جنگهای ناتمام امریکا
کافی است جنگهایی که ایالات متحده پس از جنگ جهان دوم راه انداخته را بررسی کنید، تا متوجه شوید هیچ کدام از این جنگها به پایان نرسیده و در هیچ کدام اهدافی که امریکاییها مدعی بر راه انداختن جنگ به خاطر آن بودند،محقق نشده است.
عماد آبشناس، در تحلیلی برای اسپوتنیک نوشت: جنگ کره منجر به تقسیم کره به دو قسمت شده و با وجود اینکه امریکاییها مدعی بودند که برای مقابله با کمونیستها به کره حمله کردهاند ولی در نهایت کره شمالی کمونیست سر جای خود ماند وامریکاییها به بهانه خطری که کره شمالی برای کره جنوبی ایجاد میکند در کره جنوبی وژاپن و… مستقر شدند، وامروزه امریکاییها با رهبر کره شمالی مذاکره میکنند.
از جنگ کره و ویتنام به سمت جنگ عراق و افغانستان بیاییم میبینیم که در افغانستان امریکاییها که خود القاعده را ایجاد کرده بودند به بهانه نابودی القاعده و طالبان به این کشور حمله کردند ولی پس از بیست سال هنوز طالبان نه فقط در افغانستان نابود نشده بلکه با اقتدار به فعالیت خود ادامه میدهد و امروزه امریکاییها در حال مذاکره با طالبان هستند و از وجود طالبان به عنوان بهانهای برای بقای خود در افغانستان استفاده میکنند.
همین ماجرا در عراق و سوریه نیز تکرار شده است.
امریکاییها ابتدا به بهانه مبارزه با تولید تسلیحات کشتار جمعی به عراق حمله کردند و بعد معلوم شد که اصلا سلاح کشتار جمعی که از آن صحبت میکنند وجود ندارد و صدام همه سلاحهای که آنها به او داده بودند را در جنگ با ایران مصرف کرده بود.
امریکاییها تلاش کردند دولت عراق را وادار کنند تا توافق امنیتی با آنها به امضا برساند وبعد از اینکه دولت عراق حاضر نشد این توافق را امضا کند داعش را ایجاد کنند با به بهانه جنگ با داعش در عراق و سوریه حضور پیدا کنند.
حال که کار داعش در سوریه و عراق به پایان رسیده و دیگر بهانهای برای حضور آنها وجود ندارد زمزمه اینکه داعش مجددا جان گرفته را راه انداختهاند تا بهانه برای حضور خود در عراق و سوریه داشته باشند.
در دیگر جاهای جهان هم ماجرا به همین ترتیب است. امریکاییها با استفاده از سازمانهای امنیتی خود
نا امنی در کشورهای مختلف ایجاد میکنند یا با استفاده از دستگاه رسانهای و اقتصادی خود مردم کشورها را تحریک به شورش و فراهم کردن فضا برای ورود آنها وا میدارند و بعد وقتی که وارد میشود کاری میکنند که کشورها وارد یک درگیری و جنگ ناپایان شوند تا حضور امریکاییها ضرورت پیدا کند.
از همین سیاست هم در خاورمیانه امروزه استفاده میکنند و با ایجاد یک فضای روانی مبنی بر اینکه ایران میخواهد کشورهای عرب حوزه خلیج فارس را اشغال کند کاری کردهاند که اینها مجبور شوند نه فقط اجازه حضور نیروهای امریکایی در کشورهایشان را بدهند بلکه حتی اقدام به پرداخت هزینه این حضور نمایند، این یکی دیگر نوبر است. همچنین این کشورها تسلیحات مدرن امریکایی را خرید میکنند و چون نمیتوانند از آنها استفاده کنند مجبورند افسران و کارشناسان امریکایی استخدام کنند تا این تجهیزات را به کار بگیرند. مقامات امریکایی هم اخیرا برای تحقیر بیشتر سران این کشورها دیگر چهارچوبهای دیپلماتیک را کنار گذاشتهاند و انواع و اقسام توهینها و تحقیرها را نثار آنها میکنند، و به قول معروف کسی هم “جیکاش “
در نمیآید. چرا باید رهبران این کشورها چنین تحقیرهایی را بپذیرند و باور کنند که همسایهای که قرنهاست با صلح و صمیمیت با آنها ساخته قرار است کشور آنها را اشغال کند و امریکا از پانزده هزار کیلومتر آن طرفتر حاضر است از آنها دفاع کند.
امریکایی که حتی به متحد اصلی خود یعنی انگلیس میگوید وظیفه حمایت از کشتیهایش به عهده خودش است.
آیا واقعا عربها میخواهند هنوز هم روی دیوار این حامی یادگاری بنویسند؟