ماجرای فردوسی‌پور و توسعه در ایران

۱۳۹۹/۰۴/۰۵ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۶۸۳۳۲
ماجرای فردوسی‌پور
 و توسعه در ایران

مهدی  بیک

«دوست داری آتش از اسلحه بچکانی یا مرکب از قلم؟خون می‌طلبی یا جوهر؟» این عبارات بخشی از دیالوگی است که علی حاتمی در سریال هزاردستان از زبان رضا تفنگچی ماجراجو که دیگر خوشنویس شده است با مخاطبان در میان می‌گذارد و تلاش می‌کند تا از دل گفت‌وگوهای قهرمانان داستانش به این پرسش بنیادین پاسخ دهد که دلایل توسعه‌نیافتگی ایران چیست؟ پرسشی که اگر نگوییم مهم‌ترین پرسش، یکی از مهم‌ترین ابهاماتی است که پیش روی نسل‌های مختلف ایرانی قرار گرفته است. قبل از پاسخگویی به این سوال اما باید دید که کشورهای توسعه‌یافته برای دستیابی به امر توسعه چه کرده‌اند؟ کارشناسان علوم اقتصادی و اجتماعی معتقدند توسعه یعنی«بالا بردن ظرفیت‌های مادی و معنوی جامعه» از یک طرف و «ارتقای داشته‌های مشهود و نامشهود» از سوی دیگر. به‌عنوان مثال این ظرفیت‌های مشهود در اتمسفر اقتصادی می‌شود نفت، ارز، سکه، خودرو، مسکن، بورس و... که در قالب همان سرمایه فیزیکی و سرمایه‌های طبیعی متبلور می‌شود؛ بخش نامشهودش و بخش معنوی اما از منظر تحلیلی بخش اصلی سرمایه اجتماعی را دربر می‌گیرد. سرمایه فرهنگی را در بر می‌گیرد سرمایه سیاسی را دربر می‌گیرد و حتی سرمایه نمادین را دربرمی‌گیرد. ظرفیت‌های نامشهود جامعه محتوای اصلی توسعه را شکل می‌دهند. در واقع این سرمایه‌های نامشهود هستند که بار اصلی توسعه را در جامعه به دوش می‌کشند.به عبارت روشنتر ارزش افزوده مادی نیز زمانی ایجاد می‌شود که جامعه زمینه پویایی بیشتر را برای سرمایه‌های نامشهود جامعه که نخبگان، اساتید علوم مختلف، استعدادهای برتر و... هستند آماده کند. بر اساس این ضرورت غیر قابل انکار است که مثلا کشوری مثل امریکا یا کانادا و... دانشجویان و استعدادهای برتر کشورهای مختلف در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی، هنری، صنعتی و... را با صرف سرمایه‌گذاری‌های فراوان به خدمت می‌گیرد تا با سرمایه‌گذاری بر روی این استعدادها ارزش افزوده قابل توجهی را فراهم کند

در ایران اما هر زمان که استعداد و ظرفیت نامشهودی در فضای عمومی جامعه سر بر می‌آورد و به بالندگی می‌رسد؛ دستی از غیب ناگهان سر بر می‌آورد و او را از پهنه ایده‌پردازی و تحول‌آفرینی بیرون می‌افکند. نمونه بارز یک چنین رفتار سلبی را می‌توان در جریان رفتاری که با عادل فردوسی‌پور در صداوسیما شد به نظاره نشست؛ چهره‌ای محبوب که از منظر کارشناسان در زمره سرمایه‌های نامشهود جامعه قرار داشت و می‌توانست در بزنگاه‌های مختلف به نفع افکار عمومی ایرانیان عمل کند.رفتارهای افراطی در صداوسیما در نهایت کار را به جایی رساند که دیگر امکانی برای حضور این چهره در صداوسیما فراهم نشد و هر اندازه هم که افکار عمومی برای حضور این چهره در رسانه ملی تلاش کرد نتیجه‌ای نداشت. نمونه‌هایی از این نوع رفتار‌ها را در بخش‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و...به عینه وجود دارند که آسیب‌های فراوانی را به اقتصاد کشور وارد کرده‌اند. کافی است به آمارهای مهاجرت استعدادهای دانشگاهی و هنرمندان و ورزشکاران کشور طی سالیان اخیر نگاهی انداخته شود تا به عمق مشکلاتی که در این بخش وجود دارد پی ببریم. در حوزه اقتصادی اما این اتلاف ظرفیت‌ها، شکل و شمایلی بدتر به خود گرفته است. دامنه بلندبالایی از چهره‌های مستعد و کاربلد را می‌توان پیدا کرد که بنا به دلایل واهی از دایره کارآفرینی و ارزش‌آفرینی در کشور دور مانده‌اند و سیستم تلاشی برای حفظ آنها انجام نداده است. چهره‌هایی که هر کدام از آنها حلقه‌ای از زنجیره کلی بحث توسعه در کشور را شکل می‌دهند؛ اما به دلیل سوءمدیریت‌ها و نگرش‌های سلبی در نقطه دیگری از این کره خاکی فعالیت می‌کنند. چهره‌هایی که غیبت هر کدام از آنها فاصله اقتصاد ایران با امر توسعه را بیشتر و بیشتر می‌کند. کاراکترهایی که اقتصاد ایران برای پوشیدن لباتس توسعه بیشتر از هر زمان دیگری به آنها نیاز دارد. اما آیا گوش شنوایی برای شنیدن این مطالبات وجود دارد؟