آیا رشد اقتصادی موضوعی همیشگی است؟
نویسنده: میثم کریمخانی|
به نظر میرسد اولا در مورد همیشگی بودن رشد اقتصادی تردیدهای جدی وجود دارد و ثانیا استفاده فزاینده از منابع طبیعی و آسیب روزافزون به طبیعت، رشد اقتصادی مستمر را در تضاد و ستیز دایمی با فرآیندهای کلیدی حیات در کره زمین قرار داده است.
بیشک، رفاه امروز بشر با هیچ دوره تاریخی دیگر قابل مقایسه نیست. برق، آب لولهکشی و انواع لوازم برقی خانگی، مشقت خانهداری را از یادها بردهاند. دستگاههای تهیه هوا بر زمهریر زمستانها و جهنم تابستانها لگام زدهاند.
انواع وسایل نقلیه، موضوع جابهجایی را به امری ساده و پیش پا افتاده مبدل کردهاند و از رنج سفر کاستهاند. بهداشت عمومی و طرحهای واکسیناسیون مجالی برای بیماریهای همهگیر و خانمانبرانداز باقی نگذاشتهاند و امید به زندگی را بطور چشمگیری افزایش دادهاند.
تلویزیون، رسانهها و وسایل ارتباطی مرزهای جهان را در نوردیدهاند و هر خانهای را میزبان جهان کردهاند. اما نکته در این جاست که این سطح از رفاه تا 100 سال گذشته سابقه نداشته است. فقط طی پنجاه سال گذشته، در هر 13 سال، یک میلیارد نفر به جمعیت بشر افزوده شده است (نمودار1 را ببینید) .
این رفاه محصول چه فرآیندها و ترتیبات اقتصادی اجتماعی بوده است و آیا در بلندمدت نیز پدیدهای پایدار است؟ آیا میتوان ضمن امید داشتن به نگهداشت سطح فعلی رفاه بشر به ارتقای روزافزون آن نیز اندیشید؟ محققان، دستاوردهای سده اخیر را به انقلاب صنعتی و اطلاعاتی و رشد اقتصادی متعاقب آنها نسبت دادهاند. اگر چنین باشد آنگاه باید بتوان کماکان به مدد تداوم دستاوردهای فناورانه و رشد اقتصادی به افزایش سطح رفاه بشر همت گمارد. اما آیا انقلاب صنعتی و اطلاعاتی و رشد اقتصادی خود پدیدههایی مستمرند و بیوقفه ادامه مییابند؟
رابرت جی گوردُن، در مقالهای ارزشمند بر این اعتقاد است که تا پیش از 1750 میلادی چیزی به نام رشد اقتصادی وجود نداشته است و از اینرو، تضمینی نیز وجود ندارد که بطور بیپایانی ادامه یابد.
وی برای بررسی این موضوع که رشد اقتصادی پدیده منحصر بهفردی در تاریخ است، بر تحولات دو کشور انگلستان و امریکا تمرکز میکند. نمودار2 رشد اقتصادی کشور بریتانیا از سال 1300 تا 1906 میلادی (زمانی که ایالاتمتحده از بریتانیا پیشی گرفت) را با خط آبی نشان میدهد. همانطور که از نمودار مشخص است بریتانیا برای حدود 4 قرن سالانه حدود 0.2 درصد رشد اقتصادی داشته است. خط قرمز نیز موید رشد اقتصادی امریکا تا سال 2007 میلادی است.
گوردن معتقد است که رشد اقتصادی قرون ماضی در امریکا و بریتانیا منتج از سه انقلاب صنعتی بوده است. انقلاب صنعتی اول در فاصله سالهای 1750 تا 1830 روی داد که شاخص اختراعات این دوره، ماشین بخار، ماشین ریسندگی، خطوط راهآهن و کشتی بخار بود.
گوردن بر این عقیده است که شکوفایی و تکمیل تاثیرات انقلاب صنعتی اول در حدود 150 سال زمان برد. انقلاب صنعتی دوم ظرف سالهای 1870 تا 1900 بهوقوع پیوست و تاثیر شگرفی بر ارتقای استاندارد زندگی و توسعه شهرنشینی داشت. اختراعاتی همچون برق، آب لولهکشی، موتور احتراق داخلی، انواع ماشینهای الکتریکی، لوازم برقی خانگی، هواپیما، تلفن، تلگراف، تصاویر متحرک و شبکههای آب و فاضلاب به این دوره مربوط میشوند.
گوردن، بر این نظر است که تا سال 1929 تقریبا دستاوردهای این انقلاب صنعتی در همه شهرهای امریکا به استثنای شهرهای کوچک تحقق یافتند و روند این انقلاب تا سال 1970 با اختراعاتی همچون دستگاههای تهویه هوا، تلویزیون، شبکه بزرگراههای میان ایالتی ادامه یافت.
از اینرو، تحقق کامل اثرات دستاوردهای انقلاب صنعتی دوم در امریکا حدود 100 سال طول کشید، یعنی 50 سال کمتر از انقلاب صنعتی اول. انقلاب صنعتی سوم با اختراع کامپیوتر در دهه 1960 شروع شد اما بیشتر با اختراع اینترنت و نوآوریهای اطلاعاتی در دهه 90 میلادی شناخته میشود.
به تعبیر گوردن، اثرات هر یک از انقلابهای صنعتی در رشد اقتصادی به مرور روند کاهشی داشتهاند، بطوری که اثرات انقلاب صنعتی سوم به مراتب از دو انقلاب قبلی کمتر بوده است. ضمن آنکه بیشترین تاثیر در رشد اقتصادی را انقلاب صنعتی دوم داشته که به سطح بیسابقهای از توسعه شهری و شهرنشینی و ایجاد زیرساختهای شهری انجامید.
