرآیند تدوین خطمشیها هستند.
بدیهی است که ضعف زیرساختهای قانونی در حوزه نظام مشارکتهای مردمی، فقدان ساختارها و تشکیلات تخصصی و عدم توجه کافی به این موضوعات، روزبهروز باعث گسترش شکافی خواهد شد که بین دولت و ملت ایجاد شده است.
در شرایط جاری، بهترین راهکار دستهبندی سیاستها در دو بخش بلندمدت و کوتاهمدت است. سیاستهای کلان بلندمدت بیشتر وارد فاز آموزشی و توانمندسازی شده و نوعی سرمایهگذاری طولانیمدت (10 تا 20 ساله) دولتها است. طی سالیان گذشته در بخش آموزش، متولیان امر تنها به توصیفی ساده از چرخه آب بسنده کرده بودند.
با ذکر این مطلب که آب همواره از آسمان به زمین نازل میشود و دوباره بخار شده و این روند ادامه دارد و هرگز از بین نخواهد رفت؛ اما اکنون نیاز به تغییر رویه در این امر احساس میشود؛ بهگونهیی که بحث آموزش را از سنین ابتدایی شروع کرده و با ارائه واحدهای درسی که دغدغه اصلی آنها بحث کمبود منابع انرژی، مصرفگرایی و فزونی جمعیت باشد، بهنوعی این موضوع را در ضمیر ناخودآگاه کودکان القا کنیم.
به طور خاص در مبحث کمبود منابع آب، لزوم توجه بیشتر به تمایز قایلشدن میان نادانی و ناتوانی در مباحث مدیریتی به چشم میخورد.
امروزه، بحران آب به عنوان پدیدهیی سیاسی -اجتماعی در مجامع بینالمللی مطرح میشود و به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان حوزههای اجتماعی، هماینک در دوران نادانی در بحث حاضر بهسر میبریم و در صورت تداوم شرایط کنونی بهزودی قدم به دوران ناتوانی خواهیم گذاشت.
در صورتی که بشر وارد مرحله ناتوانی شود، راهکارهای مدیریتی هم پاسخگو نخواهند بود و تنها باید منتظر بحران شدیدتر منابع آب و بهخطرافتادن نسل بشریت باشیم.
یکی از عجیبترین نمونههای مطلب اخیر، تمدن دره سند است.
روزگاری در حدود 3000 سال پیش، این سرزمین از هند تا ایران کشیده شده بود و پر از جلگههای سرسبز بوده است و گاهی از وفور باران در سیل فرو میغلتید؛ اما تمدن دره سند بهتدریج نابود شد. محققان علت اصلی آن را تغییر الگوی باران و کاهش محصول میدانند.
طبیعی است جمعیت 5 میلیونی این تمدن که در دوره خود عدد بسیار بزرگی بوده و دستکم 10درصد جمعیت جهان محسوب میشد، نیازمند آب و غذای فراوانی بوده است؛ اما بشر امروز با پیشرفتهای فراوانی که در سایر علوم داشته، به نوعی نگاه دستیافته است که انقراض نسل در اثر کمبود آب را بیشتر شبیه افسانه میداند؛ حال آنکه این امر با رویهیی که در پیشگرفتهایم، چندان دور از انتظار نیست.
با گذری بر تاریخ، گاهی ناظر نزاعهایی در طول دوران بودهایم که موضوع اصلی این مناقشات، دسترسی به منابع آب بوده است و در بسیاری موارد شاهد شکلگیری بازیگران و نظامهای سیاسی بر پایه وجود منابع آب بودهایم.
این روند در آغاز هزاره سوم و با شروع هشدارهای جدی مجامع بینالمللی دوباره از سرگرفته شده است و تا آنجایی پیشروی کرده که بسیاری از تحلیلگران سیاسی پا را فراتر گذاشته و علت عمده نزاعهای جهانی را چیزی غیر از دستیابی به انرژی و بهصراحت مساله آب میدانند.
