تدابیر دیرهنگام
دو سال پیش در جریان مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری دوره یازدهم، مردم ایران شاهد یک رویارویی سخت میان دو طرز تفکر بودند. یک طرز تفکر که حسن روحانی پرچمدار آن بود به اقتصاد، سیاست و اجتماع نگاهی داشت که دقیقا مشخص و شفاف نبود. اکثر صحبتهایی که میکرد در لفافه بود و باز نمیشد و کسی هم نبود که آن را باز کند. مثلا وقتی میگفت باید در سیاست به مردم میدان داد یا اقتصاد را باید دست بخش خصوصی گذاشت تا آن را اداره کند، حد و اندازه این باز گذاشتنها مشخص نمیشد و معلوم هم نمیکرد. اما از آنجا که فرد مقابل او که اکنون ریاست قوه قضاییه را بر عهده دارد، نماد جناح راست بود، خواه ناخواه سخنان روحانی در نزد قاطبه مردم بیشتر مقبول میافتاد، بدون آنکه حد و حدود آن معلوم باشد. انتخاب روحانی به ریاستجمهوری دوره یازدهم زمانی رخ داد که از ریاستجمهوری دونالد ترامپ شش ماه گذشته بود و در این مدت هم علیه ایران خط و نشانهای زیادی میکشید. تشکیل دولت دهم و انتخاب اعضای کابینه آن با توجه به رویدادهای بینالمللی که ترامپ نقش اول این رویدادها را ایفا میکرد بسیار نگرانکننده بود. انتخاب وزیران به گونهای بود که انگار هیچ اتفاقی نمیخواهد بیفتد و امور کشور طبق همان روال گذشته خواهد چرخید، ریاست بانک مرکزی کماکان ابقا شده بود و باید یکسال میگذشت تا مشخص میشد که آن رییس مرد میدان جنگ ارزی نیست. یکسال باید زمان میبرد تا معلوم شود برخی افراد برای برخی وزارتخانهها مناسب نیستند و در نهایت باید یک سال از تشکیل دولت دهم میگذشت تا برای آن محرز شود که واقعا تحریمها رخ داده و یکسال دیگر هم باید میگذشت تا متوجه شود که این تحریمها شاید بیشتر و شدیدتر هم شود. در نظر بگیرید حدود یکسال و هشت ماهی که از تشکیل این دولت گذشته است بالغ بر 365 روز آن را درگیر تحریمها بوده است که به نظر میرسد بیشتر از آنکه دفع آن در قالب سیاست کلی باشد به صورت موردی بوده است. برای مثال اولین نقطهای که تحریمها به آن ضربه وارد کرد، ارز بود. علیالقاعده دولت میبایست برای آن فکری میکرد، اما این فکر بیشتر از آنکه به نفع اقتصاد کشور باشد در نهایت به ضرر آن تمام شد. انتخاب ارز 4200 تومانی به ازای هر دلار نتوانست حتی شش ماه هم دوام بیاورد چه برسد به یک سال. تازه بعد از یکسال متوجه شدهاند که واردکنندگان با ارز 4200 تومانی کالاهای خود را در بازار آزاد فروختهاند. با گسترش پهنه تحریم دولت هم بهدنبال آن رفت. کاری که بهتر بود برعکس آن انجام میشد. یعنی دولت سیاستهایی را از قبل اتخاذ میکرد که مردم کمتر احساس کنند که تحریم سفره آنها را هدف قرار داده است. در واقع کارآمدی دولت در اینجا خودش را نشان میدهد. وظیفه دولت تنها اداره امور نیست بلکه مهمتر از آن ایجاد امنیت و آسایش برای جامعه است. اگر دشمن هر وقت بخواهد که به جامعه آسیب برساند، مانعی بر سر راه خود نبیند و دولت به عنوان حافظ و پاسدار جامعه بعد از «تک»، «پاتک» بزند، ان هم پاتک نیمه تمام در این صورت فایده بودن دولت چه معنا دارد. این مقدمه را نوشتیم تا به این موضوع برسیم که دیروز اسحاق جهانگیری، معاون اول رییسجمهور، اظهار داشت که اکنون دولت (با توجه به تحریم ها) گرفتار دو نظریه است، اقتصاد آزاد یا اقتصاد سهمیهبندی و سپس از کارشناسان و نظریه پردازان دعوت کرده تا دولت را در این امر یاری دهند. به نظر میآید کارشناسان در اینجا بهجای آنکه به اظهارنظر در این امور بپردازند باید یک سوال طرح کنند و آن این است که آیا الان باید این سیاست اتخاذ شود؟ دولت ترامپ هر روز دارد حلقه تحریمها را تنگتر میکند و متاسفانه دولت منتظر میماند تا این حلقه تنگتر شود و سپس تصمیم بگیرد. شاید از ما بپرسند شما اگر جای دولت بودید چه میکردید؟ پاسخ این سوال صریح است: ما برای این کار انتخاب نشدیم، ما دولت را برای این کار انتخاب کردیم و او پا به میدان گذاشته است.