به زعم گوردن، انقلاب صنعتی سوم (کامپیوتر و اینترنت) که از آن به انقلاب اطلاعاتی نیز یاد میشود، در همان دهه 60 و 70 میلادی عملا با توسعه اتوماسیون اثرگذاری خود را در اقتصاد به اتمام رساند و از آن پس تاکنون نقش چشمگیری در رشد اقتصادی و بهبود بهرهوری ایفا نکرده است. گوردن بیان میکند که اثرات اختراعات مربوط به هر یک از انقلابهای صنعتی بطور کامل در اقتصاد پیاده شده و نمیتوان از محل این اختراعات انتظار تاثیرات بیشتری داشت.
از طرف دیگر، شواهد نیز حاکی از آن هستند که روند اثرگذاری هر یک از انقلابهای صنعتی در رشد اقتصادی روندی نزولی بوده است. لذا حتی با فرض اینکه جهان آبستن انقلاب صنعتی دیگری باشد، باز هم نمیتوان از آن، انتظار اثرگذاری قابل ملاحظهای را داشت، ضمن اینکه برای بروز انقلاب صنعتی دیگری با اثرگذاری قابل توجه، افق چندانی وجود ندارد. بنابراین، گوردن معتقد به عدم استمرار رشد اقتصادی در ایالات متحده است و بر این نظر است که استاندارد زندگی امریکاییان در دهههای آتی روند نزولیای را طی خواهد کرد.
از طرف دیگر، متخصصان زیستمحیط و زمینشناسان نیز تداوم رشد اقتصادی - اگر اساسا ممکن باشد- را بهدلیل به مخاطرهافکندن فرآیندهای کلیدی حیات بر روی زمین عاقلانه و ممکن نمیدانند.
زمینشناسان معتقدند که دوره هلوسین که حدود 12 هزار سال پیش آغاز شده بود به پایان رسیده و ما وارد دوره آنثروپروسین شدهایم. یعنی دورهای که ویژگی آن مداخلات بشر بر روی سیستم سیارهای زمین است. آثار و عوارض مداخلات بشر که ناشی از تمدن صنعتی مبتنیبر سوختهای فسیلی است به مرور در حال پدیدار شدن است. فرد مگ داف و جان بلامی فاستر برخی از مهمترین عوارض مداخلات بشر را به شرح زیر فهرست کردهاند.
ذوبشدن یخهای قطب شمال در تابستانها که منجر به کاهش انعکاس نور خورشید میشود و از این طریق به گرمشدن جهان دامن میزند.
افزایش سطح آب اقیانوسها که از سال 1993 بطور میانگین سالانه 3 میلیمتر افزایش مییابد و البته چشمانداز نرخ رشد سریعتری را نیز باید انتظار داشت.
کاهش سریع یخچالهای طبیعی جهان که انتظار میرود اگر روند فعلی تغییر نکند تا پایان سده حاضر دیگر چیزی از آنها باقی نماند.
گرمشدن آب اقیانوسها که بیش از 90 درصد از گرمای سیاره را به خود جلب میکنند اگر متوقف نشود حیات فیتوپلاکتونها را که در پایینترین زنجیره غذایی اقیانوسها قرار دارند به مخاطره میافکند. بدیهی است کاهش آنها کاهش سایر گونههای دریایی را به همراه خواهد داشت.
خشکسالیهای ویرانکننده و زمستانها و تابستانهای گرمتر که میتواند اکوسیستمهای موجود را از بین ببرد.
به موارد فوق باید اسیدی شدن آب اقیانوسها، جنگلزدایی و استفاده از زمینهایی که پیشتر جنگل بودهاند برای مقاصد اسکانی، کشاورزی یا صنعتی، استفاده روزافزون از نیتروژن و فسفر برای حاصلخیز کردن خاک و برهم خوردن چرخه نیتروژن در طبیعت، و انقراض گونههای زیستی در پی تعدی روزافزون به قلمروهای آنها را نیز اضافه کرد. در واقع، متابولیسم میان انسان و طبیعت به جای سازگاری با طبیعت به ستیز با آن مبدل شده بهگونهای که روند زندگی انسان، الزامات طبیعت را نادیده گرفته است و در صورت عدم توقف روند فعلی میتواند به انقراض جمعی انسانساخته منجر شود که در تاریخ حیات سابقه نداشته است.
با توجه به موارد فوق، به نظر میرسد اولا در مورد همیشگی بودن رشد اقتصادی تردیدهای جدی وجود دارد و ثانیا استفاده فزاینده از منابع طبیعی و آسیب روزافزون به طبیعت، رشد اقتصادی مستمر را در تضاد و ستیز دایمی با فرآیندهای کلیدی حیات در کره زمین قرار داده است.
با توجه به آثار و پیامدهای زیستمحیطی توسعه روزافزون به نظر نمیرسد با توجه به ظرفیتهای مشخص طبیعت این روند قابل ادامه دادن باشد. در هر حال، این موضوعات، نیازمند پژوهشهای گسترده و جامعی است. با این حال، اگر رشد اقتصادی مستمر غیرممکن باشد، تداوم رفاه فعلی بشر نیز محل تردید خواهد بود. منبع:شمس
نمودار 2-رشد درآمد سرانه واقعی، 1300 تا 2100
نمودار1-جمعیت تخمینی بشر در 12 هزار سال گذشته