در 2012م هیلاری کلینتون، وزیر وقت امور خارجه ایالاتمتحده، اذعان داشت دولت امریکا تهدیدهای کمبود آب را بسیار جدی میداند و این مساله از دغدغههای اصلی مرتبط با حفظ امنیت ملی ایالاتمتحده است. همچنین، گفته میشود یکی از علل عمده تصاحب بلندیهای جولان توسط رژیم صهیونیستی تامین امنیت آب برای یهودیهای منطقه است.
منازعه سنگال و موریتانی بر سر رود سنگال و مناقشات سوریه و عراق بر سر فرات در چند دهه اخیر نیز از نشانههای وقوع جنگ آب در آینده نزدیک است.
تلاش قدرتهای سیاسی و نظامی دنیا برای تسلط بر منابع آب، سایر دولتها را بر آن داشته با اتخاذ تدابیری در تمام سطوح اجتماعی، مردم را متوجه وخامت ماجرا کرده تا به وسیله همسویی با تدابیر اتخاذ شده توسط سیاستگذاران حکومتی، تلاشی بیشازپیش برای جلوگیری از هدررفت منابع محدود آب داشته باشند.
فرهنگ مصرف و نقش حکومت
صندوق جهانی طبیعت (WWF) بحران آب را دومین بحران بزرگ دنیا طی ۱۰سال آینده اعلام کرده است.
دولتهایی که هشدارهای مطرحشده را جدی گرفتهاند، گاهی دست به ایجاد خلاقیتهایی زدهاند؛ بهگونهیی که با زبانی از جنس عوام، معضل پیشآمده را برای افراد جامعه تشریح کنند. به عنوانمثال، از جانب دولت ایالتی کالیفرنیای امریکا روزانه افرادی تحت عنوان پلیس آب درب منزل شهروندان مراجعه میکنند و توسط گفتوگو با اقشار مختلف جامعه که اغلب مردمی عادی به لحاظ سطح سواد و فرهنگ اجتماعی هستند، بحران پیشرو و نقشی که شهروندان میتوانند در کنترل آن ایفا کنند را توصیف میکنند.
در کشورهای درحالتوسعه که از روشهای سنتی آبیاری استفاده میکنند، از میزان سهم 70 درصدی بخش کشاورزی از منابع آب، حدود سهپنجم آن از دسترس خارج میشود. این آمار تاملبرانگیز، فعالان بخش سیاستگذاری آب را بر آن داشته تا با آموزشهایی، کشاورزان را بهگونهیی توجیه کنند که در شرایط کنونی ناچار هستند از سیاستهای اتخاذشده توسط دولتها پیروی کنند.
در شرایط عادی بهطور قطع فرد کشاورز بیش از هر چیز افزایش محصول و فروش هرچه بیشتر در بازار رقابتی را در اولویت کار خود قرار میدهد، حتی با علم به اینکه کشت و نحوه آبیاری نادرست محصولات میتواند مانند موجودی هولناک به جان منابع آبی منطقه بیفتد. در این میان، نقش دولت در تاسیس نظام «حکمرانی خوب» بیش از پیش موردتوجه قرار میگیرد.
سیاستگذاران بخش کشاورزی وظیفه دارند با پیادهسازی برنامههایی، شخص کشاورز را بهگونهیی توجیه کنند که روش کشت و آبیاری که سالیان متمادی از آن استفاده میکردهاند و اغلب بهصورت تجربی از گذشتگان خود به ارث بردهاند، ممکن است غلط بوده و نیاز به اصلاح داشته باشد.
این امر در بخش تئوری به شکل کامل منطقی و علمی بوده و طرح و اجرای آن بهظاهر ساده انگاشته میشود، اما در حوزه اجرا تنها زمانی میتوان کشاورزان و صاحبان اراضی کشاورزی را توجیه کرد که در عمل روشهای جدید منجر به تولید محصولات بیشتر با کیفیتی بهتر از گذشته باشد.
