خروج رضاخان از ایران
هشتم مهر 1320، کشتی حامل رضاخان که مامور خارج ساختن وی از ایران بود، بندرعباس را ترک کرد. در همین روز چرچیل نخستوزیر انگلیس در مجلس عوام گفت که ما دیکتاتور ایران را به تبعید فرستادیم و جای او پادشاهی را نشاندیم که قول داده است مجموعهای از اصلاحاتی را که بسیار دیر شده و سخت مورد نیاز است، انجام دهد. وقتی رضا شاه پایش را از بندرعباس بر کشتی بندرا گذاشت رضاخان شد. بازگشت برای وی به 16 سال قبل واقعاً کشنده بود ولی کار از کار گذشته بود و وی بایستی خدا را شکر میکرد که حداقل سلطنت در دست پسرش باقی بماند. رضاخان فکر میکرد مقصد تبعیدگاهش بمبئی است، ولی انگلیسیها فکر دیگری در سر داشتند. کشتی بندرا جای دیگری میرفت. جزیره دور افتادهای در اقیانوس هند، جزیره موریس. وی و تعدادی از فرزندانش و نوکرهای درباری به مدت هفت ماه در این جزیره - که از لحاظ آب و هوایی برایش چندان دلپذیر نبود- مسکن گزید.
فعالیتهایی که طی این چند ماه جهت انتقال به کانادا انجام داد سرانجام مقامات انگلیسی را متقاعد کرد که وی را به آفریقای جنوبی که مکان مناسبتری به نظر میرسید انتقال دهند. رضاخان چارهای نداشت باز آفریقای جنوبی بهتر از این جزیره بد آب و هوا بود. اقامت کوتاهمدت در بندر دوربان و سپس ژوهانسبورگ آخرین ایستگاه زندگی وی بود. شهر زیبای ژوهانسبورگ و مظاهر تمدنی آن در رضاخان وجد و سروری ایجاد نمیکرد. وی فردی عادی بود که پای در این شهر گذارده بود و کسی تا اشاره نمیکرد وی را نمیشناخت. آن قد بلند و هیکل فربه به پوست و استخوانی تبدیل شده بود چنانکه، قبل از سفر و آخرین روزهای حیاتش قابل قیاس نبودند. نه اشتهایی داشت و نه روحیهای. وی به زندگی تهران و دیکتاتوری و تحکم و زور عادت داشت نه در شهری غریبه که حتی نزدیکانش نیز به ناچاری وی را احترام میکردند.
مسکن مهمترین معضل او بود. وی که دهها جا و مکان و کاخ داشت مجبور شد در این شهر تن به مستأجری در هر جایی دهد و خان مستأجر گردد. مکانی در شهر برای وی در نظر گرفته شد و قراردادی به مبلغ سی لیره در ماه برای آن نوشته شد. خانهای با چند اتاق که برای روحیه وی سمی مهلک بود. وی در این خانه مرد . سالها بعد (سی سال بعد) فرزندانش که دیگر به نان و نوایی رسیده بودند این ملک را به یاد پدرشان خریدند و تبدیل به موزهای کردند.