تغییر پارادایم؛ ضرورتی اجتناب ناپذیر
منصور بیطرف|
سردبیر|
هفته گذشته رییسجمهوری نشستی با برخی از اقتصاددانان و منتقدان سیاستهای اقتصادی دولت برگزار کرد تا به طریقی سخنان آنها را از نزدیک گوش کند . به این نشست جدا از انتقاداتی که به آن وارد شد، که وارد هم هست، از زاویهای دیگر هم میتوان نگریست. واقعیت آن است که از آذر ماه گذشته که بحران ارزی ایران شکل گرفت و بهمن سهمگینی که از آن درست شد که تمام دورنمای مثبت اقتصادی ایران را منفی کرد و اقتصاد کشور را در بن بستی قرار داد که حکومت راوادار کرد از تمامی کارشناسان اقتصادی و سیاسی کمک بگیرد تا دولت را از این مخمصه برهاند، هیچ برنامه جامع و متقنی برای برون رفت از این وضعیت داده نشده است. با آنکه طیفهای مختلفی از اقتصاددانان و اقتصادخواندههای کشور برنامههایی را مدون و به دولت پیشنهاد دادهاند اما حقیقت امر ان است که این برنامهها نمیتواند راهگشای اقتصاد کشور از این بن بستی که دولت با دست خود درست کرده، باشد زیرا بحران ایران، نه اقتصادی که سیاسی است لذا برنامههایی که داده میشود را نمیتوان برنامههایی برای برون رفت از وضعیت موجود دانست و بدون در نظر گرفتن بنبستهای سیاسی هم نباید در نظر گرفت. در واقع نمیتوان از اقتصاددانان کشور خواست تا برنامه یا طرحی برای رهایی از این اوضاع بدهند، بلکه باید از آنها خواست تا «چگونگی مدیریت وضع موجود» را بدهند.
اقتصاد کشور ایران را میتوان نمونه منحصر به فرد در جهان دانست. نمونه این اقتصاد را فقط میتوان طی سالهای 1960 تا 1990 در شوروی سابق دید. اقتصادی که کاملا در سیاست ادغام شده است . در این نوع اقتصادها هر تصمیم اقتصادی در ورای تصمیم سیاسی گرفته میشود و معکوس آن وجود ندارد . «سیاست» پیشتاز «اقتصاد» است . به همین خاطر آثار تصمیم اقتصادی را نه درخود اقتصاد بلکه در پیشبرد سیاست آن میدیدند. نگاهی به تاریخچه اتحاد جماهیر شوروی و در خاطرات بزرگان آن میتوان بنبستهای اقتصادی زیادی را دید. کوچکترین بحران برونی سیاسی، سیل بزرگی در اقتصاد آن کشور ایجاد و مقامات آن دوران را با بحران مواجه میکرد. «پروستاریکا» ی گورباچف را در واقع میتوان اولین تصمیم اقتصادی دانست که برای برون رفت از بحران اقتصادی طرح شده بود . چگونه میتوان با استفاده از تواناییها و پتانسیل درون اتحاد جماهیر شوروی به توسعهای هم سطح توسعه غرب رسید.
در واقع اشتباه گورباچف و بزرگان حزب کمونیست شوروی برنامه پروستاریکا نبود بلکه این بود که بحرانهای اقتصادی شوروی را مستقل از «سیاست» میدیدند. آنها نمیخواستند بدانند که مشکل توسعه نیافتگی شوروی، اقتصاد آن کشور نیست، بلکه در سیاست آن است. اشتباهی که چین آن را تکرار نکرد . چین قبل از آنکه به اقتصاد خود بپردازد و آن را از بحرانهای توسعه نیافتگی خارج کند، سیاست خود را اصلاح کرد. این جمله معروف دنگ شیائوپینگ که گفته بود برای ما مهم نیست که گربه سفید باشد یا سیاه، مهم آن است که موش بگیرد، معرف تغییر سیاستهای آن بوده است. شاید اگر گورباچف و حزب کمونیست شوروی نگاه سیاسی خود را اصلاح میکردند و سپس به پروستاریکا میپرداختند، امپراتوری شوروی باقی میماند و تکه و پاره نمیشد.
اکنون ایران در مقطع زمانی حساسی قرار گرفته است که میتواند با یک تصمیم دوران ساز از این مقطع عبور کند و تکلیف چالشهای پیش رو را برای همیشه حل کند و برنامه 50 سال آینده را که مقام معظم رهبری برای آن فراخوان دادهاند را تحقق بخشد. این تصمیم در واقع تغییر پارادایم «سیاست» با «اقتصاد» است. پارادایم سیاسی ایران طی 40 سال گذشته نشان داده که ایران در این سالها با چالشهایی که پیش رو داشته عملا فرصتهای زیادی را از دست داده است. پس از جنگ تحمیلی، ایران 5 برنامه توسعهای را پشت سر گذاشته که جز یک برنامه - یعنی برنامه سوم که در اصل موفقیت آن به خاطر همین تغییر پارادایم سیاست با اقتصاد بوده است - تمامی برنامهها یا شکست خوردهاند یا به اهداف خود نرسیدهاند. در این مدت در کنار برنامههای توسعهای، ایران برنامههای مهم دیگری مانند چشمانداز 20 ساله - تمدن 1400 - و نیز اقتصاد بدون نفت را هم داشته است که شاهد آن هستیم که این برنامهها هم با شکست مواجه شدند، اگر از سوء مدیریتهای آن بگذریم که بخش عمدهای را تشکیل نمیدهند، علت اصلی عدم موفقیت یا شکست آنها را میتوان در بروز چالشهای سیاسی دانست که ناشی از همین پارادایم سیاسی کشور بوده است. آنچه در این مدت برای ما مانده حسرت این است که چرا رقبای ما جلو افتادند و ما همچنان درجا میزنیم. اگر دولت به جای نشست با اقتصاددانان برای برون رفت از وضعیت موجود و اگر اقتصاددانان به جای توصیههای روتین به دولت برای اداره وضع موجود به فکر این تغییر پارادایم باشند مطمئن باشند دستاوردهایی خواهند داشت که کمترین آن «تحقق تمدن اسلامی» است .