از نظر مذهبی در کشورهایی که حکومتی دینمحور دارند، متولیان جامعه با اتکا به عناصر مذهبی و اهرم قرار دادن آموزههای دینی، سعی بر توجیه شهروندان دارند؛ به گونهیی که مصرف بیش از نیاز منابعی که در اختیار ما قرار دارند را از منظر دینی امری مغایر با نمایههای دینی دانسته که باعث آسیبهای فردی و اجتماعی فراوانی میشود.
مصرف و نقش مردم
تجربه جوامع موفق در همسو کردن ملت و دولت نشان داده تا زمانی که مردم آن جامعه خود به این سطح از فرهنگ و درک درست از مسائل اجتماعی نرسند که نقش آنها در تکمیل سیاستهای دولت تا چه میزان میتواند پررنگ باشد، اگر حکومتها در ایدهآلترین شرایط سیاستگذاری و مدیریتی هم باشند، توفیق چندانی در گذر از شرایط بحرانی نخواهند داشت.
با تعمیم این سخن به باقی مسائل و معضلات جامعه، میتوان تفکر خود را به سمتی سوق داد که حتی اگر قصوری هم از جانب دولت باشد یا در جاهایی که نظارت کامل بر میزان و نحوه مصرف منابع آب صورت نگیرد، به عنوان یک شهروند، وظیفه خود بدانیم آنگونه مصرف کنیم که نهتنها حق سایر افراد را ضایع نکنیم، بلکه این منبعی که بهصورت امانت از آیندگان در اختیار ما قرارگرفته است را پایمال نکنیم.
مصرفگرایی نوین بر اثر گسترش سرمایهداری در اروپا به وجود آمده است. یک دیدگاه در مورد توسعه سرمایهداری در اروپا بر اساس نوشتههای جامعهشناس آلمانی ماکس وبر گویای این مساله است که در اروپا به دلیل اشاعه تفکرات لوتر و کالوین، سخت کارکردن، صرفهجویی و سرمایهگذاری بهتدریج به یک نظام اجتماعی تبدیل شد.
باید توجه داشت که نیازهای مادی انسان به عنوان محرکی برای تلاشهای اقتصادی و اجتماعی وی است و بشر امروز در بحبوحه رقابتی که در جوامع مدرن و نیمه مدرن روح جامعه را تشکیل میدهد، از هیچ تلاشی برای نیل به اهداف خود دریغ نخواهد کرد و شاید در خوشبینانهترین حالت، توجه به مصرف بهینه منابع در اولویتبندی وی، جایگاهی در پایینترین ردهها را به خود اختصاص دهد.
سوالی که ذهن جامعهشناسان را بهخود مشغول میکند، این است که چند نفر از مردم عامه در سرتاسر دنیا هنگام مصرف منابع انرژی این جملات به ظاهر زیبای روشنفکران را در ذهن خود مرور میکنند؟
در ابتدای قرن بیستم، ظهور فرهنگی نوپا در میان افراد طبقه بالا و متوسط شهری رواج پیدا کرد. در کلانشهرها فروشگاههای بزرگ تاسیس شدند و فرهنگ مصرفگرایی را القاء کردند. در این فرهنگ ویژه یک شعار اصلی رواج پیدا کرد و آن اینکه «تا میتوانی بخر و هر چه بیشتر مصرف کن».
بر پایه همین شعار بود که رقابت در خرید و مصرف به عنصر اصلی این فرهنگ تبدیل شد. افراد در خرید و مصرف بیشتر از یکدیگر سبقت میگرفتند و بهطور نسبی مصرفگرایی بهنوعی وجهه اجتماعی مثبت تبدیل شد.
