بازار وعدهها داغ شد
مریم شاهسمندی
بازار شعار و وعده و وعید دوباره داغ شد، این روزها کسانی که به زعم خود میخواهند طرحی نو دربیندازند راهی وزارت کشور میشوند و برای انتخابات 1400 ثبت نام میکنند. از اصلاحطلب و اصولگرا گرفته تا افرادی که هیچ نام و نشانی در عرصه سیاسی کشور ندارند. مردی کفن پوش، زنی موتورسوار و ... اما سوال اینجاست چه کسی قرار است سکان اداره کشور در 4 ساله آینده را به دست بگیرد و چقدر میتواند این روزهای سخت را به گذران لحظههای بهتری پیوند بزند؟ مشکلات اقتصادی، کرونا، تحریمها، بیمارانی که به دنبال خرید دارو از این داروخانه به داروخانه دیگر میروند و با جواب منفی مواجه میشوند. بیمارانی که مرگ و زندگی شان در یک بسته قرص، آمپول و... خلاصه شده است. کسانی که این روزها برای به دست آوردن حداقلهای زندگی هم لنگ ماندهاند. از بازنشستگان که بعد از سالها تلاش و کوشش برای همین مرز و بوم حالا هر روز باید در مقابل یک سازمان بیمه یا نهاد دولتی تجمع کنند و حقوقشان را فریاد بزنند. کارگرانی که این روزها نانی نیست تا بر سر سفرههایشان ببرند.
چون کرونا کارهایشان را تعطیل کرده، دولت هیچ کمکی به آنها نمیکند و زندگی خیلی از آنها با همان یارانه 45 هزار تومانی بارچرخ دندههای
زنگ زده و از کار افتاده به سختی میچرخد و گاهی هم از حرکت میایستد. این روزها که اما دوباره مساله مردم و معیشت و زندگی شان بر سر زبانها افتاده، کاندیداهای شناخته شده به وزارت کشور میروند و پشت تریبون میایستند و داد سخن سر میدهند و در این بین تمام تقصیرها را به گردن دولتی میاندازند که روزهای پایانی کارش را سپری میکند و خودشان را بهترین میدانند. اما خوب میدانند که پای گود ایستادن با وارد گود شدن و دست به عمل زدن بسیار متفاوت است. دولتهای قبلی هم خیلی وعدهها دادند که به آن عمل نکردند. همان کسی که به زعم خودش پاکدستترین دولت دوران را داشت و حالا دوباره با راه انداختن نمایشهای خیابانی سعی دارد سری توی سرها دربیاورد، کسی بود که بیش از هر زمان دیگری اقتصاد این کشور را به مرز نابودی کشاند. مگر میشود بالاترین درآمد نفتی تاریخ را داشته باشی و آن وقت مردم را با پرداخت یارانه ماهی 45 هزارتومان هر روز بیشتر از روز قبل به فقر و فلاکت بکشانی. زمان زیادی به پایان این دولت نمانده، حالا مخالفان دولت هم بیشتر از هر زمان دیگری عرصه تاخت و تاز را برای خود باز دیدهاند و هر آنچه میخواهند به زبان میآورند. اما باید نشست و دید آیا رییسجمهور بعدی میتواند کاری کند کارستان؟ مردم چقدر دیگر باید صبر کنند تا زندگی به گل نشسته شان به حرکت دربیاید؟ کارگران چقدر میتوانند به احقاق حقشان امیدوار باشند؟ بازنشستگان چقدر میتوانند به اینکه مزد زحمات چندین
ساله شان را به بهترین شکل دریافت کنند، دل ببندند؟ اصلا زنان سرپرست خانوار چقدر میتوانند به کمکهایی که دولتها وعده داده و ندادهاند امیدوار باشند؟ راستی میشود دوباره دریاچه ارومیه، زاینده رود، هامون، بختگان و ... را سیراب دید؟ چقدر دیگر طول میکشد تا حیات وحش جانی دوباره بگیرد؟ ابرها اینبار ممکن است بیتفاوت از سر آسمان این سرزمین نگذرند و ببارند؟ چه باید کرد تا هیچ کولبری جان شیرینش را در راه لقمه نانی نثار نکند؟ هیچ کودکی در هیچ کجای این سرزمین قربانی شک و تردیدها نشود؟ آیا رییسجمهوری بعدی میتواند همان کارهایی را بکند که دیگران وعده دادند و نکردند؟