مردم، قدرت و منافع (92)

نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
فصل هفتم
چرا دولت؟
از مدتها قبل این اصل بنیادین که افراد با یکدیگر کار میکنند فراتر از افرادی که به تنهایی کار میکنند، به رسمیت شناخته شده است. شاید ضرورت «کنش جمعی» در مقیاس بزرگ برای اولینبار در جوامع قدیمی کشاورزی کشت برنج که به آبیاری بستگی داشت فهمیده شد. هر کسی از ساخت و نگهداری کانالهای آبیاری منفعت میبرد در بسیاری از مکانها که آب محدود بود، آنجا باید قواعدی برای سهم عادلانه آبی که در دسترس بود به کار بسته میشد، – دوباره، چیزی که باید بهطور جمعی انجام میشد. در مکانهای دیگر، این موضوع دفاعی بود، حفاظت جامعه از غارتگران که منجر به کنشهای جمعی اولیه شد. جامعه، کار در کنار یکدیگر، میتواند نوعی از حفاظت فراهم آورد که افراد به تنهایی نمیتوانند. قانون اساسی ایالات متحده نشان میدهد که شهروندان ایالات تازه استقلال یافته نیاز به کنشهای جمعی را میفهمیدند. چنانکه در مقدمه آن آمده است: «ما مردم ایالات متحده، به منظور تشکیل یک اتحادیه کامل، برقراری عدالت، تضمین آسایش داخلی، فراهم آوردن دفاع عمومی، ارتقای رفاه کلی و امنیت نعمت آزادی برای خودمان و آیندگان ما، این قانون اساسی را برای ایالات متحده امریکا مقرر و بنا مینهیم.» این تمام آن چیزی بود که برای کنار یکدیگر بودن لازم بود. در اینجا کنار یکدیگر بودن یک خیر عمومی داشت و انجام این کار نه فقط از طریق انجمنهای داوطلبانه بلکه از طریق دولت و با تمام قدرتهایی که آن اعمال میکند انجام میشد. به زیستن اجتماعی نه فقط توسط کشاورزان و بازرگانانی که منافع خودشان را در یک رویای آزادیخواهانه بلکه از طریق یک دولت قوی با ویژگیهای واضح اما قدرتهای محدود ترغیب میشد. این نیاز به کنش جمعی گاهی اوقات به نظر میآمد با فردگرایی امریکایی در تقابل قرار میگرفت، به ویژه این ایده که ما (یا حداقل موفقترین در بین ما) خودساختهایم و اگر فقط توسط دولت مهار نشویم حتی موفقتر هم میشویم.این ایده تا حد زیادی یک افسانه بود. در یک مفهوم ادبی، هیچکس خود ساخته نیست؛ فرایند بیولوژیکی این امکان را نمیدهد. حتی بزرگترین نوابغ ما هم فهمیدهاند که آنچه آنها انجام دادهاند بر کارهای دیگران ساختهاند. یک تجربه فکری ساده باید یک نکته فروتنی را تجربه کند: اگر من در یک خانواده در یک دهکده دورافتاده گینهنو یا در کنگو به دنیا آمده بودم به چه دست مییافتهام؟ هر تجارت امریکایی از حاکمیت قانون، زیرساختارها و فناوری که طی قرنها ایجاد شده منفعت میبرد. اگر چندین ابداعی که پیش از این اکثر آن بر تحقیقاتی که از منابع عمومی طی نیم قرن پیش تامین شده بود نبود، استیو جابز نمیتوانست آیفون را خلق کند. یک جامعهای که بهخوبی کار میکند نیازمند تعادل میان فرد و کنش جمعی است. اتحاد جماهیر شوروی و کمونیست چین در دهههای اول پس از انقلابشان این تعادل را از دست دادند. نگرانی امروزه این است که ما این تعادل را از جنبه دیگر از دست بدهیم.