در بین اقشار پردرآمد جامعه شاید کمترین چیزی که در هنگام مصرف منابع آب ذهن آنان را درگیر میکند، پرداختن به مسائل حقابه و وجهه مادی آن باشد. تفکر غلطی که در جوامع روبه رشد در حال اوجگیری است، مربوط به این تصور نادرست است که «اگر قادر به پرداخت هستی، پس میتوانی هر میزان که خواستی مصرف کنی».
در مقابل، افراد متوسط جامعه که هرگز نمیخواهند در قیاس با افراد پردرآمد عقب بیفتند، با مصرف کالاهایی که در مواردی ارزانتر هستند و در عمل بهمراتب در روند تولید آنها آب بیشتری صرف شده است، ضمن اینکه به لحاظ روانی دچار یک آرامش کاذب میشوند، صدمات جبرانناپذیری به محیطزیست وارد میآورند و سبب کاهش منابع آب میشوند.
در این میان تولیدکنندگان که در فضای ناسالم رقابتی قرارگرفتهاند، برای در اختیار گرفتن بازار رو به سوی تولید محصولاتی میآورند که اساس تشکیل آنها مواد پلاستیکی با ظاهری لوکس و بازارپسند است و به این ترتیب، در چرخهیی مسموم قرار میگیریم که تولیدکننده به هدف خود میرسد، اقشار متوسط جامعه کالاهای مورد نظر را با قیمتی پایین خریداری میکنند و بهنوعی احساس ارضای اجتماعی میرسند و به این شکل، تنها چیزی که اهمیت خود را از دست میدهد، میزان آب هدررفته در این چرخه است.
یکی دیگر از مصادیق اصلاح الگوی مصرف توسط عوام جامعه، پایین بودن سطح دانش عمومی است.
در سالیان گذشته، تصور غلطی که پیرامون مصرف منابع آب در بین مردم رواج پیداکرده است، نگاه تکبعدی به مصرف است؛ بهگونهیی که یک شهروند عادی در بهترین شرایط اگر بخواهد در مصرف دقت و صرفهجویی کند، کاری جز بستن شیر آب به ذهنش خطور نمیکند، حال آنکه اگر بگوییم این موضوع سطحیترین دیدگاه در مصرف منابع آب است، سخن به گزاف نگفتهایم.
به گزارش گاردین در جوامع پیشرفته بیشترین میزان زباله اختصاص به مواد کاغذی و مقوایی دارد، درحالیکه در کشورهای جهان سوم، مواد غذایی و پلاستیکی بیشترین سهم را در زبالهها و مواد دورریز دارا هستند.
این گزارش همچنین خاطرنشان میکند برای تولید محصولات غذایی ساکنین کره زمین در یک سال، از لحاظ تقریبی به حجم آبی معادل یک کانال با عرض یک کیلومتر، عمق 100 متر و طولی به اندازه دو برابر محیط کره زمین نیاز است.
این میزان برابر با آورد 400ساله میزان آب رودخانه کارون است که بزرگترین رود کشور ایران است. حال آنکه ایران و کشورهای خاورمیانه با اتکایی پوچ به منابع غنی انرژی و نفتی، بیشترین میزان دورریز مواد غذایی و پلاستیکی را در جهان دارند و این به معنی هدررفت سالانه مقدار زیادی از منابع آب است.
از طرفی دیگر طبق آمار بیشترین نرخ افزایش جمعیت را در کشورهای جهان سوم شاهد هستیم که ریشهیی عمیق در اعتقادات فرهنگی و مذهبی آنان دارد. همچنین، فرهنگ غذایی ساکنان کره زمین طی سالیان گذشته از مصرف غلات به سمت مواد گوشتی سوق پیداکرده که این به معنی مصرف بیشتر آب برای تامین غذای ساکنان کره خاکی است.
در مواجهه با موارد مطرحشده، اگر نقش دولتها را خاکستری قلمداد کنیم، به طور قطع نقش عموم جامعه به سمت سیاهی نیل خواهد کرد.
منبع: